راز ۲۰ ساله شبح مرگ؛ متهم در مشهد دستگیر شد

خراسان/ قربانی یک سناریوی وحشتناک جنایی در حالی با خوششانسی از چنگ «شبح مرگ» گریخت که شعلههای انتقام در پرراز و رمزترین پرونده قتل بعد از گذشت ۲۰ سال همچنان زبانه میکشید.
ماجرای این پرونده جنایی در سال ۱۳۸۴ هنگامی در شهرستان ماهشهر آغاز شد که پدر کودک ۶ سالهای به طرز مشکوکی به قتل رسید. اگر چه با تلاشهای انتظامی، فردی مظنون در ارتباط با این پرونده جنایی دستگیر شد اما او مدتی بعد به دلیل نبود دلایل کافی قضایی، آزاد شد و این پرونده رمزآلود همچنان زیر ذرهبین تحقیقات باقی ماند اما پسر مقتول که آن زمان فقط ۶ بهار از عمرش گذشته بود، با زمزمههای دیگران تار و پود تصورات غلطی را در ارتباط با مرگ پدرش به یکدیگر گره میزد و در کارگاه خیالش هر بار نقش تازهای میبافت. او با همین روایتهای ناقص، فردی بیگناه را عامل مرگ پدرش میدانست. هر بهاری که از عمر این کودک سپری میشد، او خود را در پوشش شبحی میدید که باید انتقامجوی این جنایت تلخ باشد.
۲۰ سال از این ماجرا گذشت و در حالی که بذر انتقام در ذهن جوان ۲۶ ساله به ثمر نشسته بود، ناگهان «کاظم» دسیسه شومی را برای اجرای یک سناریوی جنایی ترسناک طراحی کرد.
او ابتدا به سراغ زنی رفت که سوابق کیفری زیادی در خلافکاری داشت. خیلی زود ارتباط آنها به بهانه «عشقی عاطفی» شروع شد و دیدارهای آشکار و نهان آنها ادامه یافت تا این که بالاخره «کاظم» در فرصتی مناسب نقشه پلید خود را برای زن جوان بازگو کرد و از او خواست برای انتقامجویی از مرگ پدرش با او همکاری کند، این گونه بود که زن مذکور با هویتی جعلی به مرد نمایشگاهدار نزدیک شد. آن مرد که از افراد خوشنام و معتبر بود سالها در ذهن «شبح مرگ» با او زندگی میکرد.
زن جوان با بیان یک قصه ساختگی برای فروش پراید، تلاش کرد تا مرد نمایشگاهدار را به پارکینگ منزل بکشاند. او آنقدر داستان بینقص خود را شیرین و جذاب تعریف کرد و مدعی شد که امکان جابهجایی خودرو برایش وجود ندارد که بالاخره مرد مذکور با پای خودش به طرف تله وحشتناک پارکینگ رفت اما آنجا نه تنها قرار هیچ معاملهای وجود نداشت بلکه مرگ به «کمین» نشسته بود چرا که وقتی مرد نمایشگاهدار قدم به درون پارکینگ گذاشت ناگهان مورد هجوم «کاظم» و دو همدست مسلح وی قرار گرفت. آنها با استفاده از کلت کمری، چاقو و چماق، بیش از ۸۰ ضربه مرگبار را بر پیکر مرد ۵۰ ساله وارد آوردند به طوری که احساس کردند او دیگر نفس نمیکشد.
مهاجمان مسلح پیکر مرد نمایشگاهدار رابه داخل صندوق عقب یک دستگاه پژو پارس انداختند و به قصد سوزاندن جسد طبق سناریوی وحشتناک خودشان به طرف بیابانهای اطراف آبادان به راه افتادند اما گویی سرنوشت این مرد ۵۰ ساله طور دیگری رقم خورده بود.
«شبح مرگ» که اکنون صحنه سوزاندن جسد را در کارگاه خیالش نقش میزد، در حالی به ادامه دسیسه شوم خود میاندیشید که ناگهان مرد ۵۰ ساله با تکانهای شدید خودرو به هوش آمد. او وقتی از شدت درد و سوزش پیکرش، چشمانش را در تاریکی صندوق عقب گشود تازه متوجه ماجرا شد و به تقلا برای نجات خود پرداخت. او بعد از دقایقی تلاش جانفرسا بالاخره موفق شد در همان حالت حرکت، صندوق عقب پژو را باز کند.این مرد خود را از داخل خودرو در حالی به بیرون پرت کرد که «کاظم» و همدستانش همچنان در جاده خاکی طوفانی از گردوخاک به راه انداخته بودند. مرد ۵۰ ساله ساعتی بعد خود را به یکی از مراکز انتظامی ماهشهر رساند و ماجرای هولناکی را برای عوامل انتظامی بازگو کرد.
طولی نکشید که همه اعضای این باند با تلاش شبانهروزی نیروهای انتظامی دستگیر و در حالی به پنجه عدالت سپرده شدند که از «کاظم» (شبح مرگ) خبری نبود و تلاشها برای شناسایی مخفیگاه وی به نتیجه نرسید. اما مدتی بعد رصدهای اطلاعاتی به شیوههای تخصصی ادامه یافت و بالاخره مشخص شد که «شبح مرگ» به مشهد گریخته است.
خیلی زود اقدامات قضایی با صدور نیابتی از سوی قاضی محمود عارفیراد (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) انجام شد و بدین ترتیب گروه کارآزمودهای از افسران اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ جواد بیگی (رئیس پلیس آگاهی مشهد) وارد عمل شدند و ماجرای این انتقامجویی هولناک را زیر ذرهبین تحقیقات تخصصی بردند.
آنان پس از چند روز فعالیتهای پلیسی، بالاخره مخفیگاه «شبح مرگ» را در خیابان مقداد مشهد شناسایی کردند و با ردزنیهای دقیق متوجه شدند که او قصد خرید و فروش یک خودروی دیگر را دارد. بنابراین گروه تخصصی کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ محمدباقر پهلوان (رئیس اداره جنایی آگاهی مشهد) با بهرهگیری از توان تجربی و علمی خود عملیات دستگیری را در پوشش خرید و فروش خودرو آغاز کردند و موفق شدند در عملیاتی برقآسا و ضربتی، جوان ۲۶ ساله فراری را دستگیر کنند.
وی که به مقر انتظامی منتقل شده بود در اعترافاتی تکاندهنده به تشریح ماجرای انتقام از قاتل پدرش پرداخت و در حالی که مدعی بود هیچگونه سند و مدرکی در این باره ندارد و فقط شعلههای این انتقام از همان ۶ سالگی در وجودش زبانه میکشد، به سروان جهش (افسر پرونده) گفت: من آن مرد نمایشگاهدار را عامل قتل پدرم میدانستم و به همین خاطر هم سالها بود که دسیسه مرگ او را طراحی کرده بودم اما روز حادثه با خوششانسی از صندوق عقب پژو گریخت.
با دستور مقام قضایی، متهم این ماجرای تکاندهنده روانه زندان شد تا به پلیس آگاهی منتقل شود.