هسته سخت نظام «ملت ایران» هستند

ایرنا/متن پیش رو در ایرنا منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
استاد دانشگاه و تحلیلگر روابط بینالملل با تأکید بر نقش اساسی مردم در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه علیه ایران تصریح کرد: جنگ نشان داد که هسته سخت نظام «ملت ایران» هستند.
از بامداد جمعه ۲۳ خرداد ماه تا صبحگاه سهشنبه سوم تیر ماه، یکی از مهمترین برگهای کتاب تاریخ ایران و ملت ایران ورق خورد و در ۱۲ روز تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا به مرزهای ایران، شاهد دفاعی شکوهمند از سوی دولت و مردم ایران بودیم. تجاوز آشکار علیه ایران و در میانه مذاکرات با آمریکا و به بهانه گزارشی سیاسی از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی صورت گرفت و ضمن خیانت به دیپلماسی بسیاری از نهادهای بینالمللی و مدافع قواعد را زیر سوال برد. به منظور بررسی این تجاوز نظامی، تبعات و آسیبهای آن و نیز چشمانداز روابط خارجی ایران با «جلال دهقانی فیروزآبادی» استاد دانشگاه و تحلیلگر روابط بینالملل به گفتوگو پرداختیم.
تجاوز نظامی رژیم اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران از صبح امروز متوقف شد، صرف نظر از اینکه آیا این توقف تداوم خواهد داشت یا نه، آیا اسرائیل به اهدافی که در ذهن داشت رسید؟
ابتدا لازم میدانم در آغاز، تشکری صمیمانه داشته باشم از رشادتهای نیروهای مسلح و مقاومت مردم ایران و درود بفرستم خدمت ملت شریف و نجیب ایران و رزمندگان دلیر کشور. شاید اسرائیل و بهویژه نخستوزیر جنایتکار آن، اهداف واقعی خود را بهصورت علنی یا صریح اعلام نکرده باشند؛ با این حال، چه اسرائیل و چه آمریکا بارها گفتهاند که قصد دارند تواناییهای هستهای ایران را از میان بردارند. گاهی نیز از محدود کردن توان موشکی ایران سخن گفتهاند. اما همانطور که پیشتر نیز پیشبینی میشد و از سوی برخی مطرح گردید، سه هدف عمده برای آنها قابل شناسایی است: نخست، از بین بردن توانمندیهای هستهای ایران؛ دوم، محدودسازی یا نابودی توان موشکی ایران و سوم، حذف یا کاهش حضور منطقهای ایران از مهمترین اهداف عملیاتی بودند.
با این حال، اهدافی فراتر و سیاسی نیز وجود داشت. در نخستین مصاحبهای که نتانیاهو پس از آغاز درگیری انجام داد، ملت ایران را خطاب قرار داد و گفت: «ما با شما در جنگ نیستیم، ما میخواهیم شما را آزاد کنیم». این سخن و شعارهایی از این دست، حاکی از آن است که در پس ذهن آنان، هدف اصلی، تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است. از چه طریقی؟ از طریق ایجاد هرجومرج، شورش، و آشوب. تحلیل آنان این بود که ملت ایران ناراضی و خستهاند، و جمهوری اسلامی ایران پایگاه مردمی خود را از دست داده است. تصور میکردند که اگر حمله هوایی صورت گیرد، نیروی زمینی از میان خود مردم خواهد بود. من میتوانم با اطمینان بگویم مهمترین هدف آنها، علاوه بر آسیب زدن به توان هستهای، موشکی و منطقهای ایران، ضربه زدن به توان دفاعی جمهوری اسلامی بود اما هدف سیاسی اصلی، همان تغییر نظام بود که به آن دست نیافتند. حتی به دیگر اهداف اعلامی نیز بهطور قطع نرسیدند.
از نظر من، توان هستهای ایران نیز از بین نرفته است. در حال حاضر، حتی در داخل آمریکا نیز بحثهایی در جریان است که آیا واقعاً با این حمله نظامی به تأسیسات هستهای، توان هستهای ایران از بین رفته یا خیر. ممکن است تجهیزات و تأسیسات فیزیکی آسیب دیده باشند، اما دانش، فناوری و تخصص بومی همچنان وجود دارد، و بهنظر من آنها نیز از بین نرفتهاند. بنابراین میتوان گفت که حملات رژیم صهیونیستی به ایران، اگرچه آسیبهایی بهویژه با شهادت عزیزان گرانقدر کشورمان وارد کرد و خساراتی بهجا گذاشت، اما در دستیابی به اهداف اصلی خود ناکام ماند. این را نه بهعنوان یک ایرانی بلکه ناظر بیرونی ناظر بر این وقایع میتوانم بگویم حتی به اهداف حداقلی نیز نرسیدند، جز همان آسیبهایی که به کشور وارد کردند.
ترامپ و ایالات متحده هم میخواهند جنگ را ببرند و هم صلح را
ورود آمریکا به این درگیری و بمباران فردو، از دو نگاه قابل تحلیل است، گروهی معتقدند که این فقط به منظور ساکت کردن نتانیاهو بوده و گروه دیگری معتقدند که آمریکا با هدف مشخص وارد این جنگ شد تا صنعت هستهای ایران را نابود کند؛ تحلیل شما از ورود کاخ سفید به جنگ چیست؟
این دو دیدگاه الزاماً در تقابل با یکدیگر قرار ندارند. بهعبارتی، ترامپ و ایالات متحده هم میخواهند جنگ را ببرند و هم صلح را. این بدان معناست که یک طراحی کلی از قبل وجود داشته که بدون تردید پیش از آغاز مذاکرات مسقط آماده شده بود و آمریکا نیز در جریان آن بوده است. به باور من، اسرائیل بدون حمایت لجستیکی، نظامی، تجهیزاتی و تسلیحاتی ایالات متحده اساساً نه توان انجام عملیات آفندی را داشت و نه قابلیت پدافندی مؤثر را دارد. ما دیدیم که ترامپ بارها تأکید کرد که بهترین تسلیحات را دارد و اسرائیلیها نیز بهخوبی از آن استفاده میکنند. در یکی دو روز اخیر نیز بارها ضمیر «ما» را در صحبتهای خود به کار میبرد تا نشان دهد که خود را شریک این عملیات میداند که به نظر من واقعاً هم همینطور بود.
در واقع، کل جهان غرب و ناتو بهنوعی درگیر این ماجرا شدند. میتوان گفت که ما دومین دفاع مقدس جهانی را انجام دادیم. ملت ایران نشان داد که همانطور که در زمان حمله صدام حسین، تمامی قدرتهای شرق و غرب پشت دشمن بودند، امروز نیز ناتو و کشورهای غربی و اروپایی بهصراحت از اسرائیل حمایت میکنند. آیا از این صریحتر میتوان سخن گفت که صدر اعظم آلمان بگوید اسرائیل از طرف ما وارد عمل شده است؟ این خود گویای همه چیز است.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که آمریکاییها بهصورت غیرمستقیم از ابتدا در این جنگ حضور داشتند. زمانی که احساس کردند ممکن است از این تجاوز نظامی اعتباری برای خود کسب کنند، بهصورت مستقیم وارد ماجرا شدند. حالا اینکه این تحلیل تا چه میزان درست است یا خیر، و یا اینکه اطلاعات دقیقی در این زمینه وجود دارد یا نه، نمیدانم؛ اما برخی معتقدند کاری که آمریکا انجام داد، بیش از آنکه از نظر استراتژیک ارزش بالایی داشته باشد، صرفاً نمایشی از قدرت بود، چرا که اقدام تعیینکنندهای انجام نشد. بهویژه با توجه به تردیدهایی که وجود دارد مبنی بر اینکه آیا واقعاً تأسیسات فردو از بین رفته است یا خیر.
اسرائیل واقعاً دیگر توان مقابله با حملات آفندی ایران را نداشت
آمریکا توانست به هدف اعلامی خود که از بین بردن تأسیسات هستهای ایران بود، دست یابد؟
تردیدهای جدی در این زمینه مطرح بوده و بحث روز در حال حاضر در آمریکا این است که تأسیسات هستهای ایران هنوز از بین نرفته است. موضوعی که ترامپ بهشدت از آن عصبانی شد و اعلام کرد که تأسیسات کاملاً از بین رفتهاند و این خبرها نادرست است. ترامپ از یک طرف میخواست نشان دهد که قدرت نظامی برتر است؛ همان رجزخوانیهایی که همواره دارد و از طرف دیگر میخواست بگوید من بودم که گفتم ایران نباید به تسلیحات هستهای دست یابد، و من بودم که ایران را از توان هستهای محروم کردم یا تأسیسات هستهایاش را منهدم نمودم.چون هم در مذاکرات و هم در جریان جنگ، این مسئله را مطرح میکرد.
حالا هم بیشتر ژست صلح به خود گرفته و سعی دارد خودش را ناجی منطقه جلوه دهد و ایران را ستایش میکند. صحبتهایی میکند که طبیعتاً مشخص است بخشی از خود جنگ محسوب میشود. در واقع، از یک طرف میخواهد از «کلاه جنگ» برای خود اعتبار نظامی بسازد، و از طرف دیگر، خود را مرد صلح و کسی معرفی کند که صلح را ایجاد کرده یا آتشبس را بهوجود آورده است. هر دو بُعد در رفتار او وجود دارد؛ یعنی میخواهد از این به بعد وانمود کند که صلح و آتشبس وابسته به وی بوده است.
به نظر من نباید ناگفته گذاشت که فشار ترامپ بر نتانیاهو و دیگر جنایتکاران اسرائیلی بیتأثیر نبود و همین فشار باعث شد که آنها تن به توقف عملیات بدهند. هرچند بخشی از ماجرا هم این بود که اسرائیل واقعاً دیگر توان مقابله با حملات آفندی ایران را نداشت و ناگزیر شد ترامپ را برای مساعدت وارد ماجرا کند. ترامپ هم اعلام کرد اگر من پایانبخش هستم باید به حرف من گوش داده شود.
تناقضات ترامپ هم ریشه شخصیتی و هم تاکتیکی دارد
سوال مهمی که افکار عمومی را هم درگیر کرده این است که آیا اساساً مدل رفتاری رئیسجمهور آمریکا به لحاظ شخصیتی اینگونه است نه این بخشی از تاکتیک وی برای پیشبرد اهدافش است چون تا چند روز قبل حتی تغییر رژیم رو در ایران محتمل میدانست و امروز از ایران قدردانی میکند.
ارزیابی دلایل رفتار متناقض رئیسجمهور آمریکا و اینکه آیا این رفتارها ریشه در شخصیت وی دارد یا تاکتیک وی برای پیشبرد اهداف است، گفت: در این زمینه هم هر دو بُعد وجود دارد. از لحاظ شخصیتی، همه اکنون به نوعی به روانشناسی ترامپ پی بردهاند؛ او شخصیتی خودشیفته دارد و خود را در جایگاهی خاص میبیند. حتی در رقابتهای انتخاباتی هم میگفت که «خدا به من مأموریت داده است». اما بخشی از این رفتار هم تعمدی و هدفمند است به این معنا که بخشی از بازی وی حتی در مذاکرات بود و او بر مبنای استراتژی و راهبرد «ابهام» و گیج کردن طرف مقابل، بهگونهای که طرف مقابل نتواند دقیقاً تشخیص دهد با چه موضعی روبهرو است، کار را پیش میبرد. در مذاکرات نیز گاهی این موضوع از سوی برخی مطرح میشد که اساساً دیپلماسی او، دیپلماسی فریب بوده است.
در دفاع از کشور، نیروی نظامی یک ستون است و دیپلماسی ستون دیگر و این دو باید بهموازات هم فعالیت کنند. ما آمادگی نظامی خود را در بالاترین حد ممکن حفظ کردیم و بههیچوجه نمیتوان گفت چون در حال مذاکره بودیم، پس از لحاظ نظامی آماده نبودیم. اصلاً چنین نیست. اسرائیل استراتژی گیجکردن و ابهام را در جنگ تحمیلی هم ادامه داد و میخواست طرف مقابل را زمینگیر کند که بهنظر من موفق نشد. جمهوری اسلامی ایران، بهجز در روز نخست که تا حدی با شگفتی مواجه شد، بلافاصله بازیابی و بازسازی شد و قدرت را احیا کرد و آنها به اهداف خود نرسیدند و اکنون نیز همینگونه است.
رهیافت مذاکراتی و عملیاتی آمریکا، بهویژه در دوره ترامپ، مبتنی بر حداکثرگرایی است. یعنی ترامپ خواستههایی حداکثری مطرح میکند تا طرف مقابل به کمتر از آن راضی شود. مثلاً موضوع تغییر نظام را که نتانیاهو بهنوعی در روز نخست مطرح کرد که آن هم با شکست مواجه شد. اما ترامپ هیچگاه صراحتاً نگفت. حتی بعد از حمله نیز «جیدی ونس» معاون ترامپ اعلام کرد که ما اصلاً با ایران در حال جنگ نیستیم و تنها با برنامه هستهای ایران میجنگیم و اصلاً بحث تغییر نظام مطرح نیست. بنابراین، او به زعم خود، هدفی حداکثری را مطرح میکند تا طرف مقابل به حداقلی راضی شود، به اصطلاح، «به مرگ میگیرد که به تب راضی شود». در نتیجه، این رفتار هم جنبه شخصیتی دارد و هم بخشی از تاکتیک و راهبرد مذاکراتی و عملیاتی آمریکا، بهویژه خود ترامپ، محسوب میشود.
در زمان جنگ، دیپلماسی از قدرت نظامی حمایت کرد و اکنون میدان عمل باید از دیپلماسی حمایت کند
تا لحظه انجام این مصاحبه جنگ متوقف شده است و همچنین مذاکرات غیر مستقیم ایران و آمریکا درباره چشم انداز این مذاکرات آیا میتوان در حال حاضر تحلیلی ارائه داد؟ آیا این دوره از دیپلماسی قربانی تله جنگ شد؟ آیا اساس این مذاکرات فریبی برای جنگ بود؟
در جعبهابزار سیاست خارجی، ابزارهای مختلفی وجود دارد مانند ابزارهای نظامی، امنیتی، دفاعی، سیاسی، اقتصادی، تجاری، و فرهنگی. سیاست خارجی جعبهای نیست که فقط یک ابزار در آن باشد. بسته به موضوع، شرایط، و وضعیت کشور، ممکن است از یک ابزار بیشتر استفاده شود یا بهطور همزمان از همهی آنها بهره گرفته شود. استفاده از دیپلماسی در کنار قدرت نظامی امری منطقی و ضروری است. من پیشتر هم گفتهام که سیاست خارجی را میتوان مانند یک هواپیمای دوموتوره در نظر گرفت. نمیتوان گفت موتور چپ مهمتر است یا راست؛ این دو مکمل یکدیگرند. این دو مسیر دیپلماسی و نظامی، همانند دو ریل موازی هستند که در ایستگاه منافع ملی و امنیت ملی ایران یکدیگر را قطع میکنند. گاهی ما بر قطار دیپلماسی سوار میشویم، گاهی بر قطار قدرت نظامی و گاهی هر دو با هم ما را سریعتر به مقصد میرسانند. در هر حال، مقصد ما ایستگاه منافع ملی و امنیت ملی است.
در زمان جنگ دیپلماسی تعطیل نمیشود؛ بلکه در شرایط مختلف با سرعتهای متفاوت حرکت میکند. در دوران صلح، طبیعی است که دیپلماسی موتور اصلی پیشبرنده باشد. بنابراین، اکنون که ما از ابزار نظامی در حد نهایی استفاده کردهایم، طبیعتاً دیپلماسی اهمیت و کارکرد بیشتری پیدا میکند. در زمان جنگ، دیپلماسی از قدرت نظامی حمایت میکرد، و اکنون میدان عمل باید از دیپلماسی حمایت کند. اینها نیازمند همافزایی هستند و در واقع دو وجه یک سکهاند، همانند دو تیغهی یک قیچی. ما باید در حال حاضر دیپلماسی فعالی داشته باشیم. دیپلماسی فعال به این معناست که شما موضوع مذاکره، شرایط مذاکره، چگونگی مذاکره و محل مذاکره را خودتان تعیین میکنید. به نظر من، ایران باید اهداف مشخص و معینی را تعیین کند و اعلام کند که در چه شرایطی حاضر به مذاکره است.
حال اینکه نام آن را مذاکره مستقیم بگذاریم یا گفتگو یا نشست، خیلی تفاوتی ندارد؛ ماهیت کار همان است. معمولاً جنگها با دیپلماسی به پایان میرسند. جنگ دو نوع پایان دارد؛ یا یک طرف کاملاً از بین میرود که این اتفاق نیفتاد؛ یا توقف عملیات نظامی که اکنون رخ داده است؛ بنابراین از این مرحله به بعد، دیپلماسی باید مسیر خروج را مشخص کند. یعنی ما اکنون باید در حوزه دیپلماتیک-سیاسی، استراتژی خروج داشته باشیم. اینکه آیا اکنون زمان مناسبی برای مذاکره است یا نه، بسته به شرایط و ارزیابی تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران دارد اما قطعاً باید اهداف مشخص و دستور کار روشنی داشته باشیم که تحت چه شرایطی مذاکره میکنیم و تحت چه شرایطی مذاکره نمیکنیم. مذاکره با اروپاییها هم اگر بتوان آن را مذاکره یا گفتگو نامید، در این چارچوب قابل بررسی است.
یکی از مهمترین کارکردهای دیپلماسی در زمان جنگ، ترجمه قدرت نظامی به قدرت سیاسی و تحقق اهداف ملی است. وزرای خارجه سه کشور اروپایی و مسئول سیاست خارجی باید این پیام را دریافت کنند که طراحی استراتژیک غرب، اسرائیل یا آمریکا به نتیجه نرسیده است و ما به این شکل از منافع خود دفاع میکنیم. نباید انتظار داشته باشند که اگر به ما تجاوزی صورت گرفت، ما پاسخ ندهیم. اگر آنها بر اساس این پیشفرض میجنگند که ما باید توان هستهای و توان موشکی خود را از دست بدهیم، این تصور واقعبینانهای نیست.
در زبان فارسی، وقتی میگوییم "مذاکره کنیم"، منظور "تسلیم شویم" نیست، ما برای تسلیم واژهای مستقل داریم. بنابراین باید توجه داشت که مذاکره لزوماً به معنای عقبنشینی یا شکست نیست. اتفاقاً میتوان با رویکردی تهاجمی و فعال وارد مذاکره شد، با تعیین شروط مشخص و روشن برای گفتگو. طبیعی است که کسی که در میدان جنگ نتوانسته به اهداف خود برسد، نباید توقع داشته باشد که در مذاکره به آن اهداف دست یابد. کسی که در میدان نبرد نتوانسته ما را به زانو درآورد یا توان موشکی ما را متوقف کند، باید بداند که در پای میز مذاکره نیز نباید چنین انتظاری داشته باشد.
دیپلماسی گاهی به اشتباه به تسلیم تعبیر میشود اما تسلیم را مذاکره نمینامند و واژهها معنا دارند. در زبان فارسی، وقتی میگوییم "مذاکره کنیم"، منظور "تسلیم شویم" نیست، ما برای تسلیم واژهای مستقل داریم. بنابراین باید توجه داشت که مذاکره لزوماً به معنای عقبنشینی یا شکست نیست.اگر منظور ترامپ از مذاکره چنین اهدافی است، یا حتی اگر اروپا چنین نگاهی دارد (که بهمراتب بدتر است، چون نقش مخرب خود را پنهان را ایفا میکند) ما باید با طراحی دقیق وارد شویم. اسرائیل بهنوعی به نیابت از غرب و آمریکا در منطقه حضور دارد و علیه ما میجنگد. بنابراین ما نیز باید برای راهحل دیپلماتیک و سیاسی، طراحی داشته باشیم و راهبرد خروجی ترسیم کنیم و قطعاً در این مسیر، نیازمند حمایت و پشتیبانی از میدان نیز خواهیم بود. چون اگر این حمایت وجود نداشته باشد دیپلماسی اسلحه بدون خشاب است که تیر ندارد؛ همانطور که وقتی کسی با رهیافت قدرتمحور میخواهد با شما مذاکره کند، شما هم باید متقارن با او مذاکره کنید.
در این جنگ همسایگان دریافتند که وزنه ژئوپولیتیک ایران، لنگر ثبات و امنیت در منطقه است
در صورت تداوم توقف جنگ، جمهوری اسلامی ایران در روابط خود با همسایگان، دو شریک راهبردی و اروپا چه تغییراتی را باید اعمال کند؟ به این معنا که این روابط نیازمند بازبینی جه مثبت چه منفی هستند؟
اکثریت صاحبنظران اعتقاد دارند که یک سیاست خارجی متوازن برای ایران متناسب است؛ چه به لحاظ سبد روابط دیپلماتیک، جغرافیایی و منطقهای. طبیعتاً ما باید سبدی داشته باشیم که در آن سیاست همسایگی جایگاه خاص خود را داشته باشد؛ منطقهگرایی باشد؛ نگاهی به شرق؛ و روابط با غرب، به شرط اینکه بر اساس احترام متقابل و منافع متقابل باشد. بارها گفتهام اگر آمریکا سه چیز یعنی موجودیت جمهوری اسلامی ایران، هویت نظام سیاسی ما و منافع ملی ایران را به رسمیت بشناسد که اینها به لحاظ عرف بینالمللی، حرفهای عجیبی نیست. یعنی اگر چنین باشد و بر اساس احترام متقابل منافع ما به رسمیت شناخته شود و موجودیت نظام نیز به رسمیت شناخته شود، ما میتوانیم روابط متوازنی با همه کشورها داشته باشیم.
من به سیاست «نگاه واحد به شرق و یا غرب» چندان اعتقاد ندارم ولی در عین حال، باید سبد دیپلماسی ما متنوع و متکثر باشد تا به فراخور نیازها از آنها استفاده کنیم. ما باید منافع ملی را محور قرار داده و بسنجیم که اقتضائات آن چیست. آیا لازم است با غرب یا شرق یا جنوب یا منطقه بر اساس پیششرطهایی رابطه داشته باشیم یا نه. سیاست همسایگی باید تقویت شود. چون در این تجاوزی که به ما شد، واقعاً یکی از نقاط مثبت، حمایت کشورهای همسایه و منطقه از ما و همچنین تلاشهایی که برای جلوگیری از جنگ کردند بود.
من فکر میکنم اسرائیل و یا حتی شخص ترامپ بیش از آنکه ما را فریب داده باشد (که من به این اعتقادی ندارم) کشورهای منطقه را فریب داد. کشورهای عرب منطقه دریافتند که وزنه ژئوپولیتیک ایران، چه لنگر ثبات و امنیتی در منطقه است و تنها کسی و قدرتی که میتواند توازن را در منطقه، در مقابل اسرائیل و به نیابت از آمریکا، برقرار کند، ایران است. و این بهنظرم یک درس تاریخی برای اعراب بود. بخشی از حمایت و محکومیتی که حتی از سوی کشوری مانند مصر ابراز شد و شاید دور از انتظار هم بود که تا این حد به میانجیگری بپردازد و مواضع مثبتی اتخاذ کند یا حتی پاکستان، نشان داد که همه به این جمعبندی رسیدهاند که اگر جمهوری اسلامی در اینجا نباشد، خلأ قدرتی به وجود آمده و سیاهچاله اسرائیل همه را میبلعد.
این جنگ نشان داد که «ملت ایران» هسته سخت نظام هستند
مهمترین اصلی که در طول ۱۲ روز جنگ علیه ایران مشاهده شد، همراهی قابل توجه مردم در حمایت از کشور بود، این حمایت را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا حراست از مفهوم ایران «به ما هو ایران» به صدر اولویتهای مردم بازگشته است؟
ابتدا از همه خواهش میکنم دچار خودکمبینی و خودزنی نشویم. ملت ایران جوهره خود را نشان داد که یک ملت ریشهدار است. ملتی که ۲۵۰۰ سال قدمت دارد، با رژیمی که یا امضای قرارداد سایکس-پیکو به وجود آمد، فرق میکند. این یک درس بزرگ بود که که منطقه به آن رسید و ما هم باید با این خودآگاهی برسیم. اعتراف میکنم که رفتار ملت ایران یک شگفتانه بود. یعنی از کسانی که انتظار نمیرفت اینگونه از موجودیت ایران دفاع کنند این کار را کردند و ملت ایران بود که آن دوگانه کاذب «جمهوری اسلامی» و «ایران» را اساساً بلاموضوع کرد.
راهبرد اسرائیل و آمریکا مبنی بر تغییر رژیم، به نظرم واقعبینانه طراحی شده و محاسبات درست بود، به جز یک مورد؛ آنها روی ملت ایران بد محاسبه کرده بودند و نتیجه عکس داد. آنها فکر میکردند ملت ایران شورش و قیام میکند. اما این مردم نشان دادند که ملت ایران هسته سخت نظام هستند و ما باید این هسته سخت را در زمان صلح هم قدر بدانیم.
این جنگ دو شگفتیساز داشت؛ یکی توان آفندی و موشکی ما بود که همه میدانستند که ما تسلیحات و ذخایر موشکی داریم، ولی به نظرم با این کیفیت و کمیت انتظار نداشتند. دومین شگفتیساز که به نظر من شاید از اولی هم مهمتر بود، شگفتیساز راهبردی ملت ایران بود.اگر اکنون میگوییم که تکثر سلایق، زبانها، اقوام، و نژادهای مختلف از تمامیت و موجودیت جمهوری اسلامی ایران دفاع کردند، اگر هزینه جنگ را همه ملت ایران دادند، باید این تکثر را حفظ کنیم. درسی که میگیریم این است که ملت زمان جنگ، همان ملت زمان صلح هم است و این باید حفظ شود. بازآفرینی حمایت مردمی و قدرت مردم، یک شگفتیساز راهبردی بود که کل طراحی استراتژیک اسرائیل و آمریکا را برهم زد و این، نکتهای بسیار حائز اهمیت است. قدرت ملی یا بازدارندگی ایران، چهار پایه دارد؛ موشکی، منطقهای، هستهای، مردمی. اگر از من بپرسید، میگویم مهمترین رکن قدرت ملی و بازدارندگی ایران، ملت ایران است.
با همه توان و تاثیری که قوای مسلح داشتند و نمیخواهم خدایی نکرده آن را نادیده بگیریم یا کم اهمیت نشان دهیم اما ملت ایران در قالب نیروهای مردمی و بسیج از تمامیت ارضی ایران دفاع کرد. در این جنگ دفاع مقدس دوم هم نقش مردم از همه مهمتر بود و گرچه این جنگ ۱۲ روز بود اما اگر از من بپرسید ملت ایران به اندازه ۱۲ قرن از خود شگفتی نشان داد و این تکثر و تنوع را ما باید حفظ کنیم چرا که مهمترین سرمایه ملی و امنیت ملی ایران است.
اولویت بازسازی باید با مرزها و ایجاد جهاد خدمترسانی به مردم باشد
با توجه به اینکه در طول این ۱۲ روز بسیاری از تحلیلگران بر نقشه شوم تجزیه ایران خیلی تاکید میکردند که هدف اصلی و نهایی آمریکا و اسرائیل از این حمله تجزیه ایران است؛ به طور ویژه دولت و حاکمیت چه رویکردی را در قبال مردم و کشور باید پیش گیرند که ایران به نقطه شوم تجزیه نرسد؟
ملت ایران واقعاً شگفتیساز و حمایتگر بود، جالب است که یکی از من پرسید چرا حملات به تبریز زیاد بود؟ یک فرضیه این بود که شاید هدف تحریک تجزیهطلبان بود تا اعلام شود که بودن در جمهوری اسلامی ایران چنین هزینههایی دارد. اما شما حتی یک نفر را هم ندیدید که واکنش منفی نشان دهد. چون اگر حتی یک نفر هم بود، مطمئن باشید شبکههای مختلف آن را یک میلیون نفر نشان میدادند! اینکه نتوانستند حتی یک نقطه یا یک نفر را پیدا کنند، بسیار ارزشمند است. اقوام ما به لحاظ تاریخی در خط مقدم دفاع از موجودیت ایران بودهاند. آنها گرچه به زبان فارسی سخن نمیگویند و مرزنشیناند ولی بیشترین شجاعت را در دفاع از مرزهای ایران نشان دادهاند. وقتی به آذربایجان، کرمانشاه، ایلام، اهواز نگاه میکنیم باید مرحبا گفت. ملت سنگ تمام گذاشت و حالا نوبت ماست. یعنی هر کسی که میتواند به این ملت خدمت کند، از این به بعد وظیفهای تاریخی بر دوش دارد.
علیرغم همه دلخوریها، انتقادها، و نارضایتیها، چیزی که در این شرایط مشخص شد، تفاوت بین وطنپرستان و بیوطنها بود؛ جوهر آنها نمایان شد. و این روشن شد که ضدمیهنیان، اقلیت مطلقاند. تعدادشان حتی به عدد هم نمیرسد چون اگر میتوانستند، در خارج هم تظاهرات ضد جمهوری اسلامی به راه میانداختند. اما هیچ وطنپرست اصیلی حاضر نشد علیه وطن و مادر خود با دشمن متحد شود. جایی نوشته بود یکی از اصطلاحات «فیلم فارسی» را یکی از هنرمندان باب کرده بود و منظورش این بود که هنر ایرانی فقط نشان دادن زبان فارسی نیست. فارسیزبانان اندکاند، اما ایرانیان بسیار. آنجا هم نشان داده شد که ایرانی بودن و فارسیزبان بودن یکی نیست. یکی از کسانی که برای وطن مصاحبه میکرد، حتی فارسی را هم نمیتوانست خیلی خوب بگوید اما ایرانی بود. در مرحله بازسازی، باید عادلانه رفتار کنیم. اگر از من بپرسید، اولویت با مرزهاست؛ مناطق مرزی، مناطق محروم. اگر در تهران بازسازی انجام دهیم، خوب است، اما از مناطق محروم شروع کنیم. از کسانی که همه بود و نبودشان یک دستگاه آپارتمان بوده، یا یک مغازه. آنها باید اول بازسازی شوند.
عدالت ترمیمی، عدالت بازسازی است؛ یعنی ما باید متناسب با اولویت، به مناطق و انسانهای محروم توجه کنیم و برخورد یکسانی داشته باشیم. این ملت، همگی هسته سخت نظام هستند و در عمل هم این را نشان دادند. در جنگ مشخص میشود که چه چیزی شعار است و چه چیزی واقعیت. بنابراین، اینها نیازمند خدماترسانی، تأمین اجتماعی، بیمه و خدمات درمانی هستند. الان بسیاری از هموطنان ما مجروح و معلول یا جانباز شدهاند، خانههایشان از بین رفته، عزیزانشان را از دست دادهاند. ما باید برای این افراد از سایر بودجهها استفاده کنیم. باید فقط اولویتگذاری عادلانه داشته باشیم.
در حال حاضر، رسیدگی به امور کسانی که آسیب دیدهاند و نسبت به بقیه دستشان تهیتر است، وظیفه دولت است. ما باید به این افراد خدمت کنیم. در این شرایط، باید یک جهاد خدمترسانی به راه بیفتد؛ هم در حوزه عمومی، شهرداریها، دولت، و حتی خود مردم. یکی از شگفتیها این بود که خود مردم، مثل اوایل انقلاب، گروههایی تشکیل داده بودند و به یکدیگر کمک میکردند. در نهایت باید به ملت ایران، گفت که درود بر شرف ملت شما و واقعاً آدم نمیداند با چه زبانی از این مردم تشکر کند.