نماد آخرین خبر

سرمقاله شرق/ مولوی، شمس و روش آموزش

منبع
شرق
بروزرسانی
سرمقاله شرق/ مولوی، شمس و روش آموزش

شرق/ «مولوی، شمس و روش آموزش» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم حمزه نوذری است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:

بحث درباره روش آموزش و انتقال دانش همیشه اهمیت داشته و اهمیت آن امروز بیشتر شده است. بحث اصلی این است که تکنیک‌های مناسب برای آموزش و انتقال دانش کدام است. به نظر می‌رسد تجربه‌ای که مولوی، شاعر، عارف و اندیشمند بنام ایرانی، در این زمینه از سر گذرانده است، جالب و درخورتوجه باشد. روش مولوی در انتقال دانش قبل از آشنایی با شمس با بعد از آشنایی با ایشان متفاوت می‌شود.

 قبل از این آشنایی، روش تدریس مولوی به‌ اصطلاح امروز خشک، غیرمنعطف و معطوف به سخنرانی است. مولوی هرچند از نظر علم و استادی بالاتر از شمس بود اما چنان‌که خودش هم معترف است، شور و نشاط و انرژی فراوان را از هم‌نشینی با شمس آموخت. او از شمس آموخت که جدیت بیش از حد در تدریس و انتقال معارف کارساز نیست و دانش را با بهره‌گیری از شور و شوق و احساس بهتر می‌توان منتقل کرد. مولوی شور و انگیزه فراوانش را پس از آشنایی با شمس چنین می‌گوید:

مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

گفت که سرمست نه‌ای، رو که از این دست نه‌ای/ رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

کسی که از دیدن کلاس، مدرسه و دانشگاه سرمست نمی‌شود و عاشق آموزش و انتقال آن نیست یا با زور بی‌حوصلگی مشغول این کار است، به قول مولوی از این دست نیست. باید برود و هر وقت عاشق آموزش و تدریس بود، برگردد. موقع تدریس و آموزش باید سرمست بود و از طرب آکنده، یعنی پر‌شور و شوق به کلاس رفت.

مولوی متأثر از شمس از تکنیک‌های متعددی برای آموزش بهره می‌برد.

 استفاده از تمثیل و داستان، شعر و موسیقی، همخوانی و دف‌نوازی. در برخی رشته‌های آموزشی محتوا را هم می‌توان با بهره‌گیری از روایت، شعر و نمایش‌نامه انتقال داد، اما در برخی رشته‌های علمی که چنین امکانی وجود ندارد، می‌توان با استفاده از جاذبه‌هایی که گفته شد، شرایط و محیط بانشاطی برای آموزش و کلاس فراهم کرد؛ یعنی خلق یک شرایط پرشور برای ورود به آموزش و تدریس. روش تدریس و تکنیک‌های جذاب آموزشی که مولوی به کار می‌برد، امروز می‌تواند برای دانشجویان و دانش‌آموزان ما جذاب باشد. منظور این نیست که استاد در کلاس درس به‌مثابه مولوی دف به دست گیرد و سماع پیشه کند، بلکه دائم به شیوه‌های جذاب برای آموزش و تدریس بیندیشید.

بارها از شعر، داستان، فیلم‌نامه و نمایش‌نامه برای آموزش و تدریس بهره برده‌ام؛ گاه محتوای کلاسی را به این روش منتقل کرده‌ام و گاه برای ایجاد شور و نشاط و ایجاد شرایط برای آغاز کلاس؛ در هر دو حالت بیشترین تمرکز و توجه را از دانشجویان دیده‌ام. انسان‌ها روایت را دوست دارند و مدام روایت‌پردازی می‌کنند. زندگی بدون روایت ممکن نیست و شاید بتوان گفت‌ ما داستان‌ها را زندگی می‌کنیم. نسل جدید عاشق روایت و داستان است و می‌توان برای انتقال دانش از آن بهره برد. ادبیات ما سرشار از روایت، تمثیل و داستان است. کتاب مثنوی معنوی یکی از مهم‌ترین آنها‌ست. معلم و استاد باید هنرمند باشد؛ هنر ایجاد شور و طرب برای تدریس و انتقال دانش؛ هنر روایت‌کردن و داستان‌سرایی.

درس معلم ار بُوَد زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را‌

بیان یک نمونه از بهره‌بردن مولوی از تمثیل و داستان، خالی از لطف نیست؛ حکایت طوطی و مرد بقال. مرد بقالی یک طوطی در دکان داشت که مشتریان را با حرف‌هایش سرگرم می‌کرد. یک روز بقال برای کاری ناچار شد به منزل برود و طوطی را در دکان تنها گذاشت. طوطی در دکان پرواز کرد و از قضا شیشه‌های روغن را ریخت. مرد بقال وقتی برگشت و وضعیت را دید، از ناراحتی آن‌چنان بر سر طوطی کوبید که تمام پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد. یک روز درویش کچل از جلوی دکان مرد بقال گذشت و طوطی آن مرد را دید، به سخن آمد و گفت:

از چه‌ ای کل با کلان آمیختی؟/ تو مگر از شیشه روغن ریختی؟

این داستان را مولوی برای نقد کسانی که مقایسه‌های بیجا و تعمیم‌های ناورا می‌کنند، به کار برده است.

از قیاسش خنده آمد خلق را/ کو چو خود پنداشت صاحب‌دلق را

کار پاکان را قیاس از خود مگیر/ گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره