نماد آخرین خبر

نظریه‌های علمی دیروز، خرافات امروز؛ نگاهی به عجیب‌ترین باورهای ۲۰۰ سال پیش

منبع
زوميت
بروزرسانی
نظریه‌های علمی دیروز، خرافات امروز؛ نگاهی به عجیب‌ترین باورهای ۲۰۰ سال پیش

زومیت/ دویست سال پیش، جهان هم آشنا و هم به‌طرز چشمگیری متفاوت به‌نظر می‌رسید. بی‌تردید، در آن زمان نیز انسان‌هایی حضور داشتند که به زبان‌هایی کم‌وبیش امروزی سخن می‌گفتند و رفتارهایی از خود نشان می‌دادند که از بسیاری جهات شبیه کنجکاوی‌ها و بی‌نظمی‌های انسان‌های امروزی بود.

اما مردم آن دوران چیزهایی را باور داشتند که امروزه برای ما بسیار عجیب و غیرمعقول به‌نظر می‌رسد. برای مثال، آیا پس از استفاده از سرویس بهداشتی دست‌های خود را می‌شویید؟ (امیدواریم پاسخ شما مثبت باشد). جالب است بدانید این کار در برخی محافل آن زمان حتی در بیمارستان رفتاری غیرعادی تلقی می‌شد.

در آن دوران، پزشکان معمولا کیف‌هایی همراه داشتند که پر از وسایل پزشکی و درمان‌هایی بود که امروزه برای ما عجیب و حتی ترسناک به‌نظر می‌رسد. زالوهای زنده که برای درمان استفاده می‌شدند، یا بطری‌هایی پر از قرص‌هایی که در ترکیب آن‌ها جیوه وجود داشت، از این دست درمان‌ها بودند.

در قرن نوزدهم، بعضی از باورها و ایده‌های مردم تا حدی منطقی یا قابل قبول بودند، اما بسیاری از آن‌ها اشتباه و حتی عجیب بودند. برای مثال، بیسکویت گراهام که امروزه به‌عنوان خوراکی ساده‌ای شناخته می‌شود، در آن زمان با باورهای خاصی همراه بود.

مردم دست‌های خود را نمی‌شستند

امروزه شستن دست‌ها امری کاملا ابتدایی و بدیهی در حوزه پزشکی به‌شمار می‌رود. اما اگر به دهه ۱۸۲۰ بازگردید و از پزشکی بخواهید از صابون استفاده کند، احتمالا با نگاهی تمسخرآمیز یا حتی واکنشی بدتر مواجه خواهید شد.

در اوایل قرن نوزدهم، شستن دست‌ها بیشتر به عنوان سنتی فرهنگی یا مذهبی دیده می‌شد. نویسندگان و دانشمندانی مانند موسی بن میمون در قرن دوازدهم، ارتباط بین شستن دست‌ها و سلامتی بهتر را مطرح کرده بودند، اما آن‌ها در میان اکثریت مردم که زندگی‌ نسبتا غیربهداشتی داشتند، استثنا به حساب می‌آمدند.

در اوایل قرن نوزدهم، شستن دست‌ها بیشتر به عنوان سنتی فرهنگی یا مذهبی دیده می‌شد. نویسندگان و دانشمندانی مانند موسی بن میمون در قرن دوازدهم، ارتباط بین شستن دست‌ها و سلامتی بهتر را مطرح کرده بودند، اما آن‌ها در میان اکثریت مردم که زندگی‌ نسبتا غیربهداشتی داشتند، استثنا به حساب می‌آمدند.در اوایل قرن نوزدهم، بیمارستان‌ها اغلب به‌عنوان مکان‌هایی شناخته می‌شدند که فرد در آن‌ها به سرعت بیمار می‌شود و جان خود را از دست می‌دهد. پزشکان معمولا بدون هیچ تلاش واقعی برای ضدعفونی یا تمیز کردن خود بین مراحل مختلف درمان، از یک رویه پزشکی به رویه دیگر می‌پرداختند. برای مثال، در آن دوران پزشکان ممکن بود پس از انجام کالبدشکافی، به زنی که درحال زایمان بود، رسیدگی کنند.

در دهه ۱۸۴۰، پزشک پیشگامی به نام ایگناتس فیلیپ زملوایس یا سملویس با بررسی دقیق تعداد مرگ‌ومیرها در بیمارستان عمومی وین در اتریش دریافت که شستن دست‌ها می‌تواند از مرگ‌ومیرهای زیادی جلوگیری کند. وقتی او این روش را برای پزشکان تحت نظر خود اجرا کرد، به‌طور چشمگیری میزان عفونت‌های مرگبار در بخش زایمان بیمارستان را کاهش داد.با‌این‌حال، سملویس تمایل چندانی به انتشار تحقیقات خود نداشت، زیرا با مقاومت شدید پزشکان دیگر روبرو شد که حاضر نبودند بپذیرند خودشان ناقلان بیماری‌های عفونی و آلوده هستند. رفتار تند و سختگیرانه زملوایس نیز کمکی به بهبود اوضاع نکرد و درنهایت کارش به آسایشگاه روانی کشیده شد.

تردک گراهام با جنبش خویشتنداری مرتبط بود

اگر تاکنون کراکر گراهام خورده‌ باشید، می‌دانید این کربوهیدرات شیرین بسیار خوشمزه است. اما مخترع آن یعنی سیلوستر گراهام احتمالا از این خوش‌گذرانی شما وحشت زده می‌شد.گراهام از پیروان پرشور جنبش پرهیزکاری بود و فقط به ترک الکل اکتفا نمی‌کرد، بلکه تقریبا هر چیزی را که مردم از آن لذت می‌بردند، منع می‌کرد. فهرست طولانی از موارد ممنوع او شامل گوشت، کافئین، تنباکو، تشک‌های نرم، لباس‌های تنگ و ادویه‌جات می‌شد. گراهام معتقد بود پرهیز از این موارد و سایر عادات بد، می‌تواند تمایلات ناپسند اخلاقی را که پیروی از آن‌ها، موجب بروز مشکلات سلامتی ازقبیل ناراحتی معده و بیماری‌های روانی می‌شود، مهار کند.

برخی از توصیه‌های گراهام بیهوده نبود. برای مثال، او به مردم توصیه می‌کرد مرتبا ورزش کنند و آب فراوان بنوشند، اما بیسکویت مشهور او همچنان عجیب و غیرمعمول بود.

گراهام رژیم غذایی ساده‌ای را توسعه داده بود که عمدتا شامل میوه‌ها، سبزیجات و غلات کامل می‌شد. بیسکویت گراهام بخشی از «رژیم غذایی گراهام» بود و ترکیبی نسبتا تلخ و نه چندان خوشایندی از آرد گندم کامل بدون شکر، چربی یا نمک بود. هدف این بود که بیسکویت آن‌قدر بی‌مزه باشد که مردم به سمت خوش‌گذرانی و گناه کشیده نشوند. گراهام هرگز برای ثبت اختراع اقدام نکرد، به همین دلیل دیگران دستور تهیه آن را دستکاری کردند. نسخه‌ی امروزی که اکثر ما می‌شناسیم، ریشه در بیسکویت شیرین و صنعتی دارد که سال ۱۸۹۸ توسط شرکت نبیسکو عرضه شد.

جمجمه‌خوانی در جامعه رواج پیدا کرده بود

برای مدتی، شبه‌علم جمجمه‌خوانی یا جمجمه‌شناسی ادعا می‌کرد که می‌توان با بررسی شکل سر فرد، به هوش، آینده و حتی ذات و روح او پی برد. این نظریه بر پایه‌ی ترکیب پیچیده‌ای از ایده‌ها شکل گرفته بود که اواخر قرن هجدهم مطرح شد و تقریبا بلافاصله جنجال‌برانگیز شد. حتی فرانتس دوم، امپراتور مقدس روم، به‌طور موقت برگزاری سخنرانی‌های مربوط به جمجمه‌خوانی را ممنوع کرد.با وجود جنجال‌ها و مخالفت‌ها، ایده جمجمه‌شناسی به قدری مورد توجه قرار گرفت که اولین انجمن حمایت‌کننده از آن به نام «انجمن جمجمه‌شناسی ادینبورگ» در سال ۱۸۲۰ تشکیل شد.

در ایالات متحده، سخنرانان درباره این موضوع با استقبال گرم مواجه شدند و جمجمه‌شناسی به عنوان فعالیت فکری و متعلق به طبقه بالای جامعه شناخته شد. این محبوبیت در دهه ۱۸۴۰ کاهش یافت و جمجمه‌شناسی تقریبا به موضوعی خجالت‌آور تبدیل شد، اما مفاهیم جمجمه‌شناسی تا قرن بیستم همچنان باقی ماندند.

تاریخچه عجیب جمجمه‌شناسی بر این فرض بنا شده بود که نواحی مختلف مغز هرکدام وظایف یا مفاهیم خاصی را بر عهده دارند. تا اینجا، از دیدگاه علم امروزی چندان نامعقول به‌نظر نمی‌رسد، اما جمجمه‌شناسی پا را فراتر گذاشته و مدعی بود هرچه توانایی یا ویژگی خاصی «توسعه‌یافته‌تر» باشد، بخش مربوط به آن در مغز بزرگ‌تر خواهد بود.

جمجمه‌شناسان معتقد بودند اگر بخشی از مغز در فردی بزرگ‌تر باشد، آن قسمت از جمجمه نیز برجسته‌تر خواهد شد. آن‌ها فکر می‌کردند با بررسی شکل و برجستگی‌های جمجمه می‌توان ویژگی‌ها و توانایی‌های فرد را تشخیص داد، هرچند نواحی مورد نظر‌شان بیشتر به‌طور تصادفی انتخاب شده بود. با‌این‌حال، این نظریه به‌طور نادرست و مکرر برای توجیه تبعیض‌ها و تفاوت‌های نژادی، جنسیتی، طبقاتی، مذهبی و حتی وضعیت سلامت روان استفاده می‌شد.

نظریه خلق‌الساعه یا پیدایش خودبه‌خودی مورد قبول بود

چیزی نمی‌تواند از هیچ به وجود بیاید... درست است؟ اما نظریه‌ای که زمانی بسیار محبوب بود و به نظریه «پیدایش خودبه‌خودی» مشهور بود، در دهه ۱۸۲۰ باعث شده بود برخی افراد دقیقا چنین فکری داشته باشند. این ایده بیان می‌داشت که حیات ارگانیک می‌تواند به‌طور ناگهانی و بدون منبع زنده قبلی، از مواد غیرزنده به وجود آید. برای مثال، وقتی لاروهای مگس به‌طور ناگهانی در مواد درحال فساد ظاهر می‌شدند، مردم فکر می‌کردند این موجودات مستقیما از آن مواد پوسیده به وجود آمده‌اند.در‌حالی‌که در آغاز قرن نوزدهم افراد معدودی به نظریه پیدایش خودبه‌خودی شک داشتند، باور به این نظریه همچنان تا دهه ۱۸۲۰ رایج بود. دهه‌ها بعد، در سال ۱۸۵۹، دانشمندی به نام فلیکس پوشه اثری منتشر کرد که نشان می‌داد شاید حداقل موجودات کوچک‌تری مثل باکتری‌ها بتوانند ازطریق پیدایش خودبه‌خودی به وجود آیند.

 آکادمی علوم فرانسه مسابقه‌ای برگزار کرد و جایزه‌ای به مبلغ ۵۰۰ فرانک برای برنده‌ای تعیین کرد که بتواند این مسئله را برای همیشه حل کند.

پاستور که در آن زمان دانشمند چندان مشهوری نبود، ادعا کرد که در آزمایش‌های پوشه باکتری‌های موجود در هوا به داخل ظروف آزمایش وارد شده بودند. او آزمایش پوشه را با تغییری کلیدی تکرار کرد: هنگام آماده‌کردن محلول، گردن ظرف شیشه‌ای را حرارت داد و آن را به صورت خمیده و باریکی شکل داد که تقریبا بسته بود و اجازه ورود میکروب‌ها را نمی‌داد. در ظرف آزمایش پاستور هیچ موجود زنده‌ای رشد نکرد. با‌این‌حال، برخی افراد هنوز به بخشی از این نظریه مثل اینکه ممکن است گرد و غبار در تولید خودبه‌خودی نقش داشته باشد، باور داشتند. در هر حال، آکادمی علوم پیروزی پاستور را تایید کرد.

فصد یا رگ‌زنی درمان تمام بیماری‌ها به شمار می‌رفت

اگر در اوایل قرن نوزدهم بیمار می‌شدید، ممکن بود پزشک معالج شما از چاقو و زالو برای درمان استفاده کند.

در آن زمان، خون‌گیری که قدمتی بسیار طولانی داشت، چنان رواج یافته بود که کمتر کسی در مورد آن تردید می‌کرد. این روش براساس نظریه اخلاط بود که طبق آن، بدن تحت‌تاثیر چهار «خلط» قرار دارد: صفرای سیاه، صفرای زرد، خون و بلغم. این باور وجود داشت که عدم تعادل این خلط‌ها می‌تواند باعث بروز انواع بیماری‌ها شود، بنابراین این تصور منطقی به نظر می‌رسید که با خون‌گیری می‌توان دست‌کم برخی از این بیماری‌ها را تسکین داد.

ممکن بود وقتی پزشک وارد اتاق بیمار می‌شد و جعبه خون‌گیری خود را باز می‌کرد، این عمل بسیار حرفه‌ای به‌نظر برسد، اما بی‌تردید روش یاد شده موجب مرگ برخی از بیماران می‌شد.

این احتمال وجود دارد که جرج واشنگتن که در دسامبر ۱۷۹۹ پس از شکایت از گلودرد درگذشت، براثر خون‌گیری توسط پزشکان به‌شدت ضعیف شده باشد و درنتیجه جان باخته باشد. خون‌گیری به درخواست خود واشنگتن انجام شد و حدود ۲٫۵ لیتر خون از او گرفته شد.

گرچه خون‌گیری در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم دیگر مورد قبول نبود، در دهه ۱۸۲۰ همچنان به وفور استفاده می‌شد. یکی از روش‌های محبوب در این زمینه استفاده از زالو بود. بیمارستان سنت توماس لندن در سال ۱۸۲۲ به تنهایی تقریباً ۵۰,۰۰۰ زالو به کار برد. در این زمان، به جای اینکه زالو را در محل‌های تصادفی قرار دهند، از لوله‌ای استفاده می‌شد تا حیوان را به بخش مشخصی از بدن هدایت کنند.

نظریه زمین توخالی روایج یافته بود

نسل‌ها تحقیق و بررسی نشان داده‌ است زمین توخالی نیست و پر از سنگ‌های سخت و ماگمای نیمه‌مایع است. اما مردم ۲۰۰ سال پیش دراین‌باره تردید داشتند.

گرچه امروزه این باور که زمین کره‌ای توخالی است، تقریبا کنار گذاشته شده است (به جز فرقه‌ای تاریخی در فلوریدا)، در آن زمان تصور زمین توخالی که پر از عجایب ناشناخته باشد، ممکن به‌نظر می‌رسید.

درواقع، ایده زمین توخالی از گذشته‌های دور به شکلی وجود داشته است و حتی چهره‌های برجسته علمی مانند ادموند هالی، ستاره‌شناس قرن هفدهم، پیشنهاد داده بودند که درون زمین از مجموعه‌ای از پوسته‌های تو در تو و ناپایدار تشکیل شده است که باعث اختلال در عملکرد قطب‌نما می‌شوند و شاید حتی موجودات زنده‌ای را در خود جای داده باشند.در دهه ۱۸۲۰، فردی به نام جان کلیوز سیمز جونیور از آمریکا این نظریه‌ی عجیب را مطرح کرد که زمین توخالی است و در قطب شمال و قطب جنوب، سوراخ‌هایی بزرگ وجود دارد که ورودی این دنیای پنهانی هستند.

ایده‌ی وجود سوراخ‌هایی در قطب شمال و جنوب که به دنیای توخالی داخل زمین راه دارند، به «حفره‌های سیمز» معروف شد. این نظریه هرچند از نظر علمی جدی گرفته نشد، تخیلات مردم را بسیار درگیر کرد و در میان عموم محبوب شد. جان کلیوز سیمز جونیور سفرهایی برای سخنرانی درمورد این نظریه و ترویج آن انجام داد و حتی افراد معروفی مثل رئیس‌جمهور سابق آمریکا، جان کوئینسی آدامز، از او حمایت کردند. گرچه، او نتوانست بودجه لازم برای سفر اکتشافی به قطب‌ها را جمع کند و در سال ۱۸۲۹ در اوهایو درگذشت. پسرش آمریکوس، بنای یادبودی بر مزار پدرش ساخت که کره‌ای توخالی روی آن قرار داشت.

هیستری به عنوان تشخیص پزشکی معتبر شناخته می‌شد

در طول تاریخ، زنانی که به درمان پزشکی نیاز داشتند، همواره با مشکلات زیادی مواجه بودند. یکی از ناراحت‌کننده‌ترین نمونه‌ها، بیماری‌ معروف به هیستری بود که اغلب به اشتباه و بدون دلیل واقعی به زنان نسبت داده می‌شد.

مانند بسیاری از باورهایی که در دهه ۱۸۲۰ هنوز رایج بودند، مفهوم هیستری نسل‌ها پیش‌تر مطرح شده بود. حتی مردم یونان باستان اعتقاد داشتند که رحم فرد می‌تواند در داخل بدن حرکت کند و باعث مشکلات مختلفی شود. مردم فکر می‌کردند رحم می‌تواند داخل بدن حرکت کند و باعث مشکلات شود، بنابراین برای اینکه رحم را از حرکت و آسیب رساندن به اعضای دیگر بدن بازدارند، بوهای بد را نزدیک سر می‌گذاشتند تا رحم را بترسانند و بوی خوشایند را در قسمت پایین بدن قرار می‌دادند تا رحم به سمت آنجا برود. پزشک باستانی، جالینوس با این ایده موافق نبود اما او نیز معتقد بود که انسان‌ها در اصل نوعی «عصاره‌ی فکری» تولید می‌کنند که آن را «روح حیوانی» می‌نامید.

حتی با پیشرفت‌های پزشکی، پزشکان اوایل قرن نوزدهم همچنان بسیاری از مشکلات سلامت زنان را به هیستری نسبت می‌دادند. حداقل برخی افراد مثل فیلیپ پینل از رفتار مهربانانه و دلسوزانه با بیماران زن حمایت می‌کردند، اما در کنار این حمایت، نوعی نگرش پدرسالارانه نیز دیده می‌شد.

هیستری بهانه‌ای شد تا زنان که به اشتباه به‌عنوان افرادی احساساتی، غیرمنطقی و دچار مشکلات رحم شناخته می‌شدند، از بسیاری از مشاغل و بخش‌هایی از جامعه کنار گذاشته شوند. عجیب آنکه این تشخیص اشتباه، تا مدت‌ها توسط بیشتر انجمن‌های تخصصی روان‌شناسی به طور رسمی رد نشد.

نظریه میاسما درباره علت بیماری‌ها مورد قبول بود

اگر در اوایل قرن نوزدهم از کسی می‌پرسیدید بیماری‌ها از کجا می‌آیند، درمورد نظریه میکروب‌ها چیزی نمی‌شنیدید و پزشکان باور نداشتند موجودات خیلی ریزی وارد بدن می‌شوند و باعث بیماری می‌شوند.

باور رایج در آن زمان این بود که علت بیماری، هوای آلوده یا میاسما است. این نظریه که اکنون یکی از معروف‌ترین نظریه‌های علمی باطل‌شده در تاریخ بشر به شمار می‌آید، بیان می‌داشت که بیماری‌ها نه به‌خاطر میکروب‌ها، بلکه به دلیل بخارات موجود در هوا به وجود می‌آیند. برای مثال، برخی معتقد بودند ابتلا به وبا در لندن بیشتر در مناطق کم‌ارتفاع اتفاق می‌افتد، چون بخارات مضر در این نقاط جمع می‌شوند.

علت واقعی شیوع وبا در لندن، منابع آب آلوده به میکروب و بهداشت عمومی ضعیف بود. جان اسنو، پزشک و محقق معروف انگلیسی، اولین کسی بود که با نقشه‌برداری موارد وبا در محله‌های فقیرنشین لندن، نشان داد احتمالا آب آلوده باعث بیماری‌ می‌شود. وقتی او در سال ۱۸۵۸ فوت کرد، مردم هنوز نظریه او را قبول نکرده بودند.

مسمریسم یا مغناطیس حیوانی برای درمان بیماری‌ها رواج داشت

امروزه هیپنوتیزم جایگاهی مبهم بین نمایش‌های سرگرم‌کننده روی صحنه و یکی از ابزارهای بعضاً پذیرفته‌شده در پزشکی نوین دارد. اما در دهه ۱۸۲۰، نوعی ابتدایی از هیپنوتیزم به نام مسمریسم یا مغناطیس حیوانی به‌صورت جدی‌تری در جوامع مختلف رواج داشت؛ هرچند همواره با مخالفت‌هایی نیز روبه‌رو بود.

ریشه این باور به پزشک آلمانی قرن هجدهم، فرانتس آنتوان مسمر بازمی‌گردد. مسمر نظریه‌ای را مطرح کرد مبنی بر اینکه بدن انسان مملو از یک «مایع مغناطیسی» است و بسیاری از بیماری‌ها ناشی از اختلال در جریان این نیروی نامرئی‌اند. به‌جای استفاده از روش‌هایی مانند حجامت یا پاک‌سازی (که در پزشکی اخلاطی رایج بود)، او ادعا می‌کرد می‌توان با هدایت یا تنظیم این نیروی مغناطیسی، سلامتی فرد را بازگرداند.مسمر بیشترین موفقیت‌هایش را در میان طبقه بالای جامعه به دست آورد و زنان ثروتمند و احتمالا بی‌حوصله‌ای که کار زیادی برای انجام دادن نداشتند، به سالن او می‌آمدند تا تحت درمان‌های شبه‌معنوی وی قرار بگیرند.

جامعه علمی چندان مجذوب این جریان نشد. پزشکان و دانشمندان نسبت به مسمریسم از همان ابتدا تردید داشتند، به‌ویژه وقتی بیماران (اغلب زنان) هنگام قرار گرفتن در حالت خلسه واکنش‌هایی چون غش کردن، لرزش شدید یا بی‌خودی از خود نشان می‌دادند که نامناسب تلقی می‌شدند.

با‌این‌حال، مسمریسم دوام آورد. شاید به این دلیل که جنبه‌ای جنجالی و شبه‌نمایشی داشت که آن را در نگاه مردم جذاب‌تر می‌کرد. این باور در اواخر دهه ۱۸۲۰ به آمریکا رسید، اما محبوبیت آن در دهه‌های بعدی افزایش یافت، زمانی که پزشکان یا به‌زعم منتقدان، مدعیان دروغین طب، شروع به نوشتن و سخنرانی درباره آن کردند.

جیوه از ابزارهای مهم پزشکان برای درمان بیماران بود

جیوه سم بسیار قوی است که در اشکال مختلفش می‌تواند به سیستم عصبی، پوست، چشم‌ها، کلیه‌ها و بخش‌های دیگر بدن آسیب‌های جدی وارد کند.

درحالی‌که امروزه بیشتر مواجهه با جیوه ازطریق مصرف غذاهای دریایی آلوده یا آلودگی‌های صنعتی است، در دهه ۱۸۲۰ ممکن بود پزشکان‌ برای بیماران جیوه تجویز کنند.

در طول دوره ویکتوریا و حتی تا قرن بیستم، پزشکان یا بیماران ممکن بود محلول‌های موضعی جیوه را استفاده کنند، قرص‌های حاوی جیوه بخورند یا حتی بخار جیوه را استنشاق کنند که گاهی اوقات به نتایجی مرگبار منجر می‌شد.

آبراهام لینکلن نیز ممکن است به‌طور منظم درمعرض دوزهای خطرناک جیوه قرار گرفته باشد، چون جیوه بخش اصلی قرص‌های «بلو مس» بود که او مصرف می‌کرد. چرا باید کسی جیوه بخورد؟

برخی معتقدند لینکلن قرص‌ها را برای مقابله با مالیخولیا (افسردگی شدید) مصرف می‌کرد. گفته می‌شود لینکلن کمی بعد از ریاست‌جمهوری مصرف این دارو را متوقف کرد، چون متوجه شد داروی یادشده بیشتر باعث مشکلات روحی و روانی می‌شود تا اینکه آن‌ها را درمان کند.

در آن دوران، جیوه یکی از درمان‌های متداول برای طیف گسترده‌ای از بیماری‌ها مانند اختلالات روانی، تب زرد و سیفلیس به شمار می‌رفت. با‌این‌حال، امروزه می‌دانیم مصرف مداوم این فلز سنگین می‌تواند به مسمومیت شدید منجر شود و علائمی مانند تغییرات خلق‌وخو، تحریک‌پذیری، عصبانیت‌های ناگهانی و اختلالات عصبی را به‌دنبال داشته باشد. به‌نظر می‌رسد بسیاری از بیماران آن دوره ازجمله لینکلن، بدون آگاهی از علت واقعی علائم‌ خود، تحت‌تاثیر این اثرات جانبی قرار می‌گرفتند.

برخی تصور می‌کردند برق توانایی زنده کردن مردگان را دارد

تصویر هیولای فرانکشتاین (شخصیت تخیلی که اولین‌بار در رمان فرانکنشتاین مری شلی ظاهر شد) که وسط طوفان الکتریکی از روی میز بلند می‌شود، هیجان‌انگیز است، اما این تصویر تاحدی ریشه در واقعیت دارد.

در آن زمان، چند نفر قبلا آزمایش‌هایی با جریان‌های الکتریکی ضعیف انجام داده بودند که باعث می‌شد اجساد، ازجمله اجساد انسان‌ها، به شکل ترسناک و زنده‌گونه حرکت کنند. این پدیده که «گالوانیسم» نامیده می‌شد و برگرفته از نام لوئیجی گالوانی، آناتومیستی بود که نخستین بار در دهه ۱۷۸۰ با برق روی قورباغه‌های مرده آزمایش‌هایی انجام داد.

درحالی‌که بیشتر افراد علاقه‌مند بودند بدانند چگونه ماهیچه‌ها با برق کار می‌کنند، عده‌ی کم‌شماری کنجکاو بودند که آیا گالوانیسم می‌تواند کسی را از مرگ بازگرداند. الکساندر یور، شیمیدان اسکاتلندی، در سال ۱۸۱۸ تلاش کرد همین کار را انجام دهد، اما مانند آزمایش‌های مشابه دیگر، زنده کردن مجددی رخ نداد.

در همین زمان، هانس کریستین اورستد دانشمند دانمارکی تحقیقی انجام داد و وقتی متوجه شد باتری درحال کار باعث حرکت عقربه قطب‌نما می‌شود، نتیجه گرفت که برق و مغناطیس واقعا با هم ارتباط دارند. اورستد نتایجش را در سال ۱۸۲۰ منتشر کرد و کار او شروع تحقیقاتی بود که ثابت کرد الکترومغناطیس پدیده‌ای واقعی است.

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره