حزب خرابکار

روزنامه سازندگی/متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
حزب رستاخیز چگونه پایههای حکومت پهلوی را سست کرد؟
جمشید پیش قدم| سوم مهر روز انحلال حزب رستاخیز است؛ حزبی که ایدههای نسنجیده اقتصادیاش را در زمره دلایل اصلی سقوط حکومت پهلوی برمیشمرند. ایدههای اقتصادی حزب رستاخیز یک ایراد اساسی داشت؛ تزریق بیرویه درآمدهای نفتی به اقتصاد باعث تورم شدید و ابتلای اقتصاد به بیماری هلندی شد. بیماری هلندی به وضعیتی اقتصادی اشاره دارد که در آن افزایش ناگهانی درآمدهای حاصل از منابع طبیعی، بهویژه نفت، باعث تقویت ارزش پول ملی، کاهش رقابتپذیری بخشهای تولیدی مانند صنعت و کشاورزی و تورم شدید میشود. این پدیده معمولاً با تزریق سریع درآمدها به اقتصاد، افزایش تقاضا و به هم ریختن تعادل اقتصادی همراه است. گردانندگان حزب رستاخیز، چاره کار را در مبارزه با گرانفروشی از طریق نظارت خشن و اعزام بازرسان دانشجویی به بازارها دانستند و به جای استفاده از راهحلهای اقتصادی برای حل مشکل به سرکوب و تبعید بازاریان پرداختند و نارضایتی گستردهای ایجاد کردند. دخالت در امور اصناف، انحلال ساختارهای سنتی و ایجاد شرکتهای دولتی برای توزیع مواد غذایی، پایه اقتصادی بازار را تهدید کرد. همچنین اجبار به عضویت در حزب و دریافت هدایای اجباری از تجار، به جای جلب حمایت، به بیزاری عمومی دامن زد. این سیاستها اتحادی از ناراضیان، از جمله بازاریان و روحانیون، را علیه رژیم شکل داد.
وقتی قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ بالا رفت، شاه دستور داد تا پول ناشی از فروش نفت را به اقتصاد تزریق کنند. با وجود مخالفت کارشناسان سازمان برنامه، درآمدهای هنگفت نفت به جامعه تزریق شد و وقتی پول دست مردم رسید، تقاضا برای کالاها افزایش و قیمتها نیز به شدت افزایش یافت. شاه تورم را با گرانی اشتباه گرفت و فکر کرد، بازاریان قصد توطئه دارند. در سال ۱۳۵۵ حزب رستاخیز کارت بازرسی به دانشجویان عضو این حزب داد و آنها را روانه بازار کرد. با گزارشهای این جوانان بیش از ۸۰۰ نفر از بازاریان را تبعید کردند و خیلیها را به زندان انداختند. به این ترتیب بازاریان هم که مانند روحانیون دارای شبکهای گسترده در سراسر کشور بودند به جمع بازندگان حکومت پهلوی پیوستند. به این ترتیب اتحادی از بازندگان مذهبی، فرهنگی، بازاری، سیاسی و اقتصادی شکل گرفت که در شکلگیری انقلاب نقش داشتند.
این گزارش کوتاه به بررسی ظهور، اقدامات و پیامدهای این حزب میپردازد که چگونه با سیاستهای نادرست خود اتحادی از ناراضیان را علیه رژیم شکل داد.
این حزب که مرامنامهاش کاملاً بر اساس آرمانها و اهداف شاه تنظیم شده بود، نهتنها نقش یک حزب سیاسی واقعی نداشت بلکه صرفاً فرمانبردار اوامر شاه بود. حزب رستاخیز با هدف جذب تودهها، شعب خود را در سراسر کشور گسترش داد و با اجبار کارمندان دولتی و حتی افراد دارای مشاغل خصوصی به عضویت به سرعت به ۶ میلیون عضو رسید. برای جلب طبقه متوسط مرفه و بازاریان، اقداماتی مانند تأسیس شعب در بازارها، دریافت هدایای اجباری از تجار، تعیین حداقل دستمزد برای کارگران و ملزم کردن اصناف به ارائه فهرست کارکنان و پرداخت بیمه انجام شد. اما این اقدامات، بهجای جلب حمایت، به نارضایتی گسترده منجر شد. یکی از فاجعهبارترین اقدامات حزب، مبارزه با گرانفروشی بود که به بهانه اجرای اصل چهاردهم انقلاب سفید آغاز شد. شاه با هدف کنترل قیمتها، دانشجویان عضو حزب را بهعنوان بازرس به بازارها فرستاد. این جوانان با گزارشهای خود بیش از ۸۰۰ بازاری را به تبعید فرستادند، هزاران نفر را جریمه کردند و حدود ۸،۰۰۰ مغازهدار را به زندان انداختند. این سیاستها، که با نظارت شدید بر اصناف و ایجاد شرکتهای دولتی برای توزیع مواد غذایی همراه بود، به تهدید مستقیم پایههای اقتصادی بازار منجر شد. بازار که از دیرباز رکن اصلی جامعه ایران بود به شدت در برابر این اقدامات مقاومت کرد. حزب رستاخیز همچنین با انحلال اصناف قدیمی و تأسیس اتاقهای اصناف تحت نظارت دولت سعی در کنترل کامل این قشر داشت. این اقدامات همراه با اظهارات رسانههای دولتی درباره ضرورت نابودی بازار سنتی و جایگزینی آن با فروشگاههای مدرن، خشم بازاریان را برانگیخت. آنها که احساس میکردند، هویت و معیشتشان در خطر است به سوی علما، متحدان سنتی خود روی آوردند. محمدعلی همایونکاتوزیان، مورخ برجسته در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» اشاره میکند که این سیاستها نه تنها پایگاهی مردمی برای رژیم ایجاد نکرد بلکه به بیزاری گسترده مردم منجر شد. اجبار به عضویت در حزب، نظارت بر اصناف و دخالت در امور اقتصادی، بهویژه مبارزه با گرانفروشی، به اتحادی از ناراضیان شامل بازاریان، روحانیون، روشنفکران و کارگران دامن زد. این اتحاد، که از اقشار مختلف جامعه تشکیل شده بود، نقشی کلیدی در شکلگیری انقلاب ۱۳۵۷ ایفا کرد. در نهایت، حزب رستاخیز که قرار بود ابزاری برای تحکیم قدرت شاه باشد با سیاستهای نسنجیده و سرکوبگرانه خود به عاملی برای فروپاشی رژیم پهلوی تبدیل شد.
حزب رستاخیز، هرگز مورد توجه مردم قرار نگرفت و مردم تنها به این دلیل که مجبور به عضویت در حزب بودند به آن پیوستند تا مبادا به عنوان خائنین و مخالفان نظام تلقی شوند. اگرچه کانونها و کمیتههای حزب در روزهای اول بسیار فعال بودند و همه مسائل و مشکلات مردم در آنها مطرح و حل میشد؛ اما در روزهای آخر فعالیت حزب، جلسات کانونها تشکیل نمیشد و حزب دچار وضع نامساعدی شده بود. تمام تشکیلات اداری مدیریتی و ستادی حزب در تهران و شهرستانها در بلاتکلیفی به سر میبردند و بسیاری از این کانونها به حالت نیمه تعطیل درآمده و در برخی مناطق نیز بهطور کامل تعطیل شده بودند و به تدریج کانونها رو به افول گذاشتند و انتصابات خلاف ضابطه نیز بر مشکلات میافزود. مسئولان حزبی هم نسبت به این موضوعها، بیاعتنا بودند و این بیاعتنایی علاقهمندان به حزب را دلسرد و مایوس میکرد و افراد سرخورده به مخالفان حزب میپیوستند.
انحلال این حزب در سوم مهر، نهتنها پایان یک پروژه سیاسی شکستخورده بود بلکه نمادی از ناکامی رژیم در جلب حمایت مردم و مدیریت اقتصاد کشور به شمار میرود.