نماد آخرین خبر

سرمقاله فرهیختگان/ حزب‌الله و خلق هویت ملیِ پساسایکس‌پیکویی در لبنان

منبع
فرهيختگان
بروزرسانی
سرمقاله فرهیختگان/ حزب‌الله و خلق هویت ملیِ پساسایکس‌پیکویی در لبنان

فرهیختگان/ «حزب‌الله و خلق هویت ملیِ پساسایکس‌پیکویی در لبنان» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمدصادق علیزاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:

«امتناع از نمایش تصاویر سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفی‌الدین در یک بنای تاریخی در پایتخت به این معنی است که هویت این دو نماد ملی عمداً در چهارچوب‌های تنگ حزبی و فرقه‌ای محدود می‌شود، هرچند برخی لبنانی‌ها آن‌ها را نماد‌هایی می‌دانند فراتر از مرز‌های حزبی و فرقه‌ای. هدف روشن است؛ نگه داشتن رهبران مقاومت در چهارچوبی محدود به جای به‌رسمیت شناختن جایگاه آن‌ها به عنوان چهره‌هایی که دارای بُعد ملی وحدت‌بخش هستند.» این 74 کلمه بخشی از مقاله روزنامه لبنانی «‌الاخبار» است. تشکیلات مقاومت برای سالگرد شهادت سیدحسن قصد داشته یک برنامه فرهنگی و هنری در منطقه روشه بیروت اجرا کند که با مخالفت و سنگ‌اندازی مواجه شده و حالا هم الاخبار واکنش نشان داده است. 
اگر مقاومت در برابر ماهیت ذاتی توسعه‌طلبانه میلیتاریستی و خشن رژیم عبری را کنار بگذاریم؛ اگر از موضع عقیدتی و ایدئولوژیک مای ایرانی بگذریم و اگر بخواهیم صرفاً با یک نگاه کارکردگرایانه به موضوع نگاه کنیم؛ چه از مقاومت می‌بینیم؟! برای پاسخ به این سؤال و تحلیل دقیق چنین وضعیتی نخست باید بافت جامعه لبنان را زیر بررسی نظری برد. پس از این مرحله است که می‌توان پاسخی برای این سؤال مهم اقامه کرد. 
لبنان چیست؟! مجموعه‌ای از افراد انسانی در لبه گسل‌های متعدد دینی، مذهبی، قومی و طایفه‌ای. بافتی اجتماعی که تا پیش از جنگ جهانی اول زیر حاکمیت سیاسی امپراتوری عثمانی بود و حکمرانی محلی برآمده از اقتضائات بومی. در این نظمِ برآمده از بوم، گسل‌ها و شکاف‌ها چندان محل نزاع نیستند. این نه ادعای ماست بلکه رد آن را می‌توان در گزارش‌های انگلیسی و حتی آمریکایی پساجنگ جهانی اول و کنفرانس صلح پاریس هم دید. نظم مدرنِ پساجنگ جهانگیر اول اما علاوه بر شرحه شرحه کردن سرزمین‌های عربی امپراتوری عثمانی (شامل سوریه، اردن، لبنان، عراق و فلسطین امروزی) گسل‌های تا پیش از این خاموش اما متعدد این تقاطع مهم فرهنگی، تمدنی، دینی و طایفه‌ای را هم فعال و مبدلشان کرد به آتش‌فشان‌هایی که گدازه‌هایشان تا امروز منطقه را می‌سوزاند. 
لبنان حد اعلای این وضعیت است. کشوری با کمتر از 11 هزار کیلومتر مربع، کوچک‌‌تر از استان قم با جمعیتی با تنوع دینی و مذهبی بالا از تشیع، تسنن، مارونی، ارتدکس، علوی و دروزی و دیگر اقلیت‌ها که تازه باید تنوع قومی و طایفه‌ای را هم در این تنوع دینی ضرب کرد تا شمه‌ای از واقعیت لبنان را حس کرد. در چنین جامعه‌ای که بر حسب نظمِ تحمیلی پساسایکس‌پیکویی ساخته شده و اصولاً از پهلوی شامات بزرگ - که سرزمین مادر شناخته می‌شد - کَنده شده مفهومی به نام «هویت ملی» بی‌معناست. مفهومی که در حالت طبیعی خود باید در میان این گسل‌های متعدد جاری شود، شکاف‌ها را پر و آدم‌های موجود در یک عالمِ تاریخی را هم‌‌وطن کند. در جغرافیایی که اصولاً چنین مفهومی در آن وجود خارجی ندارد؛ تکلیف چیست؟! 

تصور کنید در جامعه ایران متشکل از اقوام لر و آذری و بلوچ و عرب و دیگر اقوام که کسری از تنوع و تکثر لبنان را هم ندارد واقعیتی به نام «ایرانی بودن» وجود نداشته باشد، حتی تصورش هم وحشتناک است. ایدئال‌ترین وضعیت برای رژیم عبری - به‌عنوان همسایه نامشروع جنوبی لبنان – همین وضع تکه‌تکه و فرقه‌فرقه و شرحه‌شرحه است. وضعیتی مشابه یک وضعیت شبه‌تجزیه که خروجی اصلی آن ضعیف بودن است. ضعیف بودنی که آب به آسیاب رژیم تحمیلی منطقه می‌ریزد. واقعیتی که امروز در سوریه جولانی می‌بینیم. کشور رسماً تجزیه نیست؛ اما با سیاست‌های تحمیلی رژیم، اشغال بخش‌های مهمی از نقاط راهبردی سوریه و سیاست‌های تحمیلی غرب و آمریکا برای امتیاز‌های شبه‌خودمختاری به جریان‌های مختلف، آن را در لبه پرتگاه یک وضعیت شبه‌تجزیه قرار داده است. در چنین بافت اجتماعی‌ای در لبنان است که تشکیلات مقاومت از دهه 80 میلادی سعی دارد لبنانی‌ها را زیر سایه یک هویت مشترک جمع کند و برای آن‌ها از «امر ملی» و «هویت ملی» سخن بگوید؛ چیزی که پیش‌تر تجربه نکرده‌اند. هویتی که پاسخ کیستی و چیستی خود را نه درون مرز‌های تنگ فرقه‌ای، بلکه در تقابل با نهضت توسعه‌طلبانه خشن عبری تعریف کرده است. مقاومت و سیدحسن، دیگری خودشان را نه طوایف دیگر شیعی و سنی و مسیحی و اقلیت‌های لبنانی بلکه رژیم عبری قرار داده‌اند. غیر از رژیم عبری همه برای مقاومت «ما»یند. چتری که می‌تواند برای یک جامعه موزاییکی و جزیره‌ای لبنان نقطه شروع مناسبی برای حرکت به سمت امر ملی و هویت ملی باشد. این وضعیت جدید درست در نقطه مقابل نظمی قرار می‌گیرد که از پس جنگ جهانی اول به جامعه لبنان تحمیل شده است. نظمی که از درون همزیستی پیشامدرن این جامعه نجوشیده و صرفاً قرار بوده پاسبان منافع استعمارگران قرن بیستم باشد. اصولاً جغرافیایی به نام لبنان هم به همین دلیل از گرده شامات بزرگ کنده شد که پایگاهِ مسیحیتِ صلیبی فرانسوی در شرق مدیترانه باشد. 
سیرت و صورت مقاومت در سه چهار دهه اخیر درست نقطه مقابل این وضعیت تحمیلی است و در مقام حداقلی کارکردی هم در حال خلق و آفرینش یک وضعیت و هویت ملی است که گسل‌ها و شکاف‌های متعدد را می‌پوشاند و این همان نقطه خطر اصلی رژیم عبری است. اگر حزب‌الله و سیدحسن یک ساختار شیعه و حتی مسلمان هم نبودند و فقط دغدغه هویت ملی جغرافیای خود را داشتند باز هم اسرائیل با آن‌ها دشمن بود. حالا بهتر می‌توان سطر‌های ابتدایی این سیاه را که به نقل از یک رسانه لبنانی ذکر شده بود، درک کرد. رژیم عبری دشمن خونی مقاومت است نه فقط به این دلیل که آن‌ها شیعه یا مسلمانند، بلکه به این دلیل که مقاومت چتری باز کرده بزرگ‌تر از مفاهیم فرقه‌ای و طائفه‌ای و حزبی. چتری که امر ملی تنها از نتایج سحر آن محسوب می‌شود. 

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره