نیمه دیگرتان را پیدا کنید!
باشگاه خبرنگاران/ شب پرهياهو و پرزرق و برق عروسي تمام شده است. انگار از آن زمان يک قرن فاصله گرفتهام. از آن لباس سفيد رويايي عروسي تنها تصويري کدر و غبار گرفته در ذهنم مانده است. از خودم ميپرسم: «اصلا من آن شب خوشحال بودم يا نه؟! حتي خوشحالي شب عروسيام را به خاطر ندارم. طي همين يکسال، آنقدر از حميد دور شدهام که انگار هرگز او را نميشناختم. او برايم آنقدر غريبه شده که آرزو ميکردم کاش دو اتاق جداگانه داشتيم تا من دور از نگاه او به کارهاي خودم ميرسيدم. حميد خردهگير و متوقع است. او بعد از ازدواجمان همه سختيها را به من تحميل کرده است. او ميدانست من دختر يکي يکدانه خانه هستم و مادرم نگذاشته دست به سياه و سفيد بزنم اما مدام دستپختم را بهانه ميکند و دستپخت خواهرهايش را به رخم ميکشد. ميداند که سعي ميکنم، اما برايش کافي نيست و در ازاي اين همه ادعا و توقع، خودش به هيچيک از قولهايش پايبند نبوده است. همان اول قضيه ماه عسل را آنقدر پشت گوش انداخت تا کلا فراموش شد. قرار بود رفت و آمد با دوستان چت رومي و فيسبوکي و همکلاسي و هممحلي را محدود کند، اما به جايش رفت و آمد مرا محدود کرده است. از همه چيزي که در دو سال آشنايي از او ديده بودم، تنها چيزي که مانده قيافهاش است. آن هم براحتي ميشود در خيابان صد تا مثل او را ديد. مگر قيافه چقدر مهم است؟ حيف که امروز اين را فهميدهام. از او بسيار دور شدهام. کاش همه چيز مثل اول ميشد. کاش مجرد بودم و اصلا ازدواج نکرده بودم...» خداحافظ غريبه زن جواني که درددلهايش را خوانديد، شايد يکي از همين روزها به جمعيت طلاقگرفتههايي بپيوندد که هنوز يکسال از ازدواجشان نگذشته است. متاسفانه آمار ازدواج از يکسو کاهش مييابد و آمار طلاقهايي که ناشي از نبود شناخت عميق و آگاهانه در ازدواج است، بالا ميرود. آمار نشان ميدهد از سال 83 تاکنون اينگونه جداييها با رشد 90 درصدي همراه بوده است. همچنين سال 91، 1/14درصد طلاقها به ازدواجهاي با طول مدت زير يکسال اختصاص داشت و نسبت به سال 90 با رشد 7 درصدي مواجه بود. به گفته رئيس سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، مجموع طلاقها در سال 92 به تعداد 158 هزار و 753 مورد رسيده که 6/4 درصد در مقايسه با سال91 رشد داشته است. تويسرکاني در تحليل آمار يادشده ميگويد: طبق آمارها بيشترين دليل طلاق دخالت خانوادهها، تحقق نيافتن شروط ضمن عقد، اعتياد و فقر مالي برآورد شده است. مشکل، هريک از اين سه مورد باشد، نبود شناخت طرفين از يکديگر به حساب ميآيد. شما وصله ما نبوديد اگر شما هم يکي از خانوادههايي را داشته باشيد که با خانواده طرف ديگر ازدواج مشکل دارند، حتما اين جمله را زياد شنيدهايد و هرچه بيشتر اين جمله را بشنويد، به جدايي نزديکتر ميشويد. و اگر اين جمله صحت داشته باشد، از همان اول پيوندتان چندان مستحکم نبوده است. سميرا زن جواني است که اين جمله را زياد شنيده است. او ميگويد: وقتي با همسرم آشنا شدم، منشي بودم و او رئيس شرکت. سميرا که 25 سال دارد، بسيار زيبا و جذاب است. او ميگويد: خيلي زود احساس کردم، مدير شرکت که مرد جوان و مجردي بود، سعي ميکند با من خودماني شود، اما من که قصد نداشتم اجازه بدهم کسي مرا مورد سوءاستفاده قرار دهد، به او رو نميدادم تا اينکه يک روز او مرا به اتاق خودخواند و گفت ميخواهم عذر تو را بخواهم. من که شوکه شده بودم، فکر کردم خطايي از من ديده يا کسي پشت سرم بدگويي کرده است، اما او گفت: من نميتوانم با کارمندي که نسبت به او احساس دارم در يک مکان کار کنم. اين طوري به کارمان لطمه ميخورد. قبل از اينکه وسايلم را بردارم و بروم، آدرس و شماره تماسي را داد و گفت: اين شماره تماس يکي از شرکتهاي همکار ماست. من با آنها صحبت کردهام که شما را استخدام کنند. شماره را توي کيفم گذاشتم و از آنجا رفتم. آنقدر بغض کرده بودم که تا به خانه رسيدم، زدم زير گريه. فکر ميکردم چون نتوانسته از من سوءاستفاده کند، بيرونم کرده. اعتمادم را به او از دست داده بودم. به همين دليل به شرکت دوستش هم نرفتم. چند روز بعد به من تلفن زد و پرسيد، چرا به آن شرکت نرفتهام و من به او گفتم خودم براي اينکه کجا کار کنم تصميم ميگيرم و فکر نميکنم به کس ديگري ربط داشته باشد. او که فهميده بود به من برخورده، توضيح داد: من قصد دارم براي ازدواج با شما بيشتر آشنا شوم. دوست نداشتم اين مساله زير نگاه همکاران باشد. او آدم محترمي بود و اين رفتارش به نظرم پسنديده آمد. خيلي زود با خواهرش براي خواستگاريام آمد و گفتند مادرش ناگهاني حالش بد شده است. خواهرش هم کمي سرسنگين بود، اما با وجود نارضايتي مادر و خانوادهاش که وضع مالي خيلي بهتري نسبت به ما داشتند، عاقبت ازدواجمان سر گرفت. از همان ابتدا تحقيرها شروع شد. مارک لباسهاي من، جهيزيه من، طرز رفتار من، خانوادهام و همه چيز را به تمسخر ميگرفتند، هرگز با والدين من رفت و آمد نکردند و هميشه خودشان را بالا دست ميدانستند. گرچه همسرم مرد بسيار خوبي بود، اما چون تنها پسر خانواده بود و پدر نيز نداشتند، نقش خواهر و مادرش در زندگياش پررنگ شده بود و ارتباط ما با آنها بسيار زياد بود و هر روز دخالتها و نيش و کنايههاي وقت و بيوقت آنها سبب دلخوري ميشد تا اينکه يک روز به پشت سرم نگاه کردم و ديدم انگار دارم در يک قصر يخي زندگي ميکنم و اين ازدواج هيچ شادي را به زندگي من نياورده است و فقط مرا نزد خانوادهام شرمنده کرده است. اين بود که بعد از يک دعواي شديد و بعد از اينکه همسرم همان حرفهاي مادرش را تکرار کرد و مرا و خانوادهام را يک مشت پاپتي بيفرهنگ قلمداد کرد، براي هميشه از خانه او رفتم و امروز هم هيچ پشيمان نيستم. زهرا محمدي، جامعهشناس معتقد است: فاصله فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي خيلي از اوقات سبب اختلافات دامنهداري ميشود که زوج جوان را از هم دور ميکند. او ميگويد: اگر شناخت دختر و پسر شناختي درست و براساس سنجش قابليتهاي زندگي و عقل معاش باشد و هم کفو بودن آنان نيز رعايت شود، شکست در ازدواج به حداقل ميرسد. ممکن است دختر و پسر مدتها با هم دوست باشند، اما روابط تنها سطحي و در حد ارضاي نيازهاي عاطفي و تفريح و سرگرمي باشد و هيچيک به آمادگي براي مديريت يک خانواده فکر نکنند. چنين روابطي حتي بعد از گذشت مدت زياد، ممکن است به شناخت مناسب براي ازدواج منتهي نشود، اما روابط اجتماعي و خانوادگي شناخت بهتري به دست ميدهد. اين جامعهشناس معتقد است: اگر شناخت درست و عميق باشد و نيازهاي يک زندگي مشترک در دو خانواده ارزيابي شده باشد، حتي دروغ درباره شروط ضمن عقد منتفي است، زيرا خانواده دختر استطاعت پسر و خانواده او را ميداند و نيازي نيست چيزي بخواهد که عملي نباشد. پس چنانکه مشاوران خانواده توصيه ميکنند، شناخت درست خانوادهها از يکديگر و ايجاد رابطه به قصد ازدواج و آشنايي درست با نظارت خانواده ميتواند ازدواجهاي موفقتري را رقم بزند. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد