4
0
493
4
0
493
آخرین خبر/ سارا یه دختر شجاع بود که تازه دوچرخهسواری یاد گرفته بود. یه روز آفتابی، با دوچرخهی صورتیاش رفت پارک. باد توی موهاش میپیچید و دلش پر از هیجان بود. اما یهو چرخ جلو گیر کرد و سارا با صدای "پَت!" افتاد روی زمین.
زانوهاش خاکی شد، اشک توی چشمهاش جمع شد، ولی یاد حرف بابا افتاد: «وقتی زمین خوردی، گریه نداره! قهرمانا همیشه بلند میشن.»
سارا لبخند زد، بلند شد، خاکها رو تکوند و گفت: «من قویام!» بعد دوباره سوار شد و با اعتماد به نفس رکاب زد. اون روز، نهتنها دوچرخهسواری رو بهتر یاد گرفت، بلکه فهمید زمین خوردن یعنی یه قدم به جلو.
از اون روز به بعد، هر وقت زمین میخورد، فقط میگفت: «من میتونم!»