نماد آخرین خبر

محمد قاضی که بود؟

منبع
ايسنا
بروزرسانی
محمد قاضی که بود؟

ایسنا/ کتاب را از همکارش که می‌خواسته آن را ترجمه کند، قرض می‌گیرد تا بخواند اما در عرض دو هفته آن را ترجمه می‌کند که یکی از ترجمه‌های ماندگار «شازده کوچولو» می‌شود.

محمد قاضی ۱۲ مردادماه سال ۱۲۹۲ در مهاباد متولد شد و ۲۴ دی‌ماه سال ۱۳۷۶ در تهران درگذشت.  در سال ۱۳۰۷ گواهی‌نامه ششم دبستان را گرفت و چون مهاباد در آن زمان دبیرستان نداشت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار می‌کرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال ۱۳۱۵ از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال ۱۳۱۸ در رشته حقوق قضایی دانش‌آموخته شد. از سال ۱۳۲۰ اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت.

زبان فرانسه را از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۵ در دبیرستان دارالفنون یاد گرفت و نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سال‌های ۱۳۱۷- ۱۳۱۸ به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.

او درباره اولین ترجمه‌ها و انگیزه‌اش برای ترجمه در مصاحبه‌ای در سال ۱۳۷۲ گفته بود: «انگیزه‌ام عشق به ترجمه بود، ولی خوب احتیاجات مادی هم داشتم. در همان سال‌ها ناشری هم بود به نام افشاری که مغازه‌اش در خیابان چراغ برق بود. بار اول به تشویق او با ۴۰ تومان سناریوی «دون کیشوت» را به من داد و من آن را ترجمه کردم. بعد تشویقم کرد «کلود ولگرد» را ترجمه کنم. بعد از آن به سربازی رفتم و بعد هم به خدمت دولت درآمدم و تا سال ۱۳۲۹ اصلاً مجال ترجمه پیدا نکردم. در سال ۱۳۲۹ دوباره شروع به ترجمه کردم و این بار کتاب «جزیره پنگوئن‌ها» را ترجمه کردم. آن موقع به من می‌گفتند که آناتول فرانس فروش ندارد و شما را هم کسی نمی‌شناسد. بنابراین کتاب را چاپ نمی‌کردند. بالاخره سراغ انتشارات صفی‌علی‌شاه که دفترش توی بهارستان بود، رفتم. آن موقع، آقای مشفق همدانی رئیس آنجا بود و مرا سراغ برادرانش فرستاد. من رفتم و کتاب را به آنها دادم. بعد از یک هفته که برگشتم سراغ آنها، آقای مشفق مرا خیلی تشویق کرد و گفت: از مترجمان خیلی خوب خواهی شد. ولی آناتول فرانس بازار ندارد و تا حالا هر چه از او چاپ شده همین طور مانده است. شما باید اول برای اینکه مردم را با نامت آشنا کنی، یک کتاب از یک نویسنده بازارپسند ترجمه کنی تا ما آن را چاپ کنیم.
گفتم: مثلا از کی؟
گفت: مثلا از جک لندن.
گفتم: کتابی هست به نام «سپیددندان».
قبول کردند و همان‌جا قرار دادی نوشتند که صدی هشت حق‌الترجمه بود. من کتاب را ظرف چهار ماه ترجمه کردم و بعد که چاپ شد، هر کس آن را خوانده بود، می‌گفت: این مترجم کیست؟ کارش خیلی خوب است!

هنوز «جزیره پنگوئن‌ها» به چاپ نرسیده بود که «سپیددندان» به چاپ دوم رسید.»

محمد قاضی در مجموع نزدیک به ۷۰ کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) ۱۳۱۹، «سپیددندان» جک لندن، ۱۳۳۱، «جزیره‌ پنگوئن‌ها»ی آناتول فرانس، ۱۳۳۰، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، ۱۳۳۳، «ساده‌دل» ولتر، ۱۳۳۳ و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشده‌ این مترجم هستند.

 داستان ترجمه «شازده کوچولو»

نخستین ترجمه از «شازده کوچولو» را به فارسی زنده‌یاد محمد قاضی به انجام رساند. قاضی این ترجمه را با خاطره‌ای به همراه دارد: «داستان آشنا شدن من با کتاب «شازده کوچولو» داستان شیرینی است. آن هنگام که در اداره حقوقی وزارت دارایی به خدمت مشغول بودم، یکی از دوستان باذوق و باسواد شادروان دکتر امیر جهان‌بیگلو که تحصیلاتش را در فرانسه انجام داده بود و زبان فرانسه را خوب می‌دانست، روزی در اداره به من گفت کتابی از فرانسه برایش رسیده است که بسیار شیرین و جذاب است و از خواندن آن کلی لذت برده است، به حدی که علاقه‌مند شده است و خیال دارد آن را به فارسی ترجمه کند. من خواهش کردم که اگر ممکن است آن را چند روزی به من امانت بدهد تا من نیز آن کتاب مورد پسند وی را بخوانم و سپس به او برگردانم. دکتر با لطف و محبتی که به من داشت پذیرفت و روز بعد کتاب را آورد و برای مدت یک هفته به من سپرد که پس از آن حتما کتاب را به او برگردانم. تشکر کردم و وقتی به عنوان پشت جلد کتاب نگریستم دیدم نام کتاب «شازده کوچولو» و اثر نویسنده‌ای به نام آنتوان دوسنت اگزوپری است. بار اول بود که با چنین کتابی برخورد می‌کردم، و قول دادم که در ظرف همان یک هفته آن را بخوانم و سپس به او پس بدهم.

أن وقت که سال ۱۳۳۳ بود منزل من در خیابان امیریه، در چهارراه معزالسلطان واقع بود و از اداره که به خانه برمی‌گشتم، در میدان توپخانه سوار اتوبوس می‌شدم و یکراست می‌رفتم تا در آن چهارراه پیاده می‌شدم و به خانه‌ام که در سیصدقدمی آن‌جا بود می‌رسیدم.

آن روز با کتاب دریافتی از آقای دکتر جهان‌بیگلو، پس از تعطیلی اداره، طبق معمول به توپخانه رفتم و سوار اتوبوس شدم، و در همان‌جا که در کنار پنجره نشسته بودم کتاب را گشودم و شروع به خواندن کردم. چند صفحه‌ای که پیش رفتم به‌راستی آن‌قدر کتاب را جالب توجه و شیرین و دلنشین یافتم که اصلا متوجه نشدم کی اتوبوس از مسافر پر شد و کی به راه افتاد، و فقط وقتی به خود آمدم که به انتهای خط یعنی به ایستگاه راه‌آهن رسیده بود و شاگرد شوفر خطاب به من که تنها مسافر مانده در اتوبوس بودم گفت:
- آقا این‌جا ته خط است، چرا پیاده نمی‌شوید؟
سرم را از روی کتاب برداشتم و اعتراض کردم که: ای آقا، من می‌خواستم در چهار راه معزالسلطان پیاده شوم، چرا حالا به من می‌گویید؟ گفت: آن‌جا هم اعلام کردیم که چهارراه معزالسلطان است، دو سه نفری پیاده شدند ولی شما پیاده نشدید. لابد در آنجا هم مثل حالا سرتان با کتاب گرم بود و نفهمیدید.
دیدم حق با اوست، ناچار پیاده شدم و بیش از یک کیلومتر راه را پیاده رفتم. باری، کتاب «شازده کوچولو» را چندان زیبا و جالب توجه یافتم که دو روزه قرائت آن را به پایان آوردم و تصمیم گرفتم که به ترجمه آن بپردازم. البته خود دکتر جهان‌بیگلو نیز اظهار علاقه به ترجمه آن کرده بود، ولی چون تا به آن دم نه کتابی ترجمه کرده و نه چیزی با نام او به چاپ رسیده بود که مردم او را بشناسند و با نامش آشنا باشند، من حرفش را جدی نگرفتم و شروع به ترجمه کتاب کردم.
هفته موعود به پایان رسید و او کتابش را از من خواست. من به عذر اینکه گرفتاری‌های خانوادگی مجال نداده است کتاب را به پایان برسانم و اکنون به نیمه‌های آن رسیده‌ام خواهش کردم که یک هفته دیگر هم به من مهلت بدهد. اول اعتراض کرد و جدا کتابش را خواست، ولی چون من اصرار ورزیدم پذیرفت و تأکید کرد که دیگر مهلت تمدید نخواهد شد و باید حتما در آخر هفته کتابش را به او پس بدهم. من بی‌آنکه بگویم به ترجمه آن مشغولم قول دادم که حتماً تا آخر هفته کتاب را پس خواهم داد، و دیگر همه وقت خود را صرف ترجمه آن کردم تا در پایان دوازده روز دیگر کارم به پایان رسید. آن وقت کتاب را بردم و پس دادم و دکتر را با اینکه از خلف وعده من کمی دلگیر شده بود خوشحال کردم، ولی وقتی گفتم که آن را ترجمه هم کرده‌ام دکتر سخت مکدر شد و گفت: من خودم می‌خواستم این کار را بکنم شما به چه اجازه و به چه حقی چنین کاری کرده‌اید؟ من که کتاب را برای ترجمه به شما نداده بودم. گفتم شما که تا به حال به کار ترجمه دست نزده‌اید و من به همین جهت حرفتان را جدی نگرفته بودم. به هر حال اگر از یک کتاب دو ترجمه در دست باشد مهم نیست و عیبی نخواهد داشت. اگر هم موافق باشید من حاضرم ترجمه کتاب را به نام هر دومان اعلام کنم، و ضمناً ترجمه خودم را هم به شما بدهم که اگر با هر جای آن موافق نباشید به سلیقه خودتان آنجا را عوض کنید و سپس بدهید تا کتاب به نام هر دومان چاپ شود.

گفت: خیر، من می‌خواستم فقط به نام خودم آن را ترجمه کنم و دیگر «شازده کوچولو» برای من مرده است. خندیدم و گفتم: اگر هم برای شما مرده است من او را برای همه فارسی‌زبانان زنده کرده‌ام.»

سال ۱۳۴۱، ترجمه قاضی در «کتاب هفته» چاپ شد و به چاپ هفتم رسید اما قاضی در چاپ هشتم این کتاب تجدید نظر کرد و در سال ۱۳۵۶ نسخه ویرایش‌شده آن را منتشر کرد. بعد از قاضی مترجمان بسیاری سراغ ترجمه این کتاب رفتند. ک. آواکیان در سال ۱۳۴۰ و فریدون کار در سال ۱۳۴۲ سراغ ترجمه این کتاب رفتند. احمد شاملو برای نخستین‌بار در سال ۱۳۵۸ در «کتاب جمعه» با عنوان «مسافر کوچولو» آن را ترجمه کرد. شاملو در مقدمه چاپ اول نشر ابتکار می‌نویسد؛ نام اصلی این کتاب «پرنس کوچولو» است که معادل «پرنس»، «شاهزاده» نیست. با گذشت بسیار می‌توان آن را «امیر» ترجمه کرد و در گیرودار سفر عنوان کتاب را «مسافر کوچولو» نامید. در ویراست دوم شاملو عنوان «شهریار کوچولو» را برای کتاب انتخاب می‌کند که این نسخه، سال ۱۳۷۶ منتشر شده است. اما ویراست سوم که پس از درگذشت شاملو در سال ۱۳۸۱ منتشر می‌شود، با  نام «شازده کوچولو» به چاپ می‌رسد.

ابوالحسن نجفی، مصطفی رحماندوست، پرویز شهدی، عباس پژمان، لیلی گلستان، مدیا کاشیگر، اصغر رستگار و کاوه میرعباسی از مترجمان نام‌آشنایی هستند که سراغ ترجمه این کتاب رفته‌اند و به این تعداد باید خیل مترجمان تازه‌کار و کمتر شناخته‌شده را هم اضافه کرد تا جایی که بیش از ۱۳۰ ترجمه از  «شازده‌ کوچولو» در زبان فارسی منتشر شده است. اما همچنان بسیاری معتقدند ترجمه محمد قاضی از این کتاب از ترجمه‌های سرآمد است.

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره