اسلام یا ایران؛ مسأله این است؟

ایران/متن پیش رو در ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
علیاشرف فتحی| در جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 اتکا بر ایده «ملیگرایی عربی» به عنوان راه رهاییبخش رهبران عرب حاضر در جنگ مطرح شد. جمال عبدالناصر به عنوان رهبر و نماد مهم ناسیونالیسم عربی در این جنگ متحمل شکست سختی شد و تا مرز استعفا نیز پیش رفت. او پس از این جنگ، چندان عمرش کفاف نداد و از دنیا رفت، اما در سندی صوتی مربوط به اواخر حیات او که به تازگی منتشر شد، صراحتاً از تمایل برای پایان تخاصم با اسرائیل سخن گفته است. پس از او جانشین و همراهش انور سادات نیز در سال 1973 یک ماه با اسرائیل در جنگ بود و بعدتر آغازگر فرآیند صلح اعراب و اسرائیل شد. بنابر این، اندیشه ملیگرایی عربی در آن مقطع و سالهای بعدتر از دستور کار خارج شد.
شکست پانعربیسم در جنگ با اسرائیل، راه را برای جریانهای اسلامی هموار کرد و آنان آغازگر دیگرباره مقابله با زیاده خواهی های اسرائیل و دیگر نمادهای سلطه غرب در منطقه شدند. نیم قرن است که تقابل جریانهای مذهبی منطقه با اسرائیل ادامه دارد و اکنون به نقطه اوج خود رسیده است. حال پرسش این است که چرا در چنین نقطه حساسی، دوباره باید اهمیت «ملت» و «ملیت» را جدی گرفت. یکی از پرابلماتیکهای جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، تأکید جریانهای مذهبی بر اهمیت «ایران» بوده است. در حالی که در دهه اول جمهوری اسلامی، اندیشه «ملیگرایی» و نمادهای ملیت محل چندانی از اعراب نداشت. نقطه نمادین این حساسیت، حذف مضامینی از این دست در متن سرود رسمی جمهوری اسلامی در ابتدای دهه هفتاد است. در اولین سرود رسمی جمهوری اسلامی که در دهه شصت مورد استفاده قرار میگرفت، مضامینی چون «پاینده بادا ایران» به چشم میخورد که رگهای تلطیفشده از ایده مدرن ملیت در خود داشت. اما دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی که پس از پایان جنگ با عراق تصویب شد، خالی از چنین رگههایی بود. برخی مقامات نیز در تبیین ارزشهای زمان جنگ که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به عنوان موضوع اختلاف بدل شده بود، در این زمینه به تقدم ارزش های مذهبی در وصایای شهدای گرانقدر جنگ اشاره می کردند.
افزایش خطر حمله آمریکا پس از 11 سپتامبر و شروع دور جدید تحریمها، تدریجاً بر اهمیت انسجام ملی ما افزود. هاشمی رفسنجانی در میانه دهه هشتاد صریحاً اعلام کرد که برای مقابله با تهدیدهای آمریکا نباید «ایران» را از محوریت اتفاق همه نیروها خارج کنیم. اما در این دوره، هاشمی رفسنجانی مرجعیت خود را بین نیروهای اصولگرا و حزباللهی از دست داده بود و همین سخن او نیز با واکنش هایی منفی مواجه شد.
اکنون در فضای متأثر از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، نیروهای پای کار نظام بر نمادهای ملی تأکید میکنند، مجسمه آرش کمانگیر ساخته میشود، قهرمانان ملی شاهنامه در رسانه ملی مطرح میشوند، سازمان سینمایی اوج در صدد ساخت فیلمی درباره رستم و سهراب است و ذاکر اهل بیت شاخص نیز یک ترانه ای با ادبیات ملی را دستمایه ذکر محرم قرار میدهد.
واقعیت آن است که اندیشه گرانبهای وفاق میان دین و ملیت، دغدغه جدیدی در جامعه ما نیست. اولین بار در عصر مشروطه، ما با این موضوع مواجه شدیم که به جای دوگانه مسلمان و کافر، از دوگانه ایرانی و غیرایرانی میتوان سخن گفت. بعدها حتی در جنگ با عراق نیز اگرچه صدام به عنوان نماد کفر مطرح میشد و جنگ با او نیز جنگ اسلام و کفر دانسته میشد، اما همزمان گفته میشد که مرزهای ملی و خلیج فارس اهمیت دارند. اکنون که گروهی در این اندیشه افتادهاند که دوباره از «ملت» و «ملیت» برای ایجاد انسجام استفاده کنند، ضروری است که تجربه ملیگرایان عرب در دهههای شصت و هفتاد میلادی را در نظر بگیرند و به دلایل شکست کاربست ملیگرایی صِرف در جنگ آنان با اسرائیل توجه کنند. اتکا بر ملیگرایی به تنهایی نمیتواند عامل رهاییبخش در جنگها باشد، بویژه آنکه این اتکا از سر اضطرار و بدون توجه به اقتضائات مفهوم مدرن ملت-دولت و نیز بدون اعتنا به واقعیتهای منطقهای و جهانی باشد.