طلای سیاه دیگر ناجی خاورمیانه نیست
شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
خاورميانه اکنون در شرايط حساسي به سر ميبرد و امکان دارد که در جهان پس از نفت، کشورهاي اين منطقه استراتژيک، نفوذ جغرافيايي سياسي خود را از دست بدهند. در طول بهار عربي، عبدالعزير بوتفليقه در الجزاير توانست در قياس با ديگر رهبران و ديکتاتورهاي منطقه روزهاي راحتتري را بگذراند. او از تحولات انقلابي سال 2011 و 2012 ميلادي جان سالم به در برد؛ اما اقتصاد اين کشور نفتخيز همچنان رو به افول بود و زماني که درآمد سرانه در اين کشور از پنجهزارو 600 دلار در سال 2012 به چهار هزار دلار سقوط کرد، بوتفليقه ديگر نتوانست حاميان سنتي خود را حفظ کند. او در نهايت در آوريل سال 2019 ميلادي استعفا داد؛ اما اين استعفا منجر به بهبود شرايط اقتصادي اين کشور نشد و اعتراضهاي مردمي و ناآراميهاي اجتماعي همچنان ادامه دارد. اکنون رژيم حاکم در الجزاير احتياج دارد تا قيمت هر بشکه نفت به رقم 157 دلار برسد تا بتواند در بودجه خود توازن ايجاد کند؛ اما قيمت جهاني نفت چيزي در حدود 40 دلار براي هر بشکه است.
اقتصاد لبنان، ديگر کشور عرب منطقه نيز در حال فروپاشي است. انفجار بيروت باعث شد اين کشور در لبه پرتگاه سقوط قرار بگيرد و لبنانيهاي خشمگين را بار ديگر به خيابان بکشاند. اکنون خاورميانه نمونه ايدئالي است تا دريابيم زماني که جهان ديگر به نفت احتياجي ندارد، کشورهاي عربي چه تحولاتي را تجربه خواهند کرد. درحالحاضر و در شرايطي که لبنان رؤياي آن را دارد که کشور نفتي باشد، الجزاير در تمناي افزايش قيمت نفت است؛ اما بهخوبي مشخص است که اين طلاي سياه ديگر ناجي خاورميانه نخواهد بود، آنهم در دوراني که افزايش رقابت براي استفاده از منابع انرژي پاک نشان ميدهد که نفت براي هميشه ارزان باقي ميماند و سوختهاي فسيلي در حال تبديلشدن به نوستالژي هستند. اکنون بسياري از کشورهاي جهان خواهان اين هستند که بهجاي استفاده از نفت و ساير ذخاير هيدروکربن از انرژيهاي دوستدار محيط زيست بهره ببرند.
«جيمز لاندال»، يکي از کارشناسان محيط زيست که در زمينه انرژي خورشيدي در جنوب اسپانيا فعاليت ميکند، معتقد است در انرژيهاي تجديدپذير انقلابي روي داده است. همهگيري ويروس کرونا يکي از اصليترين دلايل بهوجودآمدن چنين شرايطي است. ظهور اين ويروس بازار نفت را آشفته کرده و رقم جهاني آن را به پايينترين حد خود رسانده است. هرچند به باور بسياري تقاضاي نفت بار ديگر اوج خواهد گرفت و در اوايل سال 2025 ميلادي دوباره کاهش خواهد يافت؛ اما بر اساس گزارش هفتهنامه اکونوميست، متخصصان انرژي بر اين باورند که آشفتگي بازار نفت باقي ميماند و اين تنها يک خدشه نيست.
صادرات نفت آمريکا
از سوي ديگر، رشد توليد نفت آمريکا در دهه گذشته، به لطف آنچه «انقلاب شيل» ناميده ميشود، اين کشور را به بزرگترين توليدکننده نفت خام دنيا تبديل کرده است. تنها از ژانويه ۲۰۱۷، شروع رياستجمهوري «دونالد ترامپ»، تا پايان ۲۰۱۹، توليد روزانه نفت خام آمريکا رشدي چهار ميليون بشکهاي داشته و به رقم بيسابقه 12.9 ميليون بشکه رسيده است. اين ميزان رشد توليد با ادعاهاي پيدرپي ترامپ مبني بر بينيازي اين کشور از نفت خاورميانه همراه شده است. حال اين سؤال مطرح ميشود که «آيا آمريکا واقعا از نفت خاورميانه بينياز شده است؟». در يک دهه گذشته شرکتهاي نفتي آمريکايي موفق به استخراج اقتصادي و کمهزينهتر نفت از لايههاي پيچيده شيل شدند؛ اما با وجود کسب اين موفقيت که آمريکا را در مسير تبديلشدن به صادرکننده خالص نفت خام قرار داده، بهسختي ميتوان گفت اين کشور از شوکهاي عرضه جهاني نفت خام مصون مانده است. گزارش بلومبرگ نشان ميدهد که هرچند چهار کشور بزرگ آسيايي، چين، هند، کرهجنوبي و ژاپن در مجموع بيش از دوسوم نفت خاورميانه را خريداري ميکنند، ولي آمريکا با واردات حدود پنج درصد، پنجمين خريدار بزرگ نفت اين منطقه بوده و از هر هشت شبکه نفتي که به اين کشور وارد ميشود، يکي متعلق به کشورهاي حاشيه خليج فارس است. آمريکا در سال ۲۰۱۹ بهطور متوسط روزانه ۸۷۵ هزار بشکه از اين منطقه نفت وارد کرده است. «جيسون بوردوف»، عضو ارشد شوراي امنيت ملي دولت «باراک اوباما»، رئيسجمهوري سابق آمريکا، عقيده دارد اگرچه انقلاب شيل موقعيت آمريکا را به لحاظ اقتصادي و ژئوپليتيکي تقويت کرده، بااينحال اين کشور هنوز از استقلال انرژي دور است؛ زيرا خاورميانه همچنان در بازار جهاني نفت نقشي حياتي دارد و هرگونه اختلال عرضه از سمت اين منطقه، ميتواند مصرفکنندگان را در آمريکا به دردسر بيندازد.
انتخابهاي تلخ
به همين دليل کشورهاي خاورميانه در حال دستوپنجهنرمکردن با شرايط دشواري هستند؛ چراکه پترودلارها، سلاح اصلي نفوذ آنان در حال نابودي است. در اين بازار جديد و متغيير جهاني نفت، به غير از قطر ديگر کشورهاي عربي توليدکننده نميتوانند درآمدي بيشتر از حال حاضر خود داشته باشند. طبق آخرين گزارش اکونوميست، عمان احتياج دارد تا قيمت نفت به 87 دلار به هر بشکه برسد و بر اساس گزارش صندوق بينالمللي پول، اگر قيمت هر بشکه نفت به 82 دلار برسد، رياض ميتواند کسري بودجه خود را متوازن کند؛ اما به نظر نميرسد قيمت نفت چه در آينده نزديک و چه در آينده دور افزايش يابد؛ بنابراين بسياري از کشورهاي عرب منطقه مجبور به انتخاب گزينه سختتر هستند؛ کاهش هزينههاي دولتي و ايجاد محدوديتهاي بيشتر. يکي از اين کشورها، عربستان سعودي است که بهتازگي ماليات فروش خود را سه برابر و برخي از مزاياي کارگران دولتي را قطع کرده است، با وجود اين عربستان بيش از 110 ميليارد دلار کرسي بودجه دارد که تقريبا 16 درصد از توليد ناخالص داخلي اين کشور بيشتر است.
بحران بزرگ
در اين ميان بسياري از رهبران کشورهاي خاورميانه مانند عربستان درصدد راهکارهاي هستند تا از فجايع جهان پس از نفت جلوگيري کنند. در سال 2016 ميلادي، «محمد بنسلمان»، وليعهد اين کشور، چشمانداز 2030 خود را معرفي کرد؛ طرحي که بر اساس آن وابستگي اين کشور به نفت کاهش مييابد و اقتصاد اين کشور متنوع ميشود؛ اما پس از گذشت چهار سال همچنان 80 درصد از درآمد رياض از طريق دلارهاي نفتي تأمين ميشود. اين در حالي است که صندوق بينالمللي پول هشدار داده است اصلاحات سعودي بهکندي پيش ميرود. يکي از مشاوران بنسلمان به اکونوميست ميگويد: «با کاهش سريع درآمدهاي نفتي چشمانداز 2030 به 2020 تغيير کرده است».
بنا بر گزارش صندوق بينالمللي پول، درآمد نفتي کشورهاي خاورميانه و آفريقا از يک تريليون دلار در سال 2012 به 575 ميليارد دلار در سال 2019 رسيده است و در سال جاري کشورهاي عرب تنها 300 ميليون دلار از طلاي سياه کسب درآمد کردهاند؛ بنابراين براي خاورميانه، جهان پس از نفت پيامدهاي ژئوپليتيکي چندوجهي را در پي خواهد داشت. براي بيشتر آنان اين کاهش تنها به معناي اقتصاد ضعيفتر نيست، بلکه وجود آنان با منابع نفتيشان تعريف شده و نقصان يا نبود پترودلارها، موقعيت ژئوپليتيک آنان را به خطر مياندازد و در بازي قدرتهاي بزرگ مانند روسيه و ايالات متحده آمريکا ناديده گرفته ميشوند. اين در حالي است که نفت براي پادشاهان و ديکتاتورهاي عرب، وفاداري و اطاعت بيچونوچراي نظاميان را به دنبال دارد و جهان منهاي نفت براي بيشتر ملتهاي عرب معنايي جز قطعشدن يارانههاي دولتي و ازدسترفتن بيشتر حقوق دموکراتيک شهروندان اين کشورها ندارد. در چنين شرايطي است که کابوس بزرگ رهبران اقتدارگرا رقم ميخورد و آنان ديگر حمايت بيقيدوشرط نظاميان را پشت سر خود نخواهند داشت. بوتفليقه الجزاير بهترين نمونه است که چطور اقتصاد ضعيف تمام قدرت او را گرفت و لبنان نمونه ديگري از اين ماجراست؛ کشوري که اگر اصلاحات جدي در آن اجرا نشود، از هم فروميپاشد.
روزهاي سخت کشورهاي غيرنفتي
البته در اين ميان کشورهاي غيرنفتي خاورميانه نيز آسيب خواهند ديد؛ کشورهايي که حدود 10 درصد از توليد ناخالص داخليشان را از همسايههاي نفتي خود کسب ميکنند. بيش از 205 ميليون مصري، حدود سه درصد از جمعيت کل اين کشور، بهعنوان کارگر مهاجر در کشورهاي عرب نفتي کار ميکنند و کشورهايي مانند اردن، لبنان و فلسطين نيز بهشدت براي بقاي اقتصادي خود به اين همسايههاي نفتي وابسته هستند. در اين ميان برخي از سران عرب در حال تغيير مسير خود به سمت کشورهاي غيرعربي مانند مالزي، ترکيه و اندونزي هستند. اين تغيير مسير به همراه آشفتگي جهان بدون نفت ممکن است باعث شود برخي از اين کشورها بهسوي دموکراسي حرکت کنند؛ اما مهمترين نکته آن است که آيا در جهان بدون نفت در ازاي رعايت حقوق شهروندي، قدرت حاکمان حفظ ميشود يا جنبشهاي مدني و قومي دموکراسيخواه در نهايت پادشاهان عرب را بهطور کامل تغيير خواهند داد؟ اينکه در نهايت خاورميانه غيرمتکي به نفت چه سرنوشتي خواهد داشت، موضوعي است که تحليلگران ميکوشند تا به نظر مشترکي درباره شرايط منطقه و سرنوشت حاکمان آن برسند؛ با وجود اين، بيشتر آنان معتقدند وقتي خاورميانه دلارهاي نفتي خود را از دست ميدهد، تنها سرنوشت اين منطقه تغيير نميکند، بلکه رويدادي شگرف در تمام جهان به وقوع خواهد پيوست.