خیانت به همسر با عشق دوران مجردی

اعتماد/ زنی که به خیانت شوهرش پی برده است، داستان زندگیاش را بازگو کرد.
نمیدانم قصه زندگیام را از کجا آغاز کنم! از روزی که ازدواج کردم و یا از شبی که با چشمان خودم دیدم پنج سال گذشته را در رویای یک زندگی آرام و شیرین سپری کردهام و همه چیز دروغ بود.
زن ۴۲ ساله با بیان این که دیگر نمیتواند با مردی خیانتپیشه و معتاد زندگی کند به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: روزی که در سن۳۷ سالگی با سعید آشنا شدم، تصورم این بود که سرنوشت فرصت دیگری را برای آینده ام رقم زده است. او از ازدواج قبلی خود دختری ۱۳ساله داشت که با مادرش زندگی می کرد. «سعید»مردی آرام و موقر بود و من احساس می کردم او از گذشته خودش درس گرفته و مانند من سختی های زیادی را پشت سر گذاشته است. من هم که فقط یک سقف امن می خواستم با او پیمان ازدواج بستم. دخترش مرا«خاله ثریا»صدا می زد و هربار که به منزلم می آمد گویی آرامش بیشتری را تجربه می کند با هم فیلم می دیدیم و آشپزی می کردیم....
خلاصه زندگی بدون دغدغه ای را می گذراندیم تا این که از حدود ۶ماه قبل همه چیز تغییر کرد. رفتارهای عاطفی همسرم سرد شد و او هربار فقط خستگی را بهانه می کرد. شب ها دیر به خانه می آمد، غذا نمیخورد و بسیار پرخاشگر شده بود. وقتی درباره رفتارهایش توضیح خواستم ناگهان با یک سیلی محکم صورتم را کبود کرد. چند روز بعد فهمیدم همسرم دوباره به آغوش اعتیاد بازگشته است. با آن که در آغاز زندگی مشترک سوگند خورد که اعتیادش را ترک کرده و دیگر هیچ گاه به سمت مواد مخدر نمی رود.
حالا دیگر «سعید»آن مرد خوشرو و مودب نبود،اعتمادم را از بین برده و رفتارهایش به شدت مشکوک بود. رمز گوشی تلفنش را پنهان می کرد وحتی گوشی را با خودش به حمام می برد! تماس های تردیدآمیز زیادی داشت وبسیاری از پیام هایش را پاک می کرد. یک شب وقتی خواب بود شماره ناشناسی تماس گرفت که نام «نازی»بر روی صفحه نمایش حک شد. ضربان قلبم تندتر می زد ،احساس می کردم سقوط می کنم. نفسم بند آمده بود. «نازی»همان عشق دوران مجردی اش بود که زندگی اولش را متلاشی کرد و سعید از همسرش جدا شد. می دانستم حالا همان بلا به سر خودم می آید! به آرامی پیام ها را خواندم، دلم برایت تنگ شده! یاد آن روزها بخیر!
با دیدن این جملات دست وپاهایم نیز به لرزه افتاد! یخ کرده بودم. ازدرون فروریختم اما چیزی نگفتم!
صبح روز بعد وقتی متوجه ماجرا شد، بازهم مرا کتک زد که چرا به گوشی تلفن او دست زده ام! موضوع را که جویا شدم ،ابتدا انکار کرد اما بعد با لحن بی ادبانه ای گفت: او را دوست دارم! ونمی توانم فراموشش کنم! گفتم پس من چی بودم! یک پوشش برای عشق گذشته ات؟
خلاصه دیگر نتوانستم تحمل کنم به دادگاه رفتم و از او شکایت کردم چراکه آن زن ناجوانمردانه دومین زندگی سعید را متلاشی کرد و آینده مرا نیز به تباهی کشاند...
با شکایت این زن جوان و با صدور دستوری ویژه ازسوی رئیس کلانتری «نازی» تحت تعقیب پلیس قرارگرفت و سعید نیز به اتهام ارتباط نامشروع به کلانتری احضار شد تا این ماجرای تاسف بار زیر ذره بین تحقیقات قرارگیرد.


















