سرمقاله شرق/ مذاکره پس از جنگ دوم؟

شرق/ «مذاکره پس از جنگ دوم؟» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم کیومرث اشتریان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
1- البته که ما مخالف مذاکره نبوده و نیستیم و همواره بر آن پای فشردهایم. اما آنگاه که دشمن خود را پیروز میدان میداند و از استغنای لجستیکی و دیپلماتیک برخوردار است، اصرار بر مذاکره و واسطهتراشیهای گوناگون نتیجه معکوس دارد. تلاش برای بهمیانآوردن «مساعی جمیله» چین و روسیه به گوش رئیسان قبایل تبهکار هم میرسد و به خویش غرّه میشوند؛ حکایت، حکایت دل سخت است و پیمان بر سبویی سُست.
وقتی شعارها با عمل و با قدرت بازدارندگی متوازن نبوده باشد، طبیعی است که ارسال پیاپی «پالس» مذاکره بیهوده است. این دیگر درخواست مذاکره نیست بلکه جامه سیاست خود را به شوخ آلودن و در خاک حقارت، خاکسار گشتن است. طرف هم که به خیال واهی خود از نقطه ضعف آگاهتر میشود، مذاکره را نخواهد پذیرفت، بلکه به طمع راهاندازی جنگ دوم میافتد و اینبار رئوس نهادهای سیاسی را میزند یا میرباید تا پس از آن باقیماندگان را به پای میز مذاکره بنشاند. یعنی اینبار تشویق میشود که مذاکره را به پس از جنگ (شاید) کوتاه دوم به تعویق بیندازد. این که تلآویو و حیفا با موشکهای ایرانی آسیبهای جدی دیدهاند، دستکم نگیرید. ضربه حیثیتی و تاریخی آن برای اسرائیل بسیار مهمتر از اثر تخریب فیزیکی آن است. اسرائیل باید این اثر تاریخی و حیثیتی را آنگونه از ذهن جهانیان بزداید که دیگر کسی را جرئت تکرار نباشد. از این رو، از منظر اسرائیل باید تغییر رژیم و بلکه تجزیه ایران در دستور کار قرار بگیرد.
در کینهتوزی اسرائیلی نهتنها سناریوی ترور بلکه ربایش را نیز باید جدی گرفت. مقامات در ارسال چنین «پالس»هایی باید مهارت و دقت لازم را از خود نشان دهند. از ضعف، مذاکره برنمیآید بلکه از گفتارِ قدرت و پشتوانه کافی نظامی است که مذاکره حاصل میشود. این افراط و تفریطها یا به ضعف تلقی میشود یا به سردرگمی. ایران قدرتمند است و ظرفیتهای آفندی و پدافندی بالایی دارد: «چنین لشکری سرفرازان جنگ/ همه نیزه و تیغ جنگی به چنگ».
مهمتر از آن، ظرفیت نهادی و مدنی ایران است که بسیار غنی است. تکیه دشمنان بر «اپوزیسیون» بیهویت نشان میدهد که آنان از درک قدرت مدنی و نهادی ایران غافل هستند. همچنانکه در جنگ 12 روزه نشان دادند که فاصله شناختی آنان از جامعه ایرانی اندک است و ایران را از چشم شماری اندک از «پوزیسیونِ» داخلی و «اپوزیسیون» خودفروخته خارجی مینگرند. مقامات سیاسی کشور، به دور از تبلیغات سطحی، بر این قدرت درونی تکیه کنند و قدرت کشور خود را دستکم نگیرند. البته باید از حیث توان موشکی، رزم زمینی، رزم شهری و از همه اینها مهمتر توان اطلاعاتی-امنیتی نیز مطمئن شوید و برخی از آنها را بازبینیِ ساختاری و اساسی کنید. یک الگوی تهدید جدید عبارت است از: «کودتای مستقیم خارجی با ترکیبی از ترور وسیع اولیه، یک تیپ از نیروهای ورزیده، پشتوانه نفوذ اطلاعاتی و یک عملیات شهری مینیاتوری». در مواجهه با چنین تهدیدی باید افزایش توان رزم زمینی- شهری نیز در تکمیل قدرت سیاست داخلی در دستور کار قرار گیرد.
2- اما راهحلها و سیاستهای نامتقارن نیز فرصتسازند. گاهی یک معضل نظامی میتواند راهحل سیاسی، انتخاباتی، نظامی یا اصلاحات اساسی قانونی داشته باشد. نظام سیاسی همواره نیازی حیاتی به مشروعیت و مقبولیت دارد و این از طریق پشتوانه مردمی، انتخابات واقعی و مستقیم برای همه مقامات اصلی کشور یا همهپرسی برای «مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی» (اصل 59 قانون اساسی) محقق میشود. حتی میتوان در میانه بحران پیشدستی کرد و از آن بهعنوان ابزاری نامتقارن برای مقابله با نقشههای شوم دشمنان بهره برد. البته حداقل تدبیر آن است برای آمادگی سیاسی، ظرفیت مجمع تشخیص در بخش پایانی اصل 111 قانون اساسی را از پیش محقق کرد تا اگر دشمن خدشهای به «همه» رئوس نهادهای سیاسی وارد کرد، شیرازه دفتر و دیوان سیاست در تندباد حوادث از هم نپاشد. ایران همواره نیازمند دولت مرکزی قدرتمند است.
3- مسئله امروز ما «ایران» است. همزمان با تقویت بنیه نظامی باید مانور سیاست داخلی و بازبینی برخی خطاهای مهلک گذشته را در پیش گرفت. حکایت تلخی است که افراط در «عرفانِ خرافاتیِ» حلقه سیاسی به طرز شگفتآوری واگرایی سیاسیِ آشکار و نهان ایجاد کرده است.
دلخوش به واکنشهای مقطعی مردمان نباشید. خونتان گرم است و هنوز دامنه وقایع اجتماعی-سیاسی درک نشده است. با کسانی که مشکلی را پدید آوردهاند نمیتوان همان مشکل را حل کرد.
نیاز به تغییرات اساسی وجود دارد. نمونه محافظهکارانه آن بازگشت یک «رد صلاحیتشده» به صحنه قدرت است که جلوه رسانهای مثبت او قابل مشاهده است. سلسلهجنبانی سیاست با کشکول خرافهپراکنی و کینهتوزی یک اقلیت به تدبیر حکمت درنمیآید.