قصه شب/ ماجراهای شیرین در شهر بستنیها

آخرین خبر/ یه روزی روزگاری، یه جایی دوردست، یه شهر خیلی خیلی خوشمزه بود به اسم شهر بستنیها!تو این شهر، همه چی از بستنی درست شده بود: خونهها از بستنی قیفی، درختا از بستنی چوبی، و جادهها از بستنی شکلاتی!
توی این شهر، یه دختر کوچولو به اسم “نبات” زندگی میکرد که عاشق ماجراجویی بود. یه روز، نبات تصمیم گرفت بره دنبال یه طعم جدید بستنی که هیچکس تا حالا نخورده بود. اون سوار یه اسکیت بستنی توتفرنگی شد و رفت به سمت جنگل خامه!
توی جنگل خامه، نبات با یه عالمه حیوون بستنیای دوست شد: یه خرس بستنی وانیلی، یه خرگوش بستنی شکلاتی، و یه سنجاب بستنی پسته ای! اونا همگی باهم دنبال یه راز میگشتن: یه چشمه جادویی که هر بستنیای رو خوشمزهتر میکرد!
نبات و دوستاش با هم ماجراهای زیادی رو پشت سر گذاشتن و کلی خندیدن. آخرش، اونا چشمه جادویی رو پیدا کردن و فهمیدن که راز خوشمزگی، فقط تو دوستیه! اونا با بستنیهای خوشمزه، به شهر بستنیها برگشتن و یه جشن بزرگ بستنی راه انداختن!