نماد آخرین خبر

سرگذشت غم‌انگیز دختری که پدرش او را در قمار باخت

منبع
خراسان
بروزرسانی
سرگذشت غم‌انگیز دختری که پدرش او را در قمار باخت

خراسان/زن جوان گفت: وقتی دوران نوجوانی ام را می‌گذراندم، یک روز پدرم سر قمار من را هم باخت. در واقع بر سر ازدواجم شرط‌بندی کرده بود.

من ترانه‌ام و ۲۱ ساله هستم. یک خواهر کوچک‌تر و یک برادر بزرگ‌تر از خودم دارم. پدرم بیکار بود و مادرم برای مردم سبزی پاک می‌کرد یا با تهیه ترشی و خیارشور و فروش آن‌ها  زندگی را می‌چرخاند. او معتقد بود پول پدرم خوردن ندارد زیرا زمانی که پای بساط مواد با دوستان بدتر از خودش می‌نشست، قمار بازی می‎کرد و خیلی چیزها را از دست داد.
زن جوان گفت: وقتی دوران نوجوانی ام را می‌گذراندم، یک روز سر همین قمار من را هم باخت. در واقع بر سر ازدواجم شرط‌بندی کرده بود. برخلاف اصرارهای مادر و برادرم مرا مجبور به ازدواج با مردی کرد که۲۳سال از من بزرگ تر بود و من جای دختر او محسوب می شدم. به اجبار قبول کردم و راهی خانه ای شدم که بخت سیاهم برایم رقم زده بود. اسمش «مراد» بود. وضع اقتصادی او متوسط و از خانه پدری ام بهتر بود.

اما تا زمانی که به خواسته هایش «نه» نمی گفتم! روزی چند وعده باید بساطش را پهن می کردم. با این که در دود ناشی از کشیدن موادش خفه می شدم اما باید او را تنها نمی گذاشتم و اگر مخالفتی می کردم مرا به شدت کتک می زد. غذا به من نمی داد و خیلی زجرهای دیگر که اگر مادرم باخبر می شد چه به من می گذرد دق می کرد.
 خلاصه دیگر عادت کرده بودم. کار همیشگی من بود اما بعد از مدت ها خودم دوست داشتم که پای مواد کشیدنش بنشینم. زمانی که به من مواد داد که مصرف کنم بدون مخالفت قبول کردم و از همان جا به بعد فهمیدم مدت هاست اعتیاد به «تریاک» و «شیشه» دامن گیرم شده است اما کار از کار گذشته بود. رفته رفته وضع مالی او هم مثل پدرم بر سر شرط بندی خراب شد و حتی خانه را از دست دادیم و مستاجر شدیم اما پول اجاره خانه را هم نداشتیم. «مراد» همه لوازم خانه را کم کم فروخت و دود کرد صاحبخانه ما را بیرون کرد و از آن جا به بعد بود که او مرا هم رها کرد و گفت: «تو فقط خرج داری! من هم باید شکم تو را سیرکنم هم پول موادت را بدهم.» اما در هرصورت او سایه سرم بود و نمی خواستم از او تحت هیچ شرایطی جدا شوم با وجود این، او مرا به اجبار و ضرب و شتم شدید از خودش راند. با ناامیدی به خانه پدری ام برگشتم و با چشمان پر از غصه مادرم مواجه شدم. او که سر و وضع و حال جسمی من را می دید فقط بی صدا اشک می ریخت. تصمیم گرفتم از همسرم شکایت کنم شاید برای تباه کردن جوانی ام!
با دستور رئیس کلانتری بررسی های قانونی درباره شکایت این زن جوان و رهایی او از دام مواد افیونی دردایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره