نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

نابغه‌ای که کشتی را از یک زن آموخت و قهرمان المپیک شد

منبع
اعتماد
بروزرسانی
نابغه‌ای که کشتی را از یک زن آموخت و قهرمان المپیک شد

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

ماجرای تقابل غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی چه بود؟

امامعلی حبیبی معروف به ببر مازندران، یار دیرین غلامرضا تختی، کشتی‌گیری که برای نخستین‌بار مدال طلای المپیک را برای ورزش ایران به ارمغان آورد روز گذشته در 95 سالگی درگذشت.  حبیبی آخرین بازمانده از نخستین نسل طلایی کشتی ایران بود که در المپیک ملبورن 1956 به روی تشک رفت و کشتی ایران را از دروازه تاریخ عبور داد. 

امامعلی حبیبی چطور ببر مازندران شد؟ 
حبیبی اهل درزی کلا در بابل بود، اما جوانی‌اش در شهر شاهی آن روزها و قائمشهر امروز گذشت. او حدود پنج سال دیرتر از تختی به تیم ملی راه یافت. زمانی که در المپیک ملبورن که سال ۱۳۳۵ برگزار شد به مدال طلا رسید، فقط سه سال و نیم از حضورش در کشتی حرفه‌ای می‌گذشت با وجود این در کشتی سنتی لوچو سابقه داشت. جالب اینکه فنون کشتی لوچو را از یک زن فرا گرفته بود. حبیبی را در کودکی برای درس خواندن به مکتب خانه ملاباجی ننه‌بیگم گذاشتند و او هم بعد از کلاس به شاگردانش فنون لوچو را می‌آموخت.
سال ۱۳۳۱ که تختی در اولین المپیک زندگی‌اش شرکت کرد، حبیبی سرباز بود و فرماندهش او را به مسابقات کشتی لوچو فرستاد. بعد از دوران سربازی بود که حبیبی برای اولین‌بار در قائمشهر وارد یک باشگاه کشتی شد. 
او از ۱۳۳۲ وارد مسابقه‌های کشوری شد. سال اول در اصفهان پنج کشتی را با ضربه فنی پشت سر گذاشت، اما بر اثر آسیب‌دیدگی نتوانست در مسابقه بعدی شرکت کند و چهارم شد. اما پیش از المپیک ۱۹۵۶ ناگهان موفقیت‌هایش آغاز شد. کار بزرگ او پیروزی بر توفیق جهانبخت در مسابقات انتخابی المپیک ۱۹۵۶ بود. توفیق آن زمان از تاریخ‌سازان کشتی ایران به حساب می‌آمد. او اولین مدال طلای ایران از مسابقات جهانی را در مسابقات ۱۹۵۴ توکیو به دست آورده بود و مدال برنز المپیک هلسینکی را در کارنامه داشت. تصور می‌شد که توفیق سال‌ها کشتی‌گیر تیم ملی باشد، اما حبیبی از راه رسید و در مسابقه انتخابی او را در یک دقیقه و ۳۵ ثانیه با یک فن سروته یکی برق‌آسا که شگردش بود، ضربه فنی کرد.
حبیبی در مورد این کشتی در یک مصاحبه قدیمی گفته بود: «یادم هست داور وسطمان آقای سعدیان بود. سالن مملو از جمعیت بود و همه بچه تهران بودند. مرحوم توفیق قهرمان دنیا بود و محبوب جمعیت. من هم یک جوان گمنام. چند تایی تماشاگر هم از شهرهای قائمشهر، ساری، بابل و آمل آمده بودند که رو حساب همزبانی، مرا تشویق می‌کردند. وقتی داور سوت شروع مسابقه را زد ظرف مدت یک دقیقه و ده ثانیه توفیق را ضربه فنی کردم. سعدیان داور وسط گفت ولش کن. من گفتم تا دیگر داوران نیایند من گردنش را ول نمی‌کنم، چون ممکن است شما دوباره پشیمان شوید و بخواهید کشتی مجدد بگذارید. در همان لحظه در بین جمعیت یک نفر مازندرانی با صدای بلند فریاد زد، زنده باد ببر مازندران و از آنجا این لقب به من داده شد.»
حبیبی برگ برنده‌ای بود که حبیب‌الله بلور ناگهان در کشتی جهان رو کرد. کسب مدال طلای المپیک آن هم در یکی از اولین تجربه‌های رسمی بین‌المللی نشانه نبوغ ورزشکار بود و امامعلی حبیبی یکی از نابغه‌های کشتی جهان بود. او در کشتی جهان بیش از همه به سرعتش شناخته می‌شد. کشتی امروز سرعتی بسیار بالاتر از کشتی آن سال‌ها دارد ولی هنوز هم وقتی آن چند دقیقه تصویر کوتاهی که از کشتی‌های حبیبی باقی مانده را می‌بینیم، سرعتش جلب‌ توجه می‌کند. قوانین داوری کشتی را به زورآزمایی‌ای تبدیل کرده بود که در آن همه راه‌ها به ضربه فنی ختم می‌شد. حبیبی در مسابقه‌های جهانی ۱۹۶۱ یوکوهاما همه حریفان خود را از ابتدا تا نبرد نهایی ضربه فنی کرد.

 دوگانه غلامرضا تختی، امامعلی حبیبی
نام این دو ابتدا با اولین مدال‌های طلایی که در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن برای تاریخ ورزش ایران به ارمغان آوردند در کنار هم مطرح شد. تا ۱۳۴۱ و مسابقه‌های جهانی ۱۹۶۲ تولید و در امریکا تختی و حبیبی ستاره‌های تیم ایران بودند. کشتی‌گیرانی که گویی کلاسی بالاتر از هم دوره‌ای‌های خود داشتند. با این حال مثل تمام دوقطبی‌های بزرگ دنیا مخصوصا در ورزش از جمله دوقطبی پله-مارادونا، مسی-رونالدو، پرسپولیس-استقلال و... در آن سال‌ها ورزش ایران شاهد یک دوقطبی بزرگ به اسم تختی-حبیبی بود. این دو کشتی‌گیر هر قدر روی تشک رفتاری مشابه داشتند و رقبا را از دم تیغ می‌گذراندند در زندگی شخصی و سیاسی از هم فاصله داشتند. البته مرحوم حبیبی در یکی از مصاحبه‌هایش به خبرآنلاین گفته بود هر چه در مورد اختلافات من و تختی می‌گفتند، دروغ بوده است: «تختی مرد بود. من هیچ ‌وقت در ۱۲ سالی که با تختی زندگی کردم هیچ رفتار ناشایست از او ندیدم. در این عکس [عکسی که در آن حبیبی به صورت تختی بوسه زده] تختی در یکی از مسابقات جهانی شکست خورد و من که دوست صمیمی‌اش بودم، بغلش کردم و اشکش را پاک کردم. تختی دوست صمیمی من بود. متاسفانه برخی واقعیت‌ها را نمی‌گویند و می‌گویند من و تختی رابطه خوبی با یکدیگر نداشتیم.» او حتی در یک برنامه تلویزیونی همین اواخر درختی در حیاط خانه‌اش نشان داد و گفت تختی این را کاشته و یادگار او است. با این حال مروری بر مطبوعات آن زمان نشان می‌دهد رابطه این دو همیشه در مورد درختکاری و دوستی نبوده است. از جمله اینکه یک‌بار در رسانه‌ها (مجله فردوسی) برای این دو ورزشکار مراسم «آشتی‌کنان» ترتیب دادند. 
مهدی میرمحمدی در کتاب «غلامرضا، غلامرضا را کشت» می‌نویسد: چه میان روشنفکران و چه میان توده مردم حبیبی گاهی نقطه مقابل تختی قرار می‌گرفت. تختی به جبهه ملی پیوسته بود و حبیبی سال ۱۳۴۲، از حوزه بابل، نامزد نمایندگی مجلس شورای ملی شد و به مجلس راه پیدا کرد. تختی به پیشنهاد صد هزار تومانی دکتر کوشان برای بازی در فیلم حسین کرد نه گفته بود، اما حبیبی خیال ستاره شدن در سینما را داشت و بعد از حضورش در مجلس رفت سراغ سینما و ستاره فیلم ببر مازندران شد؛ فیلمی که ساموئل خاچیکیان آن را برای حضور حبیبی در سینما ساخت. لقب حبیبی در استادیوم‌ها و نشریات «ببر مازندران» بود. تختی به سر به زیری و حیا شناخته می‌شد و از حبیبی در مطبوعات داستان عشقش به دختر استرالیایی روی صفحه‌ها می‌رفت. 
پایانی که حبیبی برای زندگی ورزشی‌اش انتخاب کرد هم با پایان کار تختی متفاوت بود. حبیبی کشتی را در اوج کنار گذاشت و بعد از به دست آوردن سومین مدال طلای جهانی‌اش در مسابقه‌های جهانی ۱۹۶۲ تولیدو، تشک کشتی را بوسید و کفش‌ها را آویخت.
زمانی که امامعلی حبیبی به مجلس رفت برخی گفتند این انتخابات مهندسی شده بوده برای اینکه افراد نزدیک به حکومت وارد مجلس شوند. اما حبیبی در یکی از مصاحبه‌های قدیمی خود در مورد حضور در مجلس ملی گفته بود: «در آن رای‌گیری سی‌وپنج هزار رای آوردم که خیلی هم بود. علتش این بود که مردم به خاطر ورزش به من رای دادند. خوب من هم در زمانی که در مجلس بودم، سعی کردم برای ورزش هم مفید باشم. در آن سال‌ها ایران میزبان بازی‌های آسیایی تهران بود و همین استادیوم آزادی در زمان ما بودجه‌اش تصویب شد. یا مخابرات استان در زمان من مرکزیتش به بابل آمد. کلیه خیابان‌های بابل در آن زمان آسفالت شد. لوله‌کشی آب شرب شهر بابل برای دوره ماست. پل حبیبی و جاده بابل به درزی کلا هم در زمان من درست شد.»

حبیبی و مرگ تختی
مهدی میرمحمدی در کتاب «غلامرضا، غلامرضا را کشت» روایت کرده است: حبیبی در مراسم خاکسپاری، تختی اگر نگوییم یکی از صحنه‌گردانان اصلی، بی‌شک یکی از میدان داران بود. او هنگام خاکسپاری تختی نطقی ایراد کرد و گفت که علاقه او به تختی به قدری زیاد بوده که نام یکی از سه پسرش را غلامرضا گذاشته است و حالا پسر تختی را پسر خود می‌داند و فکر می‌کند که چهار پسر دارد. در همان روزها از حبیبی نقل می‌کنند که تختی شب قبل از مرگ ساعت ۱۰ با او تماس گرفته است. حبیبی از این تماس بی‌وقت تعجب می‌کند، اما تختی کاملا سرحال بوده و صدایش نشانی از بدحالی و غم نداشته است. با هم گپ می‌زنند، تختی از کشاورزی و درختکاری در زمینش می‌گوید و بعد از صحبتی طولانی، با هم خداحافظی می‌کنند. اینکه گفته‌اند حبیبی در صحنه خاکسپاری تختی میدان‌دار بود فقط به این مساله مربوط نیست که او هم مانند مقامات انتظامی می‌خواسته مراسم خاکسپاری همان روز ۱۸ دی ماه انجام شود و برای روز دیگری نماند؛ ردپای حبیبی بعدتر و زمان دادن مجوزهای مراسم ختم هم دیده می‌شود. سید محمد آل‌حسینی روایت کرده است که وقتی با پسرعموی تختی برای گرفتن مجوز مراسم ختم به شهربانی می‌رود آنها باز به سرهنگ طاهری، صحنه‌گردان اصلی مراسم خاکسپاری می‌رسند و البته حبیبی هم آنجا بوده و اتفاقا برای صدور مجوز پادرمیانی می‌کند. آل‌حسینی گفته است: در آن روز و در جریان این مذاکرات با حبیبی هم‌صحبت شدم و او ضمن صحبت‌هایش اشاره به بابک، پسر تختی کرد و گفت حالا باید به فکر بابک باشیم. من که از وقایع گذشته و رفتار عده‌ای از هواداران شاه از جمله همین حبیبی با تختی آگاه بودم با عصبانیت به او گفتم آقای حبیبی لازم نیست شما برای فرزند تختی اظهار نگرانی و دلسوزی کنید همان کسان و همان محیطی که تختی را پرورش داد از فرزندش هم نگهداری می‌کند. حبیبی که متوجه عصبانیت ما شد دیگر حرفی نزد و ما از اداره پلیس بیرون آمدیم.

 میراث حبیبی برای کشتی جهان
ببر مازندران یکی از مشاهیر تالار افتخارات اتحادیه جهانی کشتی است. او به خاطر تبحر و سرعت در اجرای فنون خاص کشتی از جمله «یک دست و یک پا» و «سر و ته یکی» زبانزد بود. وی در المپیک 1956 ملبورن، طلایی را برای کشورمان به ارمغان آورد که ارزش آن با هیچ یک از مدال‌های طلایی که دیگر ورزشکاران کشورمان در ادوار مختلف المپیک به دست آوردند، قابل قیاس نیست. طلایی که با 40 درجه تب از چنگال مدعیان ریز و درشت دنیا از جمله بستائف از شوروی بیرون کشیده شد.
او که به خاطر کم کردن کیلوهای زیاد دچار خشکی کبد شده بود و شدیدا تب کرده بود، در ملبورن شش کشتی گرفت و هر شش رقیبش را از دم تیغ گذراند. از دنبرگ سوئدی تا بستائف از شوروی و کازاهارای ژاپنی، همه‌شان مقابل ببر مازندران یا ضربه فنی شدند یا با امتیاز عالی شکست خوردند.
اتفاقا در مورد کشتی گرفتن حبیبی با وضعیت بیماری دو روایت بسیار جالب وجود دارد. 
تیمسار ایزدپناه، رییس سازمان تربیت ‌بدنی وقت در دهه 40 و در مراسم بزرگداشتی که برای حبیبی تدارک دیده شده بود در سخنرانی خود گفت: «در المپیک ۱۹۵۶ملبورن حبیبی مریض شد و نمی‌توانست کشتی بگیرد. بعد از یک کشتی بستری شد و برای دو کشتی بعد من بالای سر او رفتم و گفتم ملت چشم انتظار تو است. به هر ترتیبی که هست برو و کشتی بگیر و حبیبی رفت و دو قهرمان دنیا را ضربه فنی کرد. وضع ناراحتی او به حدی بالا گرفت که او را به بیمارستان بردیم ولی باید دو کشتی دیگر می‌گرفت. بالای سر او رفتم به او گفتم شاه منتظر تو است. منتظر است که تو مدال طلا برای مملکت ببری. حبیبی واقعا مثل ببر از جا برخاست و با همان حال مسابقه داد و مدال طلا گرفت.»
اما هفت سال پیش از این خود حبیبی روایت دیگری از این دیدار داشت و به کیهان ورزشی گفته بود که وقتی با تب و لرز برای کشتی با حریف روس در فینال روی تشک می‌رفته یکی از مربیان تیم از کنار زمین نام حضرت علی(ع) را صدا زده و این شده انگیزه و نیرویی برای مبارزه حبیبی «من اعتقاد عجیبی به مقدسات ملی و مذهبی خود دارم به خصوص مرید مولای متقیان علی(ع) هستم. خدا می‌داند در همان حالی که شدت تب استخوانم را می‌سوزانید وقتی نام علی به گوشم رسید، قدرتی مافوق آنچه بشود تصور کرد در خود احساس کردم و با آنکه حریف من پای چپش را جلو گذاشته بود از طرف چپ از او کار گرفتم و به یاری مولای خودم موفق شدم او را به پل بردم.»
قهرمانی در المپیک ملبورن هر چند معتبرترین افتخار حبیبی در دوران قهرمانی‌اش بود، اما تنها افتخارش نبود. این مدال تازه آغازی بود بر دوران پر زرق و برق یک ستاره در آسمان کشتی دنیا.
حبیبی پس از یک‌سال استراحت و بعد از آن کسب طلای بازی‌های آسیایی توکیو، در مسابقات جهانی 1959 تهران توفانی به پا کرد که نوابغی چون بالاوادزه از شوروی و اسماعیل اوغان از ترکیه را در کمتر از سه دقیقه درنوردید، آن هم با ضربه فنی. از همانجا بود که لقب سریع‌ترین کشتی‌گیر را به او نسبت دادند.
او در مسابقات جهانی 1961 و 1962 با کسب دو مدال طلای دیگر، به آرزوی دیرینه خود که کسب پنج مدال طلا در دنیای کشتی به نیت پنج تن آل‌عبا بود، رسید و پس از آن دیگر خبری از تاخت و تازهای ببر مازندران در جهان نبود.  

منابع: 
کتاب «غلامرضا، غلامرضا را کشت» نوشته مهدی میرمحمدی/ روزنامه اعتماد/ وب‌سایت خبرآنلاین/ وب‌سایت طرفداری/ وب‌سایت ورزش سه

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله