تنهایی زنان حفاظتگر محیط زیست

هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
فرشته باقری حفاظتگر مردمی میگوید این محدودیتها عرفی است، مثل قانونی نانوشته که در حوزه حیاتوحش و محیططبیعی بیشتر دیده میشود و حتی در بخش صنعتی هم کمتر پذیرفته میشود که یک زن، کارشناس محیطزیست آنهاست
سارا سبزی| دشت آنقدر وسیع است که چشم، هوبرهها را لابهلای بوتههای خاکی و گاهی سبز گم میکند. باید به رنگ یکدست زمین و نور آفتاب عادت کنی. هوبره و آهو خودشان را بهراحتی به تو نشان نمیدهند، باید پای دیدنشان بنشینی. شاید چنددقیقه بعد، شاید چندساعت بعد، شاید یکروز دیگر، ولی بالاخره از لابهلای کوهها و پشت بوتهها بیرون میآیند؛ دستهبهدسته یا تنها و نفست را حبس میکنی که صدایش گلهها را فراری ندهد. دشت و کوه علیآباد چهلگزی کل و بز را در دلشان پنهان کردهاند. قرقبانها چشم میچرخانند تا آنها را روی کوههای سنگلاخی ببینند و به همدیگر نشان دهند.
«خانم کرمی» هم باید کل، بز و آهو را ببیند؛ او باید همهچیز قرق را بداند. پشت پیکاپ ایستاده و دوربین میکشد تا گله آهوها را دنبال کند و بعد به دهها چشم دیگر، ردشان را نشان دهد. درِ ماشینها را باز میکرد که بگوید، بیایید آهو ببینید. آهوها و پلنگها، طلای قرق علیآباد مهریزند و او حالا همیشه چشمهایش به دنبالشان است که مثل خودش از سنگلاخها هم بالا میروند.
«زن» جایش در سرشماری کل، بز نیست. این را همه میدانستند. این را همه به مهدیه کرمی میگفتند که میخواست کارآموزی دوره لیسانساش را در اداره محیطزیست بافق بگذراند، ولی مجوز ورودش به مناطق چهارگانه و گشتزنی، داشتن «محرم» بود. محرمِ مهدیه برای رفتن به منطقه، پدرش بود. قبل از آن همیشه با پدر به دشتهای بافق میرفت، کنار او بود که از تپهها بالا رفته بود. کوهها، صخرهها و دشتها او را راه داده بودند اما محیطزیست بافق او را راه نمیداد.
پدرش کنارش توی خودروهای محیطزیست مینشست که با هم به منطقه برای گشتزنی بروند و مهدیه به رویای کودکیاش کمی نزدیک شود؛ پدر مجوز حضور او در سرشماریها و مناطق چهارگانه بود و او نمیدانست 10 سال دیگر لباس رنجری را تنش میکند و توی دشتهای قرق علیآباد، آرام و هوشیار و گاهی تنها منتظر میماند تا آهوها، کلها، بزها و هوبرهها را بشمارد؛ گاهی هم کنار قرقبانها پشت پیکاپها، پایین صخرهها و رو به دشتها با چشمهایی که دیدن آهوها را بلد شدهاند.
پدر دامدارش او را با دشت و کوه بافق آشنا کرده بود و نام یوزپلنگ را زیاد میشنید، در مدرسه همیشه از یوز میگفتند، نمایشهای کانون پرورش فکری درباره یوزها، کلها، بزها بود. او کنار این اسمها بزرگ میشد و همیشه دنبال گونههای جدیدی بود که در محیطزیست استان به نمایش گذاشته میشد. اداره نزدیک خانه بود و راهش برای سرزدن به آن دور نبود. آنقدر به آنجا سرزد که به او اجازه دادند زندهگیری و تلهگذاری پلنگ و یوز را از نزدیک ببیند.
«دامداری پدرم ورود من را به منطقه خیلی راحتتر میکرد. من در کارش به او کمک میکردم و میتوانستم خودم را این شکلی راضی نگه دارم که منطقه و حیاتوحش را ببینم و نام گونههای حیاتوحش را از روی کنجکاوی پیدا میکردم.» هنوز به یاد میآورد که پدرش از 13 سالگی به او موتورسواری یاد داده بود و در جمعهای خانواگی، مهدیه را نشان میداد که بگوید دختر موتورسنگین سوار میشود: «همیشه میگفت، کار دنیا زن و مرد ندارد.»
توی چادری در کمپ گردشگری روستای تنگچنار نشسته، از گشتزنی زیر آفتاب قرق برگشته و خوشحال نیست که گلهها خودشان را از ما پنهان کردند. خودش یکسال پیش کارشناس فنی قرق شد و دلش میخواست همه ببینند که از سال 95 بهبعد تعداد گونهها بیشتر شده و قرقبانهای منطقه چه کردهاند. «بعد از اینکه کارآموزیام را در اداره محیطزیست بافق شروع کردم، بازخوردها بهشدت منفی بود ولی چون پدرم همراهم بود و پشتیبانی میکرد، تاثیرش کمتر شده بود. در دوره کارآموزی هم بیشتر من را در اداره نگه میداشتند.
اینکه صرفاً بهعنوان یک زن همراه تیم عملیاتی به منطقه بروم بهندرت اتفاق میافتاد. در سرشماریها که اصلاً اجازه نمیدادند به منطقه بروم و به هر سختی بود، آن دوره کارآموزی را گذراندم. هنوز هم رئیس آن دوره محیطزیست اردکان میگوید، من او را از در بیرون میکردم و از پنجره میآمد تو. بههیچ شکلی نمیتوانست من را متقاعد کند که به درد محیطزیست نمیخوری. شرایط آنموقع خیلی فرق میکرد و الان بهتر شده است. من اولین زنیام که در سرشماریهای استان یزد شرکت کردم. چندسال بعد از اینکه درسم تمام شده بود، با کمک خانم حبیبپور وارد قرق شدم؛ چون کار دولتی را نمیپسندیدم و یکسری فشارها روی ماست و زیر ذرهبین هستیم، همچنین به خلقوخوی من هم نمیخورد، برای همین آمدم بخش خصوصی.»
مهدیه 34 ساله تا پیش از ورود به قرق علیآباد، همیار و فعال محیطزیست بود و کارش را در سال 1393 با یک شرکت کشاورزی بهعنوان کارشناس محیطزیست شروع کرد. سال 1400 وارد صنعت شد اما حالش هنوز هم خوب نبود و باید به حوزه حیاتوحش برمیگشت؛ حتی اگر حقوقاش کم باشد. مدت کوتاهی درس انسان و محیطزیست را در دبیرستان تدریس میکرد.
بعد از آن بهنام کارشناس اداره کل محیطزیست یزد استخدام شد و درنهایت معاون محیطزیست انسانی ادارهکل، او را به قرق معرفی کرد. مهدیه حالا ارشد ایمنی بهداشت محیطزیست میخواند و همزمان با مسئولیت فنی قرق علیآباد، مسئول ایمنی یک کارخانه است. او میگوید، آنجا به زنی قوی نیاز دارد و اگر ضعیف باشی، تو را میکوبند: «شغلم حساس است، نباید با کسی رودربایستی داشته باشم. باید سینه سپر کنم و حق کارگر را بگیرم. نباید فکر کنند چون زنم، نمیتوانم از حقشان دفاع کنم.»
هنوز هم اگر راهش به مناطق چهارگانه محیطزیست بیفتد که دولتیاند، باید «محرمی» همراه او باشد، اینبار پسر 10سالهاش همراهش میرود که همیار محیطزیست شده و شش پارک ملی را کنار مادرش دیده است. «هنوز هم قانون حضور با محارم برای سرشماری در مناطق تحت حفاظت سازمان در بخش دولتی وجود دارد. اگر کارشناس اداره باشی، البته محدودیتی نداری.»
اگر در بخش دولتی پژوهشگر زن باشی، باز هم سخت به منطقه راه میدهند؟
تقریباً بله. بهتر است دو زن همراه هم باشند یا یک محرم همراهشان باشد. برای خودشان بهتر است و حرف و حدیثاش کمتر است.
ورودش به منطقه خصوصی کار را برایش راحتتر کرده؛ بارها با رفتوآمد به منطقه برای اینکه نشان دهد پشتمیزنشین نیست، بارها نشستن و برخاستن با قرقبانهایی که حالا به دوستان و همکارانش تبدیل شدهاند. درست خلاف روزهایی که تعریف میکند، دیدها جنسیتزده و زنستیزانه بود؛ «مثلاً سه زن را با یک مرد مقایسه میکنند. تو در سرشماری حیاتوحش پابهپای مردها راه میروی، حتی بیشتر و هر فعالیت سختی باشد، انجام میدهی. من خودم ماشین برمیدارم و تنهایی میآیم قرق. بهشدت اینجا احساس امنیت میکنم و بچهها از من حمایت میکنند. خدا را شکر میکنم که آن مرحله تمام شد و توانستم رویای کودکیام را ببینم. در محیطهای دولتی، زنها خیلی تحت فشارند. اصلاً خودت نیستی. این فضا اذیتم میکرد.»
عصر روزهای گشتزنی، ماشین را برمیدارد و بیخبر به منطقه میرود؛ منطقهای که حالا دوستانی در آن دارد و کنارشان به آبشخورها سر میزند، شبانه پروژکتورکشی میکنند تا آهوها را از مزرعهها بیرون کنند؛ کاری که در ادارههای دولتی ممکن نیست و او را به بخش خصوصی کشانده که راحتتر خودش را به تپهها و دشتها برساند. مردم روستاهای اطراف هم او را پذیرفتهاند و فکر میکند چقدر شگفتانگیز است که دهها زن و مرد سالخورده به او آفرین میگویند و به خانههایشان دعوتاش میکنند؛ این یعنی راه را درست آمده و دیگر خبری از نپذیرفتن او نیست.
مثل همان سالی که در آزمون استخدامی منابعطبیعی بافق شرکت کرد و نفر اول شد و با نفر دوم 20 امتیاز اختلاف داشت، اما آن جوان سرباز نفر دوم انتخاب شد؛ چون کارشناس مرتع باید «مرد» باشد؛ چون «منابعطبیعی یک کار مردانه است و شما نمیتوانید انجام دهید. همیشه از آدمهایی که من را تحقیر کردند و بهخاطر زنبودنم ندیدند و کوچک شمردند، ممنونم. چون بیشتر ادامه دادم.»
علیآباد چهلگزی بزرگ است و وسعت دارد، 50 هزار و 634 هکتار مساحت در جنوب شرقی شهرستان مهریز، با 9 قرقبان و یک «خانم کرمی» که گشتزنی میکنند؛ روی کوهها کل و بز است و گشتزنی وقت زیادی میگیرد. منطقه از سال 95 قرق شده و قرار است گونههای حیاتوحش آن محافظت قرقبانها و مسئول فنی منطقه را برای سرکشی تقسیم کنند و اگر نیاز باشد، مهدیه با کارشناسان حفاظت، رفتار گونهها را هم زیر نظر میگیرد که بیمار نباشد.
چیزهای کوچک در دشتهای قرق مهماند، چیزهای خیلی کوچک مثل عکس یک گیاه جدید، نمونهبرداریها، جلبک نبستن آبشخورها و منتظر نشستن برای زدن رد پلنگ. مهدیه و قرقبانها یکبار، یک هفته تمام منتظر مانده بودند که ببینند آن پلنگی که گزارش شده، سر آبشخور میآید یا نه؟ از چند زاویه دوربینهای تلهای را کار میگذارند که عکس خوب بگیرند. پلنگ در شیرکوه منقرض شده و تنها پلنگی که ثبت میشد در مهریز و تفت، علیآباد چهلگزی بود. قرار است روی جریان ژنتیکی گونههای گیاهی و جانوری کار کند و کتاب فلور گیاهان قرق را بنویسد.
حالا طرحی برای گردشگری حیاتوحش دارد و باید قبل از فصل زایمان حیاتوحش، گردشگر را به منطقه بیاورند؛ باید برنامه را طوری بنویسند که جامعه محلی بهشدت درگیر شود. گردشگر وارد منطقه و زون تفرجی شود و دامدار ذینفع شود. بعد از او راه برای زنها در منطقههای دیگر هم بازتر شده و امسال دو زن برای سرشماری حیات وحش به شیرکوه رفتهاند.
قرقهای دیگر، مثل قرق دربید هم مسئول فنی زن دارند، اما هنوز «رنجر» نشدهاند. در قرق کرمان و سمنان هم هیچ زنی نیست و مدیرکلهای سابق ادارههای محیطزیست سمنان از نپذیرفتن او در دوره خودشان دلگیرند و حالا راه کمی بازتر شده «همیشه از آدمهایی که من را تحقیرکردند و بهخاطر زن بودن ندیدند، کوچک شمردند ممنونم؛ چون بیشتر ادامه دادم.»
مهدیه فقط یکی از زنانی است که برای ورود به عرصههای طبیعی نیاز به مجوز دارند و پذیرفته نمیشوند. مدتی پیش شینا انصاری، رئیس سازمان محیطزیست در نشست با زنان فعال این حوزه، روی فراهمشدن شرایط حضور زنان در عرصههای طبیعی تاکید کرده بود. سال 1399 خبری درباره ممنوعیت حضور زنان در مناطق چهارگانه محیطزیستی و فصل گاوبانگی، از اواسط شهریور تا مهرماه، دستبهدست میشد اما عیسی کلانتری، رئیس وقت سازمان محیطزیست گفته بود: «چنین چیزی اصلاً وجود ندارد و سازمان حفاظت محیطزیست هیچ مشکلی با حضور زنان در مناطق خود و مراسم موسوم به گاوبانگی ندارد.»
زنان حفاظتگر زیادی در ایران خاطره نادیده گرفته شدن بهدلیل زن بودن و پذیرفته نشدن در فعالیتهای میدانی و پژوهشی حیاتوحش و محیططبیعی را به یاد میآورند. فرشته باقری، حفاظتگر مردمی و دانشآموخته مهندسی منابع طبیعی با گرایش محیطزیست است و از سال 1394، زمانی که دانشجوی ارشد محیطزیست دانشگاه یزد بود، وارد حوزه حفاظت شد. در این سالها هم بهعنوان کنشگر و پژوهشگر مستقل وارد عرصههای طبیعی میشد و از 10 سال پیش کارش را با قرقهای اختصاصی شروع کرد.
او هم تجربههای زیادی از دوستانش به یاد دارد که زن بودن، کارشان را در حفاظت سختتر کرده است؛ مثل زمانی که برای رفتن به مناطق صعبالعبور و نمونهبرداری باید با موتورسیکلت بروند اما از بردن آنها امتناع میشود؛ چون برای مردانی که در منطقه حضور دارند، «مسئولیت دارد» و به همین دلیل پژوهشگران زن ترجیح میدهند که خودشان به منطقه نروند. او میگوید این محدودیتها عرفی است، مثل قانونی نانوشته که در حوزه حیاتوحش و محیططبیعی بیشتر دیده میشود و حتی در بخش صنعتی هم کمتر پذیرفته میشود که یک زن، کارشناس محیطزیست آنهاست.
او از 10 سال پیش چند کتاب در همین حوزه ترجمه کرده و با همراهی قرقداران، انجمنی صنفی ثبت کرده و به کنشگری در این حوزه ادامه داده اما «برای من بهعنوان یک زن این مسیر خیلی سخت بود؛ چون در محیطهای کاملاً مردانه، جدی گرفته نمیشدم. تصور میکردند فعالیتهایی که در انجمن انجام میدهم فانتزی، نمایشی و مقطعی است. هرکجا که لازم بود همراه چند مرد دیگر حضور داشته باشم، برایشان عجیب بود که چرا من هم باید آنجا باشم؟»
او میگوید بعد از سالها کار در این حوزه، کمکم کارهایش جدی گرفته میشود. «از سمت جامعه هم این انتظار میرود که یک موضوع پژوهشی دیگر انتخاب کنم؛ انگار نمیتوانند بپذیرند زنانی که در بحث حفاظت و محیططبیعی کار میکنند، آن را انتخاب کردهاند. یک مرد خیلی راحتتر میتواند خودش را در این حوزه جا بیندازد اما من به عنوان یک زن باید خیلی بیشتر تلاش کنم تا خودم را ثابت کنم.
در همین محیط کوچک انجمن صنفی بزرگترین جریانها علیه من شکل میگرفت فقط به این دلیل که زن هستم. برایشان عجیب بود و نمیتوانستند فعالیت من را قبول کنند. من در حوزهای کار میکنم که با شکار در ارتباط است و هر زمان مطلبی از من منتشر میشد، هجمههای سنگینی شکل میگرفت و مردم میگفتند این زن چرا باید طرفدار جریان مربوط به شکار باشد و زن را چه به این حوزه؟ درمجموع انگار خیلی واضح نمیتوانند به تو بگویند «نه»، ولی متوجه میشدم که با سالها تجربه، نادیده گرفته میشوم و در جلسات، مردان دیگری بهجایت دعوت میشوند.»
تعداد زنان فعال حوزه محیطزیست در حوزه دانشگاهی کم نیست، اما تجربه فرشته در میدان روی دیگری از این حوزه را نشان میدهد. «میتوانم بگویم از هر 10 نفری که در مناطق کار میکنند، یک نفر زن و 9 نفر دیگر مرد است. دلیل آن هم این است که فکر میکنند در این حوزه نمیتوانند کار کنند و انگار زیرساختهای آن وجود ندارد و به همین دلیل کمتر خطر میکنی که در این عرصه پا بگذاری. هم در کارشناسی و هم کارشناسیارشد، زنان ترجیح میدهند کار پشت میزی انجام دهند. از هر کلاس، یک یا دو زن جسارت این را دارند که در عرصه میدانی کار کنند.»