برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
  1. جذاب ترین ها
کتاب

قند پارسی/ داستان طوطی و بازرگان از مثنوی مولوی

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
قند پارسی/ داستان طوطی و بازرگان از مثنوی مولوی
آخرين خبر/ بازرگاني يک طوطي زيبا و شيرين سخن در قفس داشت. روزي که آماده سفرِ به هندوستان بود، از طوطي پرسيد: چه سوغاتي از هند برايت بياورم؟ طوطي گفت: اگر در هند به طوطيان رسيدي حال و روز مرا براي آنها بگو. بگو که من مشتاق ديدار شما هستم ولي از بخت بد در قفس گرفتارم. مرد بازرگان، پيام طوطي را شنيد و قول داد که آن را به طوطيان هند برساند. بازرگان وقتي به هندوستان رسيد، چند طوطي را بر درختان جنگل ديد. به طوطيها سلام کرد و پيام طوطي خود را گفت. ناگهان يکي از طوطيان لرزيد و از درخت به زير افتاد و در دم جان داد. بازرگان از گفتن پيام، نادم و پشيمان شد و با خود گفت: من باعث مرگ اين طوطي شدم، حتماً اين طوطي با طوطي من قوم و خويش بود. بازرگان تجارت خود را با دردمندي تمام کرد و به شهر خود بازگشت. وقتي طوطي درباره پاسخ پيامش پرسيد، بازرگان گفت: وقتي پيام تو را به طوطيان گفتم، يکي از آنها از درد تو بر خود لرزيد و از درخت فرو افتاد و مرد. طوطي چون سخن بازرگان را شنيد، لرزيد و افتاد و مُرد. بازرگان فرياد کشيد و کلاهش را بر زمين کوبيد و از شدت حزن و اندوه گريبان خويش دريد و گفت: اي دريغا مرغ خوش سخن من مُرد. اي زبان تو مايه زيان و بيچارگي من هستي. بازرگان طوطي را از قفس در آورد و بيرون انداخت، ناگهان طوطي به پرواز درآمد و بر شاخ درخت بلندي نشست. بازرگان حيران ماند و گفت: اي مرغ زيبا، آن طوطيِ هند به تو چه آموخت که چنين مرا بيچاره کرد؟ طوطي گفت: او با عمل خود مرا پند داد و گفت تو را به خاطر شيرين زباني ات در قفس کرده اند، براي رهايي بايد ترک صفات کني. بايد فنا شوي.هر کس زيبايي و هنر خود را نمايش دهد، صد حادثه بد در انتظار اوست. طوطي از بالاي شاخه هاي درخت به بازرگان پند و اندرز داد و خداحافظي کرد و رفت.  شرح گل بگذار از بهر خدا شرح بلبل گو که شد از گل جدا  از غم و شادي نباشد جوش ما با خيال و وهم نبود هوش ما  جورواحسان رنج وشادي حادثست حادثان ميرند و حقشان وارثست  مثنوي معنوي  مولوي  دفتر اول با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد