جادوگر مخوف در روستا

آخرین خبر/روزی مردی درویش با چهرهای جدی و عصایی توی دستش، رسید جلوی دروازهی یه روستا. دم دروازه چند تا از بزرگای روستا روی چارپایه نشسته بودن و گپ میزدن.
مرد گفت: «هی شما! اگه به من چیزی ندید، همون کاری رو باهاتون میکنم که با روستای قبلی کردم».
بزرگان روستا یهو جا خوردن. یکی زیر لب گفت: «وا! نکنه این جادوگره و میخواد روستا رو طلسم کنه!»
از ترس، فوری یه عالمه خوراکی بهش دادن. خوب که مرد سیر شد یکی از اهالی پرسید: «خب حالا که در امان موندیم، بگو ببینم با اون روستای قبلی چه کار کردی؟»
مرد خونسرد گفت: «هیچی! اونا چیزی به من ندادن، منم اومدم روستای شما، اگه شما هم چیزی نمیدادین میرفتم روستای بعدی»!
بزرگان با دهن باز فقط به هم نگاه کردن و تو دلشون گفتن: «ای وای! ما خودمون جادو شدیم… جادوی ترس بیدلیل!»
«آخرین خبر بچهها» رو به دوستات معرفی کن؛ دنیایی از دیدنیها، خواندنیها و خندیدنیهای سالم برای 5 تا 12 سال!