


ایرنا/ بجنورد- ایرنا- آمارها امسال قصهای ناامیدکننده را روایت میکنند؛ قصهای از پارکی که روزگاری پناه هزاران جان بود، اما اکنون با هر سال، خلوتتر و بیصداتر میشود.
به گزارس ایرنا، در دل شرقیترین چینخوردگیهای البرز، جایی که جنگل به دشت میرسد و صدای رودخانهها با قدمهای آرام آهو درهم میآمیزد، پارک ملی گلستان همچنان ایستاده است؛ با هیبتی دیرسال، اما زخمی و خاموش به نظر می رسد.
جایی که روزگاری هر صد مترش با زندگی میتپید و سایه گوزن، بز و آهو بر خاکش میلغزید، حالا آهسته دارد سبکتر میشود؛ انگار نفسهایش کوتاهتر شده باشد.
نتایج سرشماری پاییزی امسال این واقعیت تلخ را به صراحت فریاد میزند: ۱۰هزار و ۹۲۱ راس وحوش در پارک ثبت شده؛ عددی که وقتی خرد میشود، دردش عمیقتر مینشیند.
۹ هزار و ۴۴۱ راس قوچ و میش، هزار و ۷۰ راس کل و بز و تنها ۴۱۰ راس آهو در این پارک زیست می کنند و این در حالی است که سال گذشته همین مسیرهای کوهستانی و دشتهای باز پارک، ۱۲هزار و ۵۱۷ راس از همین گونهها را در دل خود داشتند؛ یعنی هزاران قدم کمتر، هزاران نگاه کمتر، هزاران تپش زندگی که خاموش شدهاند.
مدیر پارک ملی گلستان، در گفتوگویی کوتاه اما نگرانکننده با رسانه ها، این آمار را تایید کرده و از کاهش محسوس گونهها سخن گفته است؛ کاهشی که نه تنها عددی ساده روی کاغذ، بلکه هشداری روشن برای آینده این ذخیرهگاه کمنظیر است.
پارک ملی گلستان، که در سال ۱۳۳۶ با نام «آلمه» زیر چتر حفاظت رفت، میراثی است که ایران به جهان هدیه داد؛ نخستین پارک ملی کشور و جواهری که از سال ۱۳۵۴ به عنوان یکی از پنجاه ذخیرهگاه زیستکره زمین در یونسکو ثبت شده است.
اما چگونه شده که چنین پهنهای، چنین گنجینهای، امروز در آستانه یک بحران خاموش ایستاده است؟
بحران در سایه؛ چه بر سر حیاتوحش آمده است؟
پرسش اصلی اینجاست؛ چرا روند افزایشی جمعیت وحوش که طی سالهای گذشته امید را زنده نگه میداشت، امسال ناگهان به سرازیری افتاده است؟
پاسخش ساده نیست. گلستان، سال سختی را پشت سر گذاشته؛ سالی که نه تنها خشکی و کمبود علوفه در بخشهایی از پارک فشار آورد، بلکه شکارچیان غیرمجاز نیز بیرحمانه سهم خود را از این زخم برداشتند.
سال جاری، سالی بود که ۲ محیطبان در همین محدوده و در همین مسیرهای پرخطر با گلوله شکارچیان غیرقانونی به شهادت رسیدند؛ مردانی که برای محافظت از همین تعداد از آهو، قوچ، میش و کل و بز، زندگیشان را به کف دست گذاشتند.
مرگ آنها نه فقط سوگی برای خانوادهها که نشانهای تلخ از گستاخی و جسارت شکارچیانی است که سالهاست با کمینهای شبانه و مسیرهای صعبالعبور، نبض حیاتوحش را نشانه میروند.
اما فقط شکار نیست. آتشسوزیهای پراکنده، تعارض دام و حیاتوحش، عبور جاده آسیایی از قلب پارک و برخورد خودروها با جانوران، تغییرات اقلیمی و خشکسالیهای تکرارشونده، همه با هم توان سالیان این زیستکره را فرسودهاند.
پارک ملی گلستان؛ ذخیرهگاهی که سبکتر میشود
کاهش هزار و ۶۰۰ راسی جمعیت وحوش شاید برای برخی تنها یک عدد باشد، اما برای پارک ملی گلستان، یعنی خلوتتر شدن بیشهها، کمجانتر شدن تنوع زیستی و نزدیک شدن آرامآرام به نقطهای که بازگشت از آن دشوار است.
وقتی تعداد آهوها به ۴۱۰ راس میرسد، این یعنی هر تصادف، هر شکار، هر سال خشک میتواند یک زنگ خطر باشد.
گلستان فقط بخشی از طبیعت ایران نیست؛ یک «آرشیو زنده» از تاریخ طبیعی این سرزمین است و جایی که هر گونهاش، هر دره و رود و تنگهاش بخشی از حافظه جمعی زیستبوم ماست و امروز همین حافظه، همین تاریخ، کمرنگ و نازک شده است.
صدای آرام طبیعت که دارد خاموش میشود
وقتی آمارها اینگونه هشدار میدهند، یعنی طبیعت دارد به زبان خودش کمک میخواهد؛ زبانی آرام، اما پرمعنا.
بحران پارک ملی گلستان، بحران امروز نیست؛ بحران فردایی است که اگر اکنون برایش فکری نشود، دیگر فرصتی برای نجات نخواهد ماند.
پرسش آخر هنوز باقی است؛ چرا گلستان، پس از سالها رشد، ناگهان در سراشیبی سقوط قرار گرفته است؟
پاسخ را باید در ترکیب تلخی از شکار غیرمجاز، کمبود نیرو، نبود تجهیزات کافی، فشار دام، تغییرات اقلیمی و البته کمتوجهیها جستوجو کرد.
پارک ملی گلستان امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند توجه، حمایت و تصمیمگیریهای فوری است و اگر این بحران خاموش ادامه یابد، شاید در سالهای نه چندان دور، سکوت دشتهای گلستان نه از آرامش، که از نبود زندگی باشد.