چاه و آه، ضرورت گذر از تسلیت گویی به پرسشگری

ایرنا/ فاجعهای رخ میدهد، تراژدی مرگ هفت مرد خانواده در روستا رقم میخورد و تسلیت و ابراز تاسفها بر در دیوار خانههای مصیبت زده نقش می بندد، حالا ۱۰ روز از این ماجرا گذشته و باید با خود فکر کنیم پاسخ چراییها برای جلوگیری از تکرار این غم نامه چه بود؟
یکی از رایج ترین مطالبی که از زمان دانش آموزی تا ورود به تجارب واقعی و بزنگاه های زندگی برای هر انسانی تکرار می شود، عبرت آموزی است تا همانطور که تاریخ می گوید، درسی برای آینده و پیشگیری از حوادث تلخ مشابه باشد.
تاریخ همیشه تکرار می شود از لشکرکشی های پادشاهان، تا حمله های نظامی امروز، حوادث طبیعی، طوفان، سیل، زمین لرزه، تصادف، قتل و دهها موردی که هر برهه ای از تاریخ ریز و درشت این اتفاقات را در خود ثبت کرده است.
اتفاقاتی که در هر جایی رخ داده منجر به مرگ انسان ها شده و فاجعه هایی در دل تاریخ ثبت کرده است، تراژدی هایی مانند پلاسکو و متروپل که با تسلیت های پی در پی همنوعان همراه و مدتی نقل محافل بود، چرایی رخداد حوادث برای همه سوال ایجاد می کند، اما رفته رفته به فراموشی سپرده شده و در عمل از پرسشگری به فراموشی و بی تفاوتی رسیده است.
۱۹ اردیبهشت امسال که هفت عضو نان آور یک خانواده در کوهنانی کوهدشت اسیر حلقه های گاز چاه آب شدند و یک به یک برای نجات جان دیگری، جان باختند، موجی از غم و اندوه کوهدشت و لرستان را در بر گرفت، آه از نهاد همه برخاست و اولین سوال این بود، چرا؟
اما تفکر در خصوص دلایل رخداد این حادثه از همان روزهای اول رنگ باخت و موجی از صدور پیام های تسلیت جامعه و فضای مجازی را در بر گرفت، گذشته از اینکه ابراز همدردی کاری انسانی و موجب تسکین بازماندگان است، اما نباید فراموش کرد کار مهم تری که همه مسوولان، رسانه ها، مردم و متنفذان بر عهده دارند، فراتر از تسلیت گویی است.
بهار امسال در کوهنانی رنگ خزان گرفت، هفت مرد در یک خانواده روستایی برای نجات جان یکدیگر بی مهابا، بدون تجهیزات امدادی و ایمنی اسیر چاه شدند و تا پاسی از شب که که نیروها و تجهیزات امدادی رسیدند، این افراد جان خود را از دست داده بودند جمعیت کثیری از مردم بدون داشتن سواد مدیریت بحران، اطلاع از بایدها و نباید ها، یک ازدحام احساسی را در اطراف محل حادثه تشکیل داده بودند و باید خدا را شکر کرد اتفاق دیگری همچون ریزش اطراف چاه رخ نداد تا این حادثه به تراژدی بزرگتری تبدیل شود.
از ۱۹ اردیبهشت همزمان با وقوع حادثه تاکنون در مطالب بسیار کمی به مباحث فنی و ضرورت های پیشگیرانه این حادثه پرداخته شد و تنها دلیل، نبود و عدم رعایت نکات ایمنی بوده است، اما در این مدت چند بار مسوولان و رسانه ها با تولید محتواهای کارشناسی، تسلیت را در قالب پرسشگری و روشنگری تداوم دادند و تلاش کردند جزییات حادثه را بازگو کنند، اخطار دهند، موارد مشابه را بیایند و در مجموع به سواد حادثه ای و مدیریت بحران شهروندان اضافه نمایند؟
آیا در جامعهای که هر روز با مصیبت، درد و بحران دست به گریبان است، تسلیت گفتن همچنان کارکردی انسانی دارد؟ یا فقط به ابزاری برای آرامش وجدان و انجام وظیفه ای اخلاقی برای همدردی دورادور با مصیبتزدگان بدل شده است؟
یک فعال اجتماعی و جامعه شناس لرستانی در این خصوص می گوید: به گمان من، باید در نقطه ای از این تسلیت های مکرر درنگ و حتی از آن دست کشید، چراکه تسلیت، گاه ناخواسته به "عادیسازی فاجعه" و پذیرش منفعلانه این مصائب می انجامد و گویی سرنوشت محتوم ما تحمل این بلاها و تنها رد و بدل کردن واژگان تسلیبخش است.
مجتبی ترکارانی افزود: هر درد و مصیبتی دارای علل، عوامل و زمینه های مشخص است که اگر به این موارد بنیادین پرداخته نشود، یادگیری لازم از تجارب تلخ صورت نگیرد، تصمیمهای جدی برای اصلاح ساختارها و رویههای ناکارآمد اتخاذ نگردد، فاجعه بیشک تکرار خواهد و ما تنها به سوگواران و ذاکران مصیبت دردهای ابدی خویش بدل خواهیم شد.
وی تصریح کرد: فارغ از بار سنگین عاطفی این وقایع که بی شک هیچ انسان با وجدانی از قربانی شدن همنوعان خود شاد نمی شود، این درد مشترک باید به دستمایه ای برای پرداختن به این پرسش اساسی تبدیل شود، چرا ما چنین آسان قربانی میشویم، به عددی در ستون اخبار تقلیل مییابیم، پس از چند روز سوگواری به ورطه فراموشی سپرده میشویم و باید در انتظار فاجعه بعدی روزگار بگذرانیم؟
درس عبرتی که نمی گیریم
این مدرس دانشگاه می گوید: دلیل نخست فراموشی حوادث، آن است که از بحرانها و فجایع درس عبرت نمیگیریم، علل ریشه ای فجایع به طور عمیق و شفاف بررسی نمیشوند و فرآیند یادگیری از بحرانها به اصلاح معنادار ساختارها و فرآیندهای مدیریتی و اجتماعی ما منجر نمیشود.
سرزنش قربانیان
ترکارانی یادآور شد: این به اصطلاح "علتیابی ها" نیز بطور معمول با سرزنش قربانی و نسبت دادن حادثه به "بی احتیاطی" او خاتمه می یابند و کمتر کسی می پرسد چه زمینه و بسترهای ساختاری باعث شده که کنشگران اجتماعی تا این حد در معرض خطر قرار گیرند و چرا رفتارهای پرریسک و ناایمن در جامعه شیوع یافته است.
وی ادامه داد: متاسفانه، در پایان هر فاجعه، اغلب تنها دستور صادره، پرداخت سریعتر دیه قربانیان به خانوادههای داغدار و گویی پیامی به جامعه است که نگران جان خود نباشند، اگر قربانی شوند، دیه به سرعت پرداخت خواهد شد.
این فعال اجتماعی اضافه کرد: سال های سال به ندرت شاهد آن بوده ایم که این حوادث تکان دهنده به تغییرات بنیادین در رویه ها، فرآیندها، قوانین و ساختارها منجر شود تا اطمینان حاصل گردد که چنین اتفاقاتی به سادگی تکرار نخواهد شد.
عادی سازی فاجعه
ترکارانی عادی سازی فاجعه و بی حسی اکتسابی را دلیل دیگر فراموشی زودهنگام حوادث می داند و می گوید: دلیل دوم، روی آوردن جامعه به مکانیزم عادی سازی فاجعه است.
به گفته وی، انسان ها حسگرهای همدلی، اخلاقی و انسانی خود را برای تابآوری در این زمانه پر از بحران، به تدریج تقلیل داده اند تا تکرار مصیبت، دردها و شنیدن بیوقفه اخبار منفی، آنها را از پای در نیاورد، بنابراین در چنین فضایی، گویی تنها راهبرد منطقی، مراقبت وسواس گونه از خود و خانواده خویش است تا بتوان در مرز باریک بقا و فنا زنده ماند.
مدیریت رسانه ای بحران
این دکترای جامعه شناسی اضافه کرد: فرو کاستن انسان به عدد و مدیریت رسانهای بحران دلیل دیگر است، ما در جامعه ای زندگی می کنیم که ارزش انسان ها گاه تا حد یک عدد در آمار و گزارش ها تقلیل مییابد و رسانهها نیز گاه، آگاهانه یا ناآگاهانه در این فرآیند مدیریت روانشناختی بحران مشارکت میکنند، بهطوریکه اخبار و آمار فجایع بهصورت تدریجی و قطرهچکانی اعلام تا از عمق و شدت ضربه روانی آن بر جامعه کاسته شود.
ترکارانی تاکید کرد: شاید تنها اعداد بسیار بزرگ بتوانند برای چند روزی ذهن و احساس جمعی ما را درگیر خود کنند، اما در نهایت، مرگ و زندگی بسیاری از انسان ها برای دیگران (مسوولان و سایر شهروندان) اهمیت تعیین کنندهای پیدا نمی کند و این تنها خانواده قربانی است که باید تا پایان عمر، بار سنگین درد جانکاه ناشی از فقدان مادی و معنوی عزیزانش را به دوش بکشد.
افزایش سازگاری کوتاه مدت، کاهش تاب آوری بلندمدت
وی اضافه کرد: شاید بتوان گفت جامعه ما پس از هر بحران، به نوعی تاب آورده و این دردها را تحمل می کند، اما باید به این نکته حیاتی نیز اندیشید که هر دردی بر پیکر جامعه آوار میشود، اگرچه جامعه در کوتاه مدت خود را با آن سازگار می کند، اما در بلندمدت، سطح آسیب پذیری عمومی را افزایش و توان تاب آوری و ظرفیت بازیابی جامعه را نسبت به گذشته به شدت کاهش می دهد.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه جامعه در یک "دور باطل نزولی" قرار میگیرد و روز به روز توانمندهای خود را از دست میدهد، افزود: پیامدهای تداوم این چرخه نزولی، فرسایش تابآوری ملی است و در آینده بازگرداندن چنین جامعه ای به سطح پویایی و سلامت پیشین، اگر نگوییم ناممکن، بسیار دشوار و زمان بر خواهد بود.
پرسشگری بنیادین و یادگیری از بحران در تداوم تسلیت گویی
ترکارانی با تاکید بر اینکه گرچه تسلیت به خانواده قربانیان وظیفه انسانی و اخلاقی است، تصریح کرد: اما این بار و از این پس، به جای اکتفا به تسلیت، باید پرسشهای بنیادین را با صدای بلند از خود، مسوولان و از سیاستگذاران بپرسیم.
وی با طرح برخی از این پرسش ها یادآور شد: چرا مکرر گرفتار چنین فجایعی میشویم؟ چرا برخی فجایع به دقت، شفافیت و به طور همهجانبه بررسی و علت یابی نمیشوند؟ و اگر هم بررسی هایی صورت می گیرد، باید نتایج آن به روشنی به اطلاع عموم مردم برسد
این مدرس دانشگاه با تاکید بر پاسخگویی شفاف نهاد یا مسوولان مربوطه گفت: باید از این بحران ها و فجایع درس بگیریم و مهمتر از همه، یادگیری ما از بحران بایستی به اصلاحات واقعی در ساختارها، فرآیندها، رویه ها و تغییرات معنادار و پایدار در سیاست، فرهنگ و جامعه منجر شود.
به هر حال امید می رود این پرسش ها سرآغازی برای تغییر نگاه و رویکرد ما به بحران و حرکت به سوی جامعه ای امن تر و مسوولیت پذیرتر باشد، جامعه ای که آگاهی شهروندانش پس از وقوع بحران ها، نسبت به قبل از آن بیشتر شود و البته مسوولان و رسانه ها هم پس از رخ داد اتفاقات، به صورت اساسی برای کاهش حوادث مشابه اقدام و اطلاع رسانی کنند.