چرا دکتر شیخ در قلب مردم جا داشت؟

آخرین خبر/ دکتر شیخ یکی از پزشکان مهربان و مردمدوست مشهد بود؛ کسی که هیچوقت بهخاطر خستگی، دست از کمک به دیگران نمیکشید. این خاطره را برادرزادهٔ همسرش تعریف کرده است:
گاهی شبها در خانهٔ عمهام میماندم و با پسر دکتر شیخ درس میخواندیم. دکتر معمولاً دیروقت به خانه برمیگشت. شبی حدودِ ساعتِ دو نصف شب، صدای باز شدن در حیاط آمد. دکتر، خسته از یک روز پر کار، موتورش را گوشهٔ حیاط گذاشت و بیآنکه چیزی بگوید مستقیم به اتاق خودش رفت و خوابید. هنوز یکربع هم نگذشته بود که کسی درِ حیاط را زد. عمهام با عجله بلند شد و رفت تا در را باز کند. پشتِ در، زن و مردی جوان ایستاده بودند؛ پدر، کودکی بیمار را در آغوش داشت. زن با صدایی خسته گفت: « ببخشید این وقت شب مزاحم تون شدیم، بچهمون حالش خوبه نیست…». عمهام حرفش را برید و گفت: «شرمنده، دکتر تازه چند دقیقهست اومده خونه و خوابیده، از صبح زود بیرون بوده بیچاره… اگه ممکنه نیم ساعتِ دیگه تشریف بیارین.» عمه در را بست، اما صدای بسته شدن در دکتر را از خواب پراند. وقتی فهمید مریضی آمده بوده و برگشته به همسرش گفت: «خانمِ خوب من! اگه کسی گرفتار نباشه که نصف شب در خونهٔ ما رو نمیزنه!» بعد رو به من و پسرش کرد و گفت: «برین دنبال اون بندههای خدا، بگین دکتر بیدار شده.» با پسر دکتر از خانه بیرون دویدیم و برشان گرداندیم. وقتی به خانه رسیدیم، دکتر آماده ایستاده بود؛ با لبخند بچه را از آغوش پدر گرفت، معاینه کرد و برایش نسخه نوشت ؛ بعد هم گفت: «شرمنده، داروهاش رو الان تو خونه ندارم. زودتر برید داروخونه بگیرید که حال بچه خوبه بشه». آنها رفتند و دکتر به ما گفت: «یادتون باشه، صبح و شب فرقی نداره؛ هر وقت کسی درد داشت، درِ خونهٔ من به روش بازه.»
«آخرین خبر بچهها» رو به دوستات معرفی کن؛ دنیایی از مطالب درسی و خواندنی برای بچه های 6 تا 12 ساله