چالشهای واشنگتن در تعادل قدرت خاورمیانه

هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
کامران بخاری-استاد دانشگاه جرج تاون| حملات اسرائیل به پایتخت قطر و هدفگرفتن رهبران حماس، نمود تشدید تنشی است، با پیامدهای راهبردی گسترده. این حمله به دوحه، ایالات متحده را غافلگیر کرد، شکاف اسرائیل با دول عرب حاشیه خلیج[فارس] و ترکیه را عمیقتر کرد و اعتماد به تضمینهای امنیتی ایالات متحده در منطقه را به خطر انداخت. در فضای پس از این حمله، طرح کلی دولت ترامپ برای معماری امنیتی تازه در منطقه که بر ایجاد تعادل قدرت بین اسرائیل، عربستان سعودی و ترکیه متکی بود، بیش از پیش نامحتمل به نظر میرسد.
ساعاتی پس از این حمله، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در شبکههای اجتماعی از این اقدام انتقاد کرد. او ضمن اشاره به اهمیت حذف حماس گفت تصمیم یکجانبه اسرائیل برای حمله به قطر (کشوری که او متحد نزدیک آمریکا و در تلاشی جدی برای رسیدن به صلح در غزه توصیفش کرد) منافع ایالات متحده یا اسرائیل را پیش نبرده است. او در تماسی با تمیم بنحمد آل ثانی، امیر قطر، هر گونه دخالت آمریکا در این حمله را تکذیب کرد؛ اما تضمین داد که «چنین چیزی دیگر در خاک آنها رخ نخواهد داد.»
از زمان آخرین درگیری بزرگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳، ایالات متحده نوعی تعادل را بین دول عرب و اسرائیل حفظ کرده است. در سال ۱۹۷۹، آمریکا میانجی معاهده صلحی بین اسرائیل و مصر شد تا پایانی بر درگیری اسرئیل با دول عرب گذاشته باشد. از آن زمان به بعد، دشمنان اصلی اسرائیل، بازیگران غیردولتی بودهاند که از دهه ۱۹۸۰، به شکلی فزاینده اسلامگرا بودهاند و معمولاً تحت حمایت ایران.
مداخلات نظامی آمریکا در منطقه پس از ۱۱ سپتامبر، گروههای فراملی از قبیل القاعده و داعش را تا حد زیادی تخریب و نابود کرد. این در کنار قیامهای «بهار عربی» ۲۰۱۱، به ایران و شبکه نیابتیاش اجازه داد به عنوان بازیگران اصلی در درگیری با اسرائیل ظاهر شوند. در همین حال، تهدید دوگانه اسلامگرایی سنی از یک سو و شیعه با حمایت ایران از سوی دیگر، نوعی همراستایی منطقهای بین ایالات متحده، اسرائیل و دول عرب ایجاد کرد.
در دوره اول ترامپ، واشنگتن به دنبال این بود که به این چینش در قالب پیمانهای ابراهیمی رسمیت بخشد. امارات متحده عربی، بحرین، سودان و مراکش، با میانجیگری ایالات متحده، روابط خود را با اسرائیل عادی ساختند و به اردن و مصر، دیگر کشورهای عرب پیوستند. پیمانهای ابراهیمی به عنوان وسیلهای دیده شد، در مقابل نفوذ نامتناسب ایران در جهان عرب. انتظار این بود که قویترین دولت عرب منطقه و بزرگترین تولیدکننده نفت خام، یعنی عربستان سعودی هم به این جمع خواهد پیوست. در همین حال، ترکیه نیز که در بهرهبرداری از قیامهای بهار عربی جهت کسب سهم خودش از نفوذ در جهان عرب ناکام مانده بود، تصمیمی راهبردی گرفت که روابط خود را با دول عرب بهبود بخشد و تنشها با اسرائیل را کاهش دهد.
بعد، حملات حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ از راه رسید که درگیری فعلی منطقهای را کلید زد. این حملات تا حد زیادی با این هدف طراحی شده بودند که پروژه پیمانهای ابراهیمی را خراب کنند. تصادفی نیست که فقط دو هفته پیش از این حملات، هم محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی و حاکم دوفاکتوی عربستان و هم بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل اشاره کردند که در آستانه توافق هستند؛ اما بعد از حملات حماس، اسرائیل غزه را زیر ضرب گرفت و تلفات، ویرانی و آوارگی انبوه ایجاد کرد و البته حرکت عربستان سعودی به سمت عادیسازی را هم از مسیر خارج کرد.
اقدامات نظامی اسرائیل در کلیت منطقه، نتایج مثبتی هم برای دول عرب و ترکیه حاصل کرد؛ مثلاً اسرائیل رهبران حزبالله را از بین برد و این شرایط را برای شورشیهای سوریه فراهم کرد تا بالاخره رژیم اسد را سرنگون کنند. جنگی ۱۲ روزه هم علیه ایران به راه انداخت که در طول آن، تأسیسات هستهای ایران تخریب شدند. در نتیجه این اتفاقات، بیشتر نفوذ منطقهای ایران از بین رفته و تضعیف شده. با بهحاشیهرفتن تهران، ایالات متحده دوباره اولویت را به ایجاد معماری امنیتی تازهای داده که بتواند بین اسرائیل، ترکیه و عربستان سعودی تعادل برقرار کند.
اما خنثیکردن ایران هزینه داشت: اسرائیل را در جایگاه نیروی نظامی ممتاز منطقه قرار داد که ظرفیت اقدام در سراسر منطقه را دارد. دول عرب، گرچه از ضربه اسرائیل به ایران و نیروهای نیابتیاش خشنود بودند، اما از رشد قابلتوجه ظرفیتهای نمایش قدرت اسرائیل نگران شدهاند. ترکیه هم همینطور است، ترکیهای که ماههاست شاهد بوده نیروهای اسرائیل، منطقه حائلی در جنوب سوریه برپا کردهاند که مدام وسیعتر میشود. حضور نظامی اسرائیل در سوریه و حمایتش از گروههای جداییطلب دروزی، در جهت خلاف، تلاشهای ترکیه را برای تحکیم رژیم تازه سوریه شدت بخشید.
در همین حال، سعودیها که آنها هم از رژیم نوپای سوریه حمایت میکنند، امیدوار بودهاند که واشنگتن بتواند جنگ اسرائیل و حماس را به پایان برساند تا بتوانند پیشگام تلاشها برای بازسازی غزه و احیای حکمرانیاش شوند. همچنین نگران برنامههای اسرائیل برای ضمیمهکردن بخشهایی از کرانه باختری هم هستند. هر گونه ضمیمهکردن اینچنینی میتواند ثبات اردن را به هم بزند و این وضعیتی تحملناپذیر برای ریاض خواهد بود.
اساساً، نیاز اسرائیل به عمق راهبردی که رانه سیاستهای توسعهطلبانهاش است و نیز دامنه روبهگسترش عملیات نظامیاش، زنگ هشدار را برای عربستان سعودی و دیگر دولتهای مهم عربی به صدا در آورده است. برای آنها، حمله غیرمنتظره اسرائیل به قطر، بازی را عوض کرده است. اینکه ایالات متحده از این حملات فاصله گرفته، برای دول عرب حاشیه خلیجفارس نگرانکنندهتر هم هست، چه، آنها برای تضمین امنیتشان به ایالات متحده متکی هستند و پیش از این هم نگران راهبرد کاهش حضور واشنگتن در صحنه جهانی بودند.
پس از حمله اسرائیل، دول عرب و ترکیه انگیزه بیشتری خواهند داشت که چینش امنیتی خودشان را تنظیم کنند. این قطعاً شامل همراستایی بیشتری با ترکیه، مصر و حتی پاکستانی خواهد بود که سعودیها و دول عرب حاشیه خلیج فارس، روابط نزدیکی با آن دارند. از بعضی جهات، این دقیقاً همان چیزی است که ایالات متحده میخواست؛ منتهی نسخه واشنگتن برای چارچوب امنیتی منطقه، شامل برقراری تعادل بین دول عرب، ترکیه و اسرائیل میشود.
با توجه به تضاد بین دغدغههای ضروری اسرائیل با دول عرب و ترکیه، راهبرد آمریکا در معرض خطر است. چالش تازه دولت ترامپ، برپایی قراری موقت بین اسرائیل با دول عرب و ترکیه است. بعد از این حمله، تحقق این هدف از آنچه بود هم بسیار سختتر میشود.