نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دخترونه زنونه

پیاده‌روی پاییزی شورش علیه سرعت زندگی

منبع
خراسان
بروزرسانی
پیاده‌روی پاییزی شورش علیه سرعت زندگی

خراسان/ پیاده‌روی نه فقط فعالیتی برای بهبود سازوکار جسم، که کنشی است برای لذت جان و آرامش ذهن لحظاتی که بدن حرکت می‌کند اما انگار ذهن ایستا شده تا بیندیشد و به معنای بیشتر برسد 
  پاییز که از راه می‌رسد حال و هوای خیابان‌ها متفاوت از همیشه می‌شود. خنکی خاص و شاعرانه این فصل بدن را بیدار می‌کند و رنگ‌هایش ذهن را روشن می‌سازد. در پاییز پیاده‌روی دیگر فقط حرکت نیست؛ مکثی‌ است در میان شتاب جهان، فرصتی برای بازگرداندن توازن میان جسم و ذهن. فواید جسمی‌اش که بارها شنیده‌ایم تنها بهانه‌اند؛ اصلِ ماجرا تجربه‌ آرامشی ا‌ست که در ریتم قدم‌ها جریان دارد. هر گام، نوعی نفس کشیدن دوباره است، هر نفَس، رهایی از وزن روزمرگی و اضطراب‌های زندگی. پیاده‌روی در پاییز یک فعالیت بدنی ساده نیست؛ گفت‌وگوی بدن با روان است در هوایی که ما را به سکوت، فکر و اندیشیدن دعوت می‌کند. پیاده‌روی میان خش‌خش برگ‌ها و هوایی که انگار قرص شاعر و فیلسوف شدن در آن پاشیده شده، تلاشی برای رسیدن به معناست، معنایی که در مسیر پیدا می‌شود، نه در مقصد. اگر می‌خواهید بدانید این مهم چطور میسر می‌شود همراه ما باشید. 
 
وقتی ذهن آرام می‌گیرد
در پیاده‌روی، تضادی زیبا پنهان است؛ بدن در حرکت است، اما ذهن به سکون می‌رسد. این تعادل معکوس، همان جایی ا‌ست که فلسفه‌ فردریک گرو نویسنده کتاب «فلسفه پیاده‌روی» آغاز می‌شود. او می‌گوید: «بدن فرد در حال پیاده‌روی گذشته‌ای ندارد؛ در اکنونِ محض زندگی می‌کند». وقتی راه می‌رویم، گویی تکه‌تکه از خستگی‌های جمع‌شده جدا می‌شویم. ریتم پاها جای ساعت را می‌گیرد؛ و زمان، نه می‌گذرد، بلکه کِش می‌آید و نرم می‌شود. در سایه درختان یا میان خیابان‌های آرام، ذهن از انقباض و تکرار می‌گریزد. در آن لحظه، فکر کردن دیگر سخت و برپایه نیست، بلکه امری طبیعی است، مثل نفس کشیدن. هماهنگی ساده‌ بدن و ذهن، ذهنیتی تازه می‌سازد: ذهنی که برای اندیشیدن نیازی به اجبار ندارد؛ ذهنی آزاد از نسخه‌ها، از بایدها، از نقش‌ها. در این رهایی آرام، پیاده‌روی بدل می‌شود به فرمی از تفکر زنده. 
 

قدم زدن علیه زمان
جهان مدرن با شتاب می‌تازد؛ زمان دیگر نه مقیاسِ زیستن، که سرعتِ عجیب روزمرگی‌هاست؛ بدون تجربیات جدید، ما در حال دویدن به سوی مقصدهایی هستیم که یا وجود ندارند یا مدام دورتر می‌شوند. در چنین جهانی، پیاده‌روی خود نوعی شورش است؛ حرکتی آهسته در برابر سرعت بی‌معنای زندگی و اضطراب‌هایش. فردریک گرو این «آهستگی» را مقاومت می‌داند، نه عجز. او می‌نویسد که پیاده‌رونده کسی‌ است که از منطقِ بهره‌وری بیرون می‌ماند؛ انسانی که ساعت مچی ندارد و به هیچ مقصدی وعده نداده است. در هر قدم، او زمان را بازپس می‌گیرد. نه برای رسیدن، بلکه برای بودن. ایستادگی در برابر عجله، شاید نرم‌ترین شکل از عصیان باشد؛ عصیانی که با صدای آرام گام‌ها در خیابان‌ها طنین می‌اندازد. در دل این آهستگی، ما دوباره معنی «توجه» را می‌آموزیم؛ توجه به تنفس، به سنگ‌فرش، به بوی خاک پس از باران و این یعنی بازگشت به تجربه‌ نابِ بودن، تجربه‌ای که در جهان دیجیتال، تقریباً از یاد رفته است. 
 
وقتی خیابان به کتاب بدل می‌شود 
پیاده‌روی تنها راه رفتن نیست؛ نوعی خواندنِ جهان است. هر کوچه، جمله‌ای از متنی نانوشته‌ است. فردریک گرو در کتابش از پیوند با سنتی سخن می‌گوید که از روسو تا کانت و از نیچه تا تورو امتداد دارد؛ نویسندگانی که نه پشت میز، بلکه در مسیر اندیشیده‌اند. نیچه می‌گفت «افکار بزرگ تنها در کنار پاهای پرتحرک زاده می‌شوند». این سخن، توصیف دقیقی از رابطه ذهن و بدن در هنگام راه رفتن است: اندیشه نه در سکون، که در جریان مداوم حرکت شکل می‌گیرد. وقتی گام‌ها ریتم می‌گیرند، ذهن از طرح‌ریزیِ منطقی فاصله می‌گیرد و به نوعی خیال‌پردازی خلاق بدل می‌شود؛ همان‌جا که جمله‌ها یا ایده‌ها مثل برگ‌های پاییزی از درخت آگاهی فرو می‌افتند. در پیاده‌روی، انسان با «خودِ زیستن» گفت‌وگو می‌کند، نه با خودش در تلاش وافر برای رسیدن به نتیجه. این گفت‌وگو، اندیشیدن را از کتابخانه بیرون می‌کشد و در خیابان می‌نشاند؛ جایی که فکر، با هر قدم دوباره معنا می‌یابد و زندگی، از قالب تئوری به تجربه بدل می‌شود. 

پیاده‌روی چطور ضد نگرانی‌ها عمل می‌کند؟ 
تعلیق میان مبدأ و مقصد  پیاده‌روی نه رسیدن است و نه آغاز؛ وضعیتی میان‌زمانی است که مرزهای تقویم و ساعت را معلق می‌کند؛ پس هیچ نگرانی برای به موقع رسیدن و ... طی آن وجود ندارد. 
آزادی ذهن  حین پیاده روی ذهن از بار وظایف، اعلان‌ها و دغدغه‌های روزمره آزاد می‌شود؛ برای همین زمینه ظهور خلاقیتش بروز پیدا می‌کند. 
نبودن و بی‌هویتی  نقل مستقیم گرو «ما دیگر کسی نیستیم، فقط هستیم» به مفهوم رهایی از هویت، شغل و نقش اشاره دارد؛ تجربه‌ای اگزیستانسیال از بی‌نامی. 
هماهنگی بدن و ذهن  هر گام همچون دم‌وبازدم می‌شود و محور فیزیولوژیک آرامش و بازگشت به نظم طبیعی حیات، ما در پیاده‌روی با جریان زندگی بدون چالشی همسو می‌شویم.   
بدنی فلسفی از دید گرو، این هماهنگی فقط درمان نیست، بلکه شکل زیستن شاعرانه و ذوب اندیشه در بدن است؛ بدن به مثابه زبان فلسفه. این‌جاست که حس خوب معناداری پیدا می‌کنیم که حس مفید بودن به ما القا می‌کند؛ دور از سرگردانی‌ها.   
 
پاییز، فصلِ تأمل و خلوت
پاییز، یادآورِ مکث است؛ فصلی که در آن انگار جهان کُند می‌‌شود. در خیابان‌های خیس و صبح‌های سرد اما پر از حس، هر گام دعوتی‌ است برای بازگشت به درون؛ به آن نقطه که ذهن از هیاهوی روزمره تهی می‌شود.
نورِ کوتاه، آفتابِ مورب و سرمای لطیف، گفت‌وگویی میان جسم و روح می‌سازند. در این تعادلِ سرد و گرم، انسان ساده‌تر می‌شود، صادق‌تر با خویش. پیاده‌رویِ پاییزی فقط تنفسِ هوای خوب نیست؛ فرایندی است برای بازسازی خویشتن. برخلاف تابستان که انگار قرار است به‌جای اندیشیدن همه فعالیت‌ها حول تفریح باشد؛ برخلاف تازگی که توجه ما را به ابعاد خاصی از زندگی جلب می‌کند؛ پاییز و حس خاصش کارت دعوتی متفاوت محسوب می‌شوند؛ در جهانی که سرعت، فضیلت شمرده می‌شود، قدم زدن میان برگ‌ها نوعی مقاومت خاموش است: بازگشت به زیستِ طبیعی، انسانی و حقیقی. فصلِ درنگ، فصلِ رهایی از خودِ شتاب‌زده. 
نویسنده: سید مصطفی صابری  |  روزنامه‌نگار

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره