یادنامهای برای زهرا شمس؛ بانویی از جنس مهربانی، دانایی و زندگی

ایرنا/ در میان انسانهایی که بیصدا میآیند، بیهیاهو زندگی میکنند و آرام در دلها جا میگیرند، نام شهید «زهرا شمس» که دوستان و همکارانش او را «نجمه» صدا میزدند درخششی ماندگار دارد؛ نوری که حتی پس از خاموشی، روشنی میبخشد.
فاطمه کرمانی کارمند بخش معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری که همکار شهید زهرا شمس بخش است از ویژگی های بارز این شهید بزرگوار برایم میگوید، شهیدی که در همان شب نخست تهاجم رژیم صهیونسیتی به کشورمان، در دل سیاه شب به شهادت رسید.
نجمه، دختری ۳۵ ساله از دیار بروجرد، با روحی گرم، چهرهای خندان و قلبی آکنده از مهر از همان ابتدا با طراوت و آرامشی خاص در جمع همکارانش در معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری شناخته شد.
دانشآموخته رشته «آی تی» (IT) و کارشناس این حوزه بود که ابتدا در بخش روابط عمومی مشغول به کار شد، اما با شناخت توانمندیهای خود، ترجیح داد به دنیای تخصصیاش بازگردد و به واحد فناوری اطلاعات رفت، تصمیمی که نهتنها مسیر شغلیاش را معنا داد، بلکه برای خودش نیز سرشار از رضایت و خوشحالی بود.
زهرا شمس تجسمی از سادگی و عظمت در کنار هم بود، با لبخندی همیشه بر لب، اخلاقی خوش، سعه صدر و نگرشی عمیق به زندگی که بارها میگفت: «این هم میگذره… نه حال خوب میمونه، نه حال بد فقط باید مسیر رو طی کرد.»
در هر جمعی که حضور داشت، مهر میپاشید رفاقت او مرز نمیشناخت؛ با هر سلیقه، گرایش و طرز فکری دوست بود و دوستانش گواه بودند بر خلوص و همراهی بیدریغاش.
او نهتنها در اخلاق، که در عمل نیز یاریگر و دستگیر بود، در کمک به دیگران هیچ مرزی نمیشناخت؛ چه دانشآموزی که سالها حمایت مالیاش را برعهده داشت تا به دانشگاه رسید، چه همکاری که با تاخیر حقوق و فشار قسط مواجه شد و بیهیچ منتی، بیدرنگ گفت: «من دختر مجردم، هزینهام کمتره… پول رو بگیر، قسطت رو بده، هر وقت داشتی برگردون.»
زهرا سهم و نوبت وام خود را به نیازمندان بخشید و در هر فرصتی در کار خیر شریک بود، او عاشق زندگی بود؛ با نشاط، فعال و پرانرژی، به سفر عشق میورزید؛ هم سفرهای زیارتی میرفت هم در دل طبیعت آرام میگرفت، علاقهاش به دوچرخهسواری او را به جمعی از ورزشکاران کشاند که در مسابقات منطقهای نیز شرکت داشتند.
زهرا دختری اهل خانواده بود، وابستگی عمیقاش به خانواده، به ویژه به پدرش و روابط گرم و حمایتگرانه میان اعضای خانواده از او دختری آگاه و چند بعدی ساخته بود؛ انسانی کامل که در کنار رشد فردی و تحصیلات، به تعالی جمعی و مسئولیت اجتماعی نیز میاندیشید؛ او عضوی فعال در گروههای IT، کارهای داوطلبانه و خیریه بود، همزمان اهل کتاب، اندیشه و مشارکت فکری.
هر کس در کنار زهرا بود، احساس امنیت، امید و آرامش میکرد.
در تصمیمهای منطقی، مشورتش کارساز بود، در لحظات سختی، دلداریهایش دلگرمکننده و در کار حرفهای پشتکار و تخصصش مثالزدنی، زهرا شمس بخش، نجمه دلهای ما، دیگر در میانمان نیست، اما مهر و منش و اندیشهاش در دلها و خاطرهها زنده خواهد ماند.
او رفت، بیصدا، اما تأثیرش جاودانه خواهد بود، یادش گرامی، راهش روشن و نامش در حافظه جمعی ما، ماندگار؛ چه سخت است باور رفتنت، تو که با نگاهت آرامش میپاشیدی و با لبخندت دلها را روشن میکردی هر روز کنارت بودن برایم نه فقط یک همکاری، بلکه نعمتی بود از جنس رفاقت.
تو بودی، مهربان، صبور، دلسوز و حالا نیستی، اما رد حضورت هنوز در فضای اتاق، در خاطرات کارهایمان در لحظههای خنده و درد دل، جاریست.
خانم کرمانی دوست و همکار نجمه میگوید: «هیچوقت فکر نمیکردم روزی بنشینم و از رفتن ناگهانی اش حرف بزنم، رفتنش زخمیست که التیام ندارد، فقط با خاطرههایش آرام میگیرم، خاطرههایی که حالا برایم گنجینهاند؛ گنجینهای از محبت، صداقت و زن بودنی پر از شکوه.»
تو رفتی، اما یادت هنوز کنار من نفس میکشد، در هر فنجان چایی که بیتو خوردهام در هر سکوتی که پر از دلتنگیات شده است، روحت شاد، عزیز دل، برای همیشه در قلبم میمانی، حرف های فاطمه کرمانی که درباره دوستش نجمه به پایان میرسد، بغض فروخورده گلویمان عقده میگشاید و اشک راهش را بر چهره باز میکند و این قصه پر غصه و خاطره اندوهبار در کمتر از یک ماه که رخ داد.