نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دخترونه زنونه

ضرب‌المثل گمشده امروز ما

منبع
خراسان
بروزرسانی
ضرب‌المثل گمشده امروز ما

خراسان/ سریال «بامداد خمار» در دل داستانی عاشقانه‌ ما را به ضیافتی جذاب از ضرب‌المثل‌های شیرین فارسی دعوت می‌کند که روزگاری در تاروپود معاشرت ما کاربردهای فراوانی داشتند 

این جمله‌ها برای‌تان آشناست؟ «الکی الکی شدیم سقز دهن مردم»، «هرکی عروس عمه شه، سرخ و سفید و پنبه شه». این جمله‌های شیرین که این‌روزها با دیالوگ‌های شخصیت‌های سریال «بامداد خمار» دوباره زنده شدند یادمان می‌اندازد مردم این سرزمین سال‌ها با همین عبارت‌های شیرین زندگی می‌کردند. ضرب‌المثل‌هایی که در کلام پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها زیاد شنیده می‌شدند، آدم‌هایی که به‌جای توضیح زیاد منظورشان دست به دامن یک مَثَل می‌شدند تا سریع‌تر و شیرین‌تر حرف‌شان را به مخاطب منتقل کنند. ترکیب‌هایی کوتاه که هرکدام‌شان در اشعار بزرگان یا ماجراهایی جالب از زندگی مردم ریشه داشتند و ستون اصلی گپ وگفت مردم کوچه‌ و بازار بودند. شاید برای خیلی از ما با تماشای «بامداد خمار» این حسرت ایجاد شده باشد که کاش مثل گذشته صحبت می‌کردیم و پشت این حسرت یک پرسش مهم ایجاد می شود مبنی بر این‌که چطور شد که زبان روزمره ما از این میراث شفاهی خالی شد؟ چرا باید یک سریال نوستالژیک یادمان بیاورد چه سرمایه‌ای در زبان داشتیم و چطور معنای روابط‌مان با همین مَثَل‌ها قوام می‌گرفت؟ «بامداد خمار» فقط یک روایت عاشقانه نیست؛ دعوتی است به ورق زدن حافظه جمعی ما.  
 

فشرده‌‌سازی تجربه جمعی با کلمات

ضرب‌المثل در ساده‌ترین تعریف، «مثال آوردن برای نزدیک شدن ذهن» است؛ یک قرارداد زبانی که در آن یک تصویر، روایت یا موقعیت شناخته‌شده جایگزین یک توضیح طولانی می‌شود. مردم قدیم برای این‌که حرف‌شان را سریع‌تر و شیرین‌تر منتقل کنند، به جای بیان مستقیم، یک جمله کوتاه می‌گفتند که پشت آن قصه، تجربه یا شوخی جمعی خوابیده بود. همین ویژگی باعث می‌شود ضرب‌المثل را با «پند» اشتباه بگیریم؛ درحالی‌که پند معمولا نصیحت مستقیم دارد اما مَثَل، فقط برای نصیحت نیست و بیشتر اوقاع هم از درِ ماجرا وارد می‌شود تا منظور گوینده را به ذهن گیرنده پرتاب کند. در بسیاری از زبان‌ها مَثَل‌ها بیشتر ماهیت آموزشی دارند؛ مثل انگلیسی مشهور «سکوت طلاست» فقط حُکم صادر می‌کند. اما در فرهنگ ایرانی بخش زیادی از مثل‌ها ریشه داستانی دارند؛ مثلا «سروگوش آب دادن» یا «کلاه خود را قاضی کردن» که بدون دانستن روایت پشت‌شان نیمه‌جان می‌شوند. با این حال، حتی وقتی ریشه‌ها فراموش می‌شوند، کارکرد اصلی باقی می‌ماند: انتقال معنا با سرعت، ظرافت و نوعی چاشنی عاطفی که فقط از دل زبان مردم برمی‌آید. ضرب‌المثل‌ها درواقع حافظه فشرده فرهنگ‌اند؛ فشرده‌سازی یک تجربه جمعی در یک جمله کوتاه و ماندگار.
 

آیینه سبک زندگی قدیم
ضرب‌المثل‌ها فقط جمله‌های شیرین نبودند؛ نوعی نقشه راه زندگی بودند. مردم قدیم در زمانه‌ای که کتاب کم بود و آموزش رسمی محدود، تجربه‌های جمعی‌شان را در قالب جمله‌های کوتاه ذخیره می‌کردند. هر مثل یک «کد فشرده» از سبک زندگی بود؛ کدی که ارزش‌ها، ترس‌ها، آرزوها و قواعد نانوشته معاشرت را در خود نگه می‌داشت که در ادامه برخی از آن‌‌ها را که اتفاقاً در «بامداد خمار» هم عنوان شدند مرور می‌‌کنیم.
* ضرب‌‌المثل «استخون قوم و خویش دورریختنی نیست» فقط تعریف یک رابطه خانوادگی نیست؛ تثبیت یک نظام حمایتی است. یادآوری این‌که خانواده گسترده، ستون جامعه است و هیچ کس حق ندارد از این شبکه خارج شود. این جمله درواقع سازوکار حفظ انسجام را نشان می‌دهد.
* «هر کی عروس عمه شه، سرخ و سفید و پنبه شه» فقط شوخی نیست؛ روایت یک دوران است که در آن ازدواج، امتداد آبرو و وحدت خانوادگی بود. البته این مَثَل که با بامدادخمار زنده شد ادامه‌‌ای هم دارد که نهی ازدواج با فامیل مادر است.  
* «سکه تون از اعتبار نیفته» بیانگر جامعه‌ای است که در آن آبرو شکل سرمایه بود؛ سرمایه‌ای که با یک رفتار نادرست می‌توانست تیره شود. این جمله نشان می‌دهد اعتماد، اعتبار و حیثیت، اصول محوری رابطه‌ها بودند.
* «شدیم سقز دهن مردم» شاید از همه روشن‌تر باشد. این مَثَل یادآوری می‌کند جامعه‌ای که نگاه جمعی بر آن سنگین است، چگونه رفتار افراد را تنظیم می‌کند. همین مرور کوتاه نشان می‌‌دهد ضرب‌المثل‌ها در مجموع آینه‌ای از زندگی قدیم‌اند؛ روایت یک دنیای خاص که قواعدی بر آن حکمفرما بود که در دل مَثَل‌‌ها آمده بود و جهت زندگی مردم را مشخص می‌‌کرد.

بامداد خمار، کارگاه بازآفرینی زبان
سریال «بامداد خمار» فقط یک بازسازی نوستالژیک از رمانی مخاطب پسند  نیست؛ یک کارگاه زنده بازآفرینی زبان مردم روزگار قدیم است؛ هرچند باید پذیرفت لحظه لحظه زندگی مردم این‌‌قدر توام با حضور ذهن برای استفاده از ضرب‌‌المثل‌‌ها نبوده. ما با پذیرش کمی اغراق در اثر به امروز که نگاه کنیم می‌‌فهمیم در زمانه‌ای که سرعت شبکه‌های اجتماعی، جمله‌های ما را به حداقل می‌رساند و همه چیز به فهرستی از واژه‌های حداقلی تبدیل شد و حتی گاهی ایموجی هم جای گفتار را گرفت رنگ و پرسپکتیو از محاوره ما رفت. در مقابل این سریال یک باره ما را پرت می‌کند وسط گفت‌وگوهایی که در آن هر جمله، یک طعم دارد و هر ترکیب، بار فرهنگی خودش را حمل می‌کند. بازگشت ضرب‌المثل‌ها در این سریال فقط یک انتخاب زیبایی‌شناختی نیست؛ یک تمهید آگاهانه برای احضار فضای ذهنی یک دوران است. تماشاگر با تماشای این اثر حس می‌کند دارد با نحوه حرف‌زدن یک دوره کامل روبه‌رو می‌شود؛ دوره‌ای که در آن ضرب‌المثل، کاتالیزور موفق مراودات بود.
 
چرا این میراث کم‌رنگ شد؟
کم‌رنگ شدن ضرب‌المثل‌ها فقط یک تغییر در ذائقه کلامی نبود؛ نتیجه یک زنجیره از دگرگونی‌های عمیق در سبک زندگی ما بود. از جایی به بعد، جامعه از یک الگوی «جمع‌محور» به «فردمحور» تغییر کرد. روابط کوتاه‌تر شدند، خانواده گسترده جایش را به خانواده هسته‌ای داد و آن شبکه‌های پررنگ هم‌زیستی که به مَثَل‌ها جان می‌دادند کم‌کم از میان رفتند. وقتی پدربزرگ، مادر بزرگ یا پیرزن همسایه نقش پررنگی در زندگی‌‌ها نداشتند، آن زبان مشترکی هم که میانشان جریان داشت رو به فراموشی رفت. از طرف دیگر، شتابِ زندگی مدرن تاب جزئیات روایی را ندارد. ضرب‌المثل‌ها نیاز به مکث دارند، اما سرعت زندگی امروز ظرافت‌های زبانی را به حاشیه رانده است. این شرایط باعث شد ضرب‌المثل‌ها که حامل حافظه جمعی‌اند به ابزارهای «قدیمی» یا «غیرکاربردی» تبدیل شوند؛ درحالی‌که در اصل، این زبان فشرده هنوز توان انتقال معنا را دارد، فقط از بافت زندگی ما حذف شده است. 

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره