ضرورتهای راهبردی عبور از تهدیدات

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ابراهیم متقی| عبور از تهدیدات، نیازمند شناخت ماهیت و شدت تهدیدات است. ایران در بسیاری از دورههای تاریخی به دلیل فقدان شناخت راهبردی با نشانههایی از تهدیدات فزاینده روبهرو شده است. آنچه در قالب شناختشناسی پدیدارها طرح میشود، تابع ضرورتها و نشانههای در حال ظهور جامعه و ساختار ناپایدار خواهد بود. شناخت تهدیدات گام نخستین امنیتسازی برای هر جامعه و نظام سیاسی است. در بسیاری از مواقع کشورهایی که در فضای تهدیدات قرار میگیرند، به این موضوع اشاره دارند که بازیگران تهدیدکننده بهمثابه سوژههای امنیتی؛ آنان را هدف قرار داده است. پرسش اصلی این است که چرا ما و بسیاری از بازیگرانی که در معرض تهدیدات امنیتی قرار میگیرند و به موجب آن بخشی از موجودیت و قابلیت ساختاری خود را از دست میدهند؛ درک دقیقی نسبت به اهداف، ابزارها و الگوهای رفتاری سوژههای راهبردی بازیگران فرادست سیاست بینالملل به عنوان کشورهایی با رویکرد مداخلهگر و کنشگر تهاجمی ندارند؟ واقعیت آن است که بدون درک الگوی کنش رفتاری و تاکتیکی بازیگران تهدیدکننده امکان امنیتسازی برای هیچ کشوری ازجمله ایران کار بسیار دشواری خواهد بود. شناخت نشانههای تهدید و الگوی کنش رفتاری بازیگران همواره میتواند زمینه بازدارندگی شناختی را به وجود آورد. از آنجایی که بسیاری از تهدیدات فراروی امنیت ملی ایران ناشی از عدم شناخت دقیق سوژهها، فرآیندها و ابزارهای تهدیدکننده بوده است، بنابراین میتوان غافلگیری را به عنوان مهمترین چالش امنیتی جمهوری اسلامی ایران در دورههای مختلف تاریخی دانست. عدم شناخت اهداف، قابلیتها، الگوهای رفتاری و اولویتهای کنش امنیتی بازیگران مداخلهگر و سوژههای امنیتی تهدیدکننده، همواره بیشترین چالش و آسیب امنیتی را برای ایران ایجاد کرده است. عبور از تهدیدات صرفا در شرایطی امکانپذیر است که شناخت دقیقی نسبت به ابزارهای نوظهور، تکنولوژیهای در دسترس، ائتلافها و تاکتیکهای امنیتی بازیگران وجود داشته باشد. در غیر این صورت، نه تنها غافلگیری باز تولید میشود بلکه مخاطرات امنیتی حاصل از آن آینده سیاسی و هویت ملی یک کشور را تحتالشعاع خود قرار خواهد داد. جریانشناسی و فرآیندهای در حال ظهور را میتوان در زمره بخشی از واقعیتهای شناخت قدرت و تهدیدات دانست.
هرگونه کنش راهبردی نیازمند شناخت بخشی از واقعیتهای محیط سیاسی و امنیتی خواهد بود. ایران در سال ۱۴۰۴ همواره تلاش داشته تا از طریق ساز و کارهای کنش دیپلماتیک و الگوی تعامل چندجانبه نقش موثری در فضای ارتباطی و راهبردی کشورها عهدهدار شود. صلحسازی را میتوان اصلیترین هدف ایران در فضای کنش دیپلماتیک و رقابتهای منطقهای در سال ۱۴۰۴ دانست. علیرغم چنین روندی بسیاری از واقعیتها بیانگر آن است که بیشترین حجم تهدیدات امنیت ملی ایران در سال ۱۴۰۴ شکل گرفته است. به این ترتیب نمیتوان انتظار داشت که دیپلماسی به عنوان اصلیترین ابزار کنش تعاملی سازنده، نقش موثری در امنیت سازی داشته باشد. اگرچه دیپلماسی به عنوان ابزار موثر و تعیینکنندهای برای به حداقل رساندن تهدیدات یا نیل به فضای کنش تعاملی مورد استفاده قرار میگیرد، اما در این شرایط لازم است که شناخت دقیقی نسبت به الگوی رفتار کنش راهبردی کشورها به وجود آید. در این ارتباط همچنین لازم است تا آینده فرآیندهای امنیتی براساس موازنه قدرت مورد توجه قرار گیرد. بسیاری از روندهای موجود بیانگر آن است که تهدیدات امنیت ملی به گونه مرحلهای در حال افزایش بوده و زیرساختهای چالش راهبردی را برای ایران باز تولید میکند. در این ارتباط میتوان به چند دور مذاکره ناموفق ایران و تروییکای اروپایی توجه داشت. ادبیات و درخواستهای به کار گرفته شده ازسوی اتحادیه اروپا به هیچوجه قالبهای مفهومی دیپلماسی سازنده را منعکس نمیسازد. بسیاری از نشانهها بیانگر این واقعیت است که اروپا در فضای سیاسی موجود به عنوان بازیگری است که نقش ملی و راهبردی آن معطوف به آتش بیاری معرکه میباشد. بسیاری از کشورهای اروپایی در سال ۲۰۱۸ هیچگونه اقدام موثری برای محدود کردن تهدیدات اقتصادی و راهبردی امریکا علیه ایران به انجام نرساندند. آنچه به عنوان ابتکار اینستکس از آن یاد میشد، صرفا ماهیت تبیینی و آیینی داشته و هیچگونه فرآیند اجرایی برای بهبود قابلیتهای اقتصادی ایران را به وجود نیاورد. طبیعی بود که در چنین شرایطی ایران نیز بخشی از تعهدات خود در برجام را در وضعیت تعلیق قرار دهد. کشورهای اروپایی که نسبت به قواعد حقوق بینالملل وقوف دارند، باید به این موضوع توجه نمایند که نادیده گرفتن حقوق سیاسی و اقتصادی بازیگرانی با قدرت منطقهای ازجمله ایران میتواند واکنشهایهایی را متناسب با نوع تهدیدات به وجود آورد. این امر بیانگر واقعیتی است که نشان میدهد همواره بین نوع تهدیدات و الگوی کنش متقابل بازیگران پیرامونی رابطه در هم تنیده و متقابل وجود دارد. شناخت تهدیدات گام نخستین برای تهدیدزدایی میباشد. بازیگران تهدیدکننده در شرایط موجود نظام جهانی عموما تلاش دارند تا محدودیتهای مرکب و چندجانبه را علیه ایران اعمال نمایند. اینگونه محدودیتها را میتوان در ارتباط با اعاده قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران دانست.
۱-چند جانبهگرایی دیپلماتیک و عبور از اسنپبک
عبور از هرگونه تهدیدی نیازمند بهرهگیری از ساز و کارهای دیپلماتیک و ائتلافسازی برای متقاعدسازی بازیگران تهدیدکننده میباشد. دیدار وزیر امور خارجه ایران با کمیساریای سیاست خارجی اتحادیه اروپا را میتوان گام نخستین برای عبور از اسنپ بک دانست. اگرچه اخبار منتشر شده بیانگر این موضوع میباشد که مذاکرات به نتیجه مطلوبی منجر نشده اما گام نخستین برای حل و فصل چالشهای موجود محسوب میشود. در شرایط تهدید زمان از سرعت بیشتری برخوردار بوده و عدم موفقیت در هر گام به منزله از دست دادن برخی ابزارهای قدرت برای اثربخشی دیپلماتیک میباشد.
کشورهای اتحادیه اروپا عموما تلاش دارند تا زمینه محدودسازی قدرت ایران از طریق نقشیابی راهبردی امریکا را به وجود آورند. میانجیگری اروپا برای نقشیابی امریکا نمیتواند مطلوبیت موثری را برای ایران ایجاد کند. نگرانی اروپا از موشکهای بالستیک ایران یکی از شاخصهای اصلی ایجاد چالش در برابر جمهوری اسلامی بوده و به این ترتیب کشورهای اروپایی تلاش میکنند تا از ساز و کارهای فرابرجامی در ارتباط با ایران استفاده کنند. تنظیم قطعنامه مشترک پیشنهادی ایران، روسیه و چین برای پذیرش تعهدات جدید
در ازای بیاثر شدن اسنپ بک را میتوان یکی دیگر از ساز و کارهایی دانست که زمینه کاهش تهدیدات را به وجود میآورد. چندجانبهگرایی در شرایطی میتواند نتایج مطلوبی را ایجاد کند که امکان مشارکت سازنده و نقشیابی امریکا به عنوان قدرت بزرگ جهانی وجود داشته باشد، هر چند که متقاعدسازی ایالاتمتحده در شرایط پس از جنگ ۱۲ روزه کار بسیار دشواری خواهد بود. ترامپ سیاست کنش تاخیری در فضای دیپلماتیک ایران را در دستور کار قرار داده تا زمینه فعال شدن چالشهای جدیدتری به وجود آید. فشارهای ترکیبی و چندجانبه اتحادیه اروپا و امریکا را میتوان در زمره سازوکارهایی دانست که قدرت ایران برای مقابله با تهدیدات فزاینده جهانی را کاهش میدهد و هر یک از این تهدیدات بیانگر آن است که فشارهای سیاسی و حلقه تهدید هر روز علیه ایران افزایش بیشتری پیدا کرده و این امر سازوکارهای کنش دیپلماتیک برای نیل به نتایج موثر را کاهش میدهد.
۲- فشارهای منطقهای و بیانیه شورای همکاری خلیجفارس
هر گاه ابزارهای قدرت و توان کشوری در سطح جهانی کاهش یابد طبیعی است که بازیگران منطقهای نیز از ساز و کارهایی استفاده میکنند که مطلوبیت بیشتری را برای آنان به وجود آورده و از سوی دیگر منجر به انعطافپذیری بیشتر بازیگر مورد تهدید واقع شود. کشورهای شورای همکاری خلیجفارس در سالهای گذشته از ساز و کارهایی بهره گرفتند که فشار چند جانبه علیه ایران را اعمال نموده و در این فرآیند از حمایت دو فاکتوی دولتهای بزرگ به ویژه روسیه و چین که در زمره متحدین ایران است نیز برخوردار شدند. در فضای موجود نظام جهانی، کشورهایی که از ائتلاف غرب محور برخوردارند، دارای یکپارچگی و همبستگی بیشتری در مقایسه با سایر بازیگران هستند. علت اصلی آن را میتوان در همکاریهای امنیتی و راهبردی موثر با ایالاتمتحده و کشورهای اروپایی دانست. بیانیه شورای همکاری خلیجفارس و طرح ادعاهای جدید برای صاحب میدانهای مشترک نفتی و گازی در آبهای منطقهای را میتوان یکی دیگر از تهدیداتی دانست که ازسوی بازیگران منطقهای شکل گرفته و به عنوان ادعای دیپلماتیک میتواند زیرساختهای جدیدی از تهدید سیاسی و انتظارات فزاینده راهبردی را به وجود آورد.
نتیجه
عبور از تهدیدات ترکیبی، نیازمند بهرهگیری از سازوکارهای قدرت سیاسی، دیپلماتیک و راهبردی است. در فضای موجود سیاست جهانی، بسیاری از کشورهای منطقهای مخالف توسعه تهدیدات و گسترش بحران در محیط جغرافیایی با شاخصهای ژئوپلیتیکی میباشند. مذاکره در چنین شرایطی بخشی از سازوکارهای سیاست قدرت همکاریهای فراگیر میباشد. اگر اروپا و کشورهای منطقهای به این جمعبندی برسند که در فضای موجود رقابتهای سیاسی امکان آسیبپذیری ایران افزایش مییابد طبیعی است که نان ساز و کارهای موثر را برای اعمال دیپلماسی اجبار در دستور کار قرار میدهند. عبور از تهدیدات مرکب نیازمند ائتلاف سازنده و بهرهگیری از ساز و کارهایی است که زمینه نقشیابی ایران در حوزه سیاست جهانی را به وجود آورد، در شرایطی که ایران در دیپلماسی شانگهای تلاش دارد تا از سازوکارهایی همانند تمایز الگویی استفاده کند، طبیعی است که در این شرایط قادر نخواهد بود تا شکلبندی ساختاری و فرآیندی لازم برای بسیج سیاسی در حمایت راهبردی برای خود را فراهم آورد. شاید شرایط موجود از این جهت اهمیت داشته باشد که به ایران هشدار میدهد تا زمینه همبستگی هنجاری با حوزههای سیاست جهانی را به وجود آورد. تنظیم اولویتهای راهبردی برای ایرانی که در وضعیت تهدیدات ترکیبی قرار گرفته مطلوبیت بیشتری جهت گذار از فشارهای چندجانبه را فراهم میسازد. در شرایطی که قدرتسازی در فضای مبتنی بر خودیاری و خوداتکایی نمیتواند نتایج موثری برای امنیتسازی و تحقق راهبرد بقا را فراهم کند، ضرورتهای کنش راهبردی ایجاب میکند که نشانههایی از همبستگی تاکتیکی و همراهی هنجاری در دستور کار قرار گیرد. ازسوی دیگر میتوان تاکید داشت که هرگاه سیاست قدرت در وضعیت متوازن قرار نداشته باشد، طبیعی است که برای بقا باید به موازات آرایشی از قدرت راهبردی به ساز و کارهای کنش دیپلماتیک، میانجیگری و چندجانبهگرایی نیز روی آورد. همبستگی تئوریک برای تنظیم نقشه راه بیشترین مطلوبیت تاکتیکی را برای گذار از بحران و تهدیدات ترکیبی به وجود میآورد. همبستگی تئوریک نیازمند دانش سیاسی و ادبیاتی است که بتواند اولویتها را از طریق معادله قدرت و سازوکارهای معطوف به انعطافپذیری دیپلماتیک و همکاریهای چندجانبه شکل دهد.