مادر فداکار در تارهای فریب گرفتار شد!

خراسان/ وقتی همه خواهرانم ازدواج کردند، زمزمههای خواستگاری از من در خانه پیچید. طولی نکشید که پسرهمسایه در قلبم جای گرفت و رضایت خانوادهام را نیز به همراه داشت.
خلاصه با برگزاری مراسم عقدکنان بهترین دوران زندگیام آغاز شد. حسن مرد نیکوسرشت و مهمانی بود که عاشقانه مرا دوست داشت. یک سال بعد زیباییهای دوران نامزدی به زندگی مشترکمان گره خورد اما هنوز پسرم را باردار بودم که طوفان سهمگین سرطان بهار زندگیام را درهم کوبید، به گونهای که آزمایشهای پزشکی سرطان خون شوهرم را فریاد زدند و...
زن ۴۵ ساله با بیان این ماجرا ادامه داد: در حالی که دنیا روی دیگرش را به من نشان میداد، حال همسرم رو به وخامت میگذاشت. در این شرایط پسرم به دنیا آمد و نور امیدی در قلبم تابیدن گرفت. ولی بالاخره آن روز سیاه فرا رسید و من در ۲۱ سالگی داغ تنهایی را با همه وجودم احساس کردم. برای گذران زندگی در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم تا فرزندم را به سرو سامان برسانم، اما چند سال بعد مدیر شرکت به من نزدیک شد و یک بار دیگر احساس عاطفی قلبم را درنوردید. به همین خاطر به خواستگاری «نعمت» پاسخ مثبت دادم چراکه احساس میکردم در کنار او خوشبخت خواهم شد؛ ولی خیلی زود متوجه خوشگذرانیها و عیاشیهای نعمت شدم. او یک خانه مجردی در بولوار رسالت مشهد اجاره کرده بود و دیگر توجهی به من نداشت. در این شرایط شرکت هم ورشکست شد و او میزهای کاریاش را به همان خانه مجردیاش برد. وقتی روزگارم به این جا رسید. تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردهام؛ بنابراین در حالی که به شدت شاهد افسردگی پسرم بودم، مهریهام را بخشیدم و از «نعمت» طلاق گرفتم. حالا دیگر تصمیم داشتم فقط پسرم را بزرگ کنم و شاهد موفقیتهای او باشم اما در حالی که پسرم به سن جوانی رسیده بود، اشتباه بزرگتری را مرتکب شدم.
چند ماه قبل هنگامی که در شبکه اجتماعی اینستاگرام پرسه میزدم، فریب چربزبانیهای «خلیل» را خوردم که خودش را عاشق و شیفته من نشان میداد. فکر میکردم مرد رویاهایم را پیدا کردم اگر چه او ۱۵ سال از من کوچکتر بود اما با هزینههای من به مسافرت میرفتیم و رویای یک زندگی شیرین را در سرم میپروراندم. به پیشنهاد او ۱۵۰میلیون تومان وسایل زندگی خریدم و به منزل پدر«خلیل» بردم تا منزل مناسبی را اجاره کنیم ولی یک هفته بعد او مرا در لیست سیاه قرار داد و تماسهایم را پاسخ نمیداد. وقتی با شماره ناشناس تماس گرفتم خیلی راحت مدعی شد با من کاری ندارد و لوازم را پس نمیدهد. دیگر تحمل شکست عشقی را نداشتم. این بود که با خوردن تعدادی قرص و در یک تصمیم احمقانه دست به خودکشی زدم که پسرم متوجه شد و مرا نجات داد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور ویژه رئیس کلانتری بررسیهای روانشناختی و اقدامات مشاورهای برای رهایی این زن جوان از تالمات روحی و روانی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.