نماد آخرین خبر

آمریکا در خاورمیانه به دنبال چیست؟

منبع
فرارو
بروزرسانی
آمریکا در خاورمیانه به دنبال چیست؟

فرارو/متن پیش رو در فرارو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

نقش خاورمیانه در راهبرد آمریکا دستخوش تغییرات بنیادین شده است. با کاهش اهمیت نفت و تهدید تروریسم، همراه با هزینه‌های سنگین مداخلات طولانی، فشار افکار عمومی و محافل فکری برای خروج یا کاهش حضور واشنگتن افزایش یافته است. هم‌زمان، قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در حال بازتعریف نقش خود هستند و روایت «خروج آمریکا» به ابزاری برای سنجش رفتار چین و سایر رقبا تبدیل شده است.

محمود سلطان-الجزیره نت| راهبرد امنیت ملی دولت ترامپ به‌صراحت تأکید می‌کند که ایالات متحده به‌دنبال خاورمیانه‌ای است که نه به پناهگاه امن و بستری برای رشد افراط‌گرایی تبدیل شود، نه زیر سلطه هیچ قدرتِ دشمنِ آمریکا قرار گیرد و در عین حال، به ثبات بازار جهانی انرژی یاری برساند. این اولویت‌ها در امتداد مسیر دولت‌های پیشین آمریکا تعریف شده‌اند؛ جایی که تروریسم، تضمین امنیت و رفاه اسرائیل و نیز مسئله نفت، همچنان سه محور اصلی تمرکز واشنگتن بر خاورمیانه را شکل می‌دهند.

از «اول آمریکا» تا دفاع از متحدان دوردست؛ تناقض در قلب سیاست خاورمیانه‌ای واشنگتن
در چارچوب این منافع، ایالات متحده هر سال ده‌ها میلیارد دلار هزینه می‌کند تا به‌اصطلاح روندهای سیاسی و امنیتی خاورمیانه را «مدیریت» کند. این خط‌مشی دیرپای سیاست خارجی آمریکا، بارها با موجی از انتقادهای داخلی روبه‌رو شده است؛ به‌ویژه از جانب جریان‌های محافظه‌کار که بر لزوم تمرکز منابع مالی بر بحران‌ها و مشکلات داخلی تأکید دارند و می‌گویند حمایت بی‌قیدوشرط از برخی متحدان منطقه‌ای، با شعار «اول آمریکا» در تعارض است. در یکی از دقیق‌ترین برآوردهای موجود نشان می‌دهد که اگر ایالات متحده از مأموریت خاورمیانه‌ای خود دست بکشد، می‌تواند سالانه بین ۶۵ تا ۷۰ میلیارد دلار صرفه‌جویی کند؛ رقمی که مستقیماً به خزانه آمریکا بازخواهد گشت.

بر اساس برآوردهای جاستین لوجان، پژوهشگر اتاق فکر آمریکایی «Defence Priorities»، سیاست‌های ایالات متحده در خاورمیانه هم پرهزینه است و هم تا حدی شگفت‌آور؛ چرا که این منطقه، از منظر نظری و راهبردی، در حاشیه‌ دوردست منافع مستقیم واشنگتن قرار می‌گیرد. خاورمیانه تنها حدود ۳.۳ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارد؛ در حالی‌ که این سهم در نیمکره‌ غربی ۳۲.۵ درصد و در هر یک از اروپا و شرق آسیا ۲۵ درصد است.

جمعیت خاورمیانه نیز تنها حدود ۳.۵ تا ۵ درصد جمعیت جهان را شامل می‌شود و حتی اگر فرض کنیم قدرتی بتواند این منطقه را به‌طور کامل زیر سلطه خود درآورد یا به اشغال خویش درآورد، باز هم به‌سختی خواهد توانست تهدیدی نظامیِ جدی و مستقیم علیه ایالات متحده ایجاد کند.

لوجان استدلال می‌کند که این باور رایج در واشنگتن، مبنی بر اینکه خاورمیانه برای امنیت ملی آمریکا اهمیتی فوق‌العاده دارد، بر «نظریه‌هایی مبهم» درباره اقتصاد انرژی، توازن قوای منطقه‌ای و تهدید تروریسم استوار شده است؛ برداشتی که به‌زعم او، بیش از آن‌که بر واقعیت‌های عینی اقتصادی و راهبردی تکیه داشته باشد، بر بدبینی‌های امنیتی و عادت‌های ریشه‌دار سیاست‌گذاری بنا شده است.

جنگ‌های پایان‌ناپذیر و توهم مأموریت صلیبی؛ فشار افکار عمومی برای رهایی از خاورمیانه
پس از ارائه طرح دونالد ترامپ برای آتش‌بس در غزه در پایان سپتامبر ۲۰۲۵، این پرسش‌ها بار دیگر در کانون توجه قرار گرفت. ویل والدورف، استاد دانشگاه ویک فورست در وب‌سایت «دیفنس وان» نوشت که واشنگتن «بیش از اندازه به خاورمیانه اهمیت می دهد» و تأکید کرد به‌جای آن‌که ایالات متحده عمیق‌تر در امور این منطقه مداخله کند، زمان آن فرا رسیده است که عقب‌نشینی کرده، حضور خود را در خاورمیانه بازتعریف کرده و به‌طور جدی محدود کند.

او بر این باور است که دو محرک راهبردی اصلی برای درگیری عمیق ایالات متحده در خاورمیانه طی پنج دههٔ گذشته یعنی نفت و تروریسم دیگر در زمرهٔ چالش‌های راهبردی درجه‌اول قرار نمی‌گیرند. آمریکا امروز صادرکنندهٔ خالص نفت است و به همین دلیل، وابستگی پیشین خود به سوخت‌های فسیلیِ خاورمیانه را تا حد زیادی از دست داده است. از سوی دیگر، با شکست داعش در سال ۲۰۱۹ و تضعیف گسترده و کلی القاعده، این امکان فراهم شده است که در اغلب موارد، بازیگران محلی خودشان با تهدیدهای تروریستی روبه‌رو شوند و آن‌ها را مدیریت کنند.

هم‌زمان، بخش قابل‌توجهی از تحلیلگران در آمریکا تأکید می‌کنند که جنگ‌های پرهزینه و بی‌ثمر ایالات متحده در «خاورمیانهٔ بزرگ»، نه به صلح انجامیده و نه ثباتی پایدار به همراه آورده است. بر پایهٔ این تجربه‌های تلخ، افکار عمومی در آمریکا علیه آنچه بسیاری از آن با عنوان «جنگ‌های پایان‌ناپذیر» یاد می‌کنند، به نقطهٔ اوج رسیده است. در نتیجه، رهبران سیاسی هر دو حزب اکنون آمادگی بیشتری برای پذیرش فراخوان‌هایی پیدا کرده‌اند که طی دهه‌ها برای عقب‌نشینی و خروج از منطقه مطرح می‌شد.

مارتن ایندیک، دیپلمات فقید آمریکایی (درگذشته در ۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۴) و سفیر پیشین ایالات متحده در اسرائیل بر این نظر بود که اهدافی که آمریکا در دوران جنگ سرد برای خود تعریف کرده بود، دیگر با واقعیات امروز سازگار نیست. او استدلال می‌کرد که پس از فدا شدن شمار زیادی از جان‌های آمریکایی و هدر رفتن منابع ضروری است ایالات متحده راهی برای رهایی از چرخهٔ «جنگ‌های صلیبی» و عقب‌نشینی‌های پرهزینه و ناامیدکننده پیدا کند.

چرخش به‌سوی آسیا، سایه بر خاورمیانه؛ بازتعریف نفوذ واشنگتن در منطقه
حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و تجاوز وحشیانه پس از آن به غزه، مرزهای واقعی نفوذ ایالات متحده و جسورتر شدن قدرت‌های منطقه‌ای را آشکار کرد. درست در زمانی که واشنگتن مشغول بازتنظیم سطح حضور خود در خاورمیانه بود، شبکه‌ای پیچیده از ائتلاف‌ها و رقابت‌های محلی، نقشه سیاسی منطقه را از نو ترسیم می‌کرد. در همین چارچوب، دولت جو بایدن، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، هرگز تمایل خود برای بیرون کشیدن ایالات متحده از خاورمیانه را پنهان نکرد. آنتونی بلینکن، وزیر خارجه، در مصاحبه‌ای که پیش از تصدی این سمت انجام داده بود، به‌صراحت گفته بود که انتظار دارد دوران ریاست‌جمهوری بایدن به کاهش سطح مداخله آمریکا در منطقه منجر شود.

در چند دههٔ گذشته، تقریباً هر دولتِ در آمریکا از طرح‌های بلندپروازانه‌ای برای بازطراحی سیاست خارجی سخن گفته که مرکز ثقل آن «چرخش به‌سوی آسیا» بوده است؛ چرخشی که بر این پیش‌فرض استوار است که می‌توان به‌تدریج از خاورمیانه عقب نشست و بار تعهدات نظامی و سیاسی در این جغرافیای ملتهب را سبک کرد.

با استقرار هر دولت جدید در واشنگتن، حکومت‌های خاورمیانه و تحلیلگرانِ نزدیک به آن‌ها در پایتخت آمریکا، تقریباً هر حرکت ایالات متحده در منطقه را نشانه‌ای از «خروجِ در حال وقوع» تعبیر کرده‌اند؛ برداشتی که معمولاً با موجی از انتقادهای خشم‌آلود، آمیخته با نگرانی و حتی واکنش‌های عاطفی همراه می‌شود. هر گام واشنگتن به‌سرعت با برچسب «رها کردن دوستان» توصیف می‌شود؛ تعبیری که به‌گفتهٔ سارا لیا ویتسون، زمینه را برای توجیه گسترش روابط دولت‌های خاورمیانه با چین یا روسیه فراهم می‌کند؛ روابطی که به‌عنوان نوعی «چتر حفاظتی» طبیعی و واکنشی محافظه‌کارانه عرضه می‌شوند.

هم‌زمان، مناقشه بر سر پیامدهای کاهش مداخله آمریکا در خاورمیانه همچنان زنده است. خوش‌بینان بر این باورند که نیروهای محلی، در غیاب مداخله دائمی قدرت‌های خارجی، بهتر می‌توانند به راه‌حل‌هایی پایدار و بومی برای منازعات منطقه‌ای دست پیدا کنند. در مقابل، بدبینان نسبت به شکل‌گیری خلأ قدرت و تشدید رقابت و تقابل میان بازیگران منطقه‌ای هشدار می‌دهند و نگران‌اند که نبودِ یک ضامن خارجی، به‌جای ثبات، موجی تازه از تلاطم و بی‌ثباتی به‌راه اندازد.

آنچه بیش از همه آشکار است، ورود خاورمیانه به مرحله‌ای تازه است؛ مرحله‌ای که در آن الگوهای سنتی نفوذ، معادلات قدرت و ائتلاف‌های قدیمی به‌طور بنیادی بازنگری شده‌اند و هیچ‌یک از بازیگران چه در واشنگتن و چه در پایتخت‌های منطقه تصویر روشنی از نقشه نهایی این بازچینی در اختیار ندارند.

اتاق خفه خاورمیانه و رؤیای نور خورشیدِ هژمونی آمریکا
در طول دهه‌ها، پژوهشگرانی که خود را «واقع‌گرا» می‌نامند، منطق نظامی‌سازی خاورمیانه از سوی ایالات متحده را توجیه کرده و بارها از آن به دفاع برخاسته‌اند. آن‌ها پیوسته انکار کرده‌اند که این رویکرد ریشه در طمع، انگیزه‌های ایدئولوژیک مسیحی یا حتی پیش‌فرض‌های امپریالیستی دارد و چنین «انگیزه‌های ادعایی» را چیزی نزدیک به «خرافه» توصیف کرده‌اند. در عین حال، سیاست واشنگتن در قبال این منطقه همواره زیر فشار دو نیروی متعارض شکل گرفته است: از یک سو ضرورت حفاظت از منافع دائمی و راهبردی آمریکا و از سوی دیگر میل روزافزون برای پرهیز از گرفتار شدن در باتلاقِ مشکلات بی‌پایان خاورمیانه.

پل ولفوویتس، یکی از معماران اصلی حمله آمریکا به عراق، زمانی گفته بود که تغییر تمرکزش از خاورمیانه به کار بر شرق آسیا، شبیه «خارج شدن از اتاقی خفه و تنگ به‌سوی نور خورشید و هوای تازه» بود. مقام‌های آمریکایی، به‌تعبیر هال برندز سال‌هاست با همین تصویر ذهنی زندگی می‌کنند: اشتیاق برای قدم‌گذاشتن در روشنایی، در حالی که می‌دانند هرگز نمی‌توانند به‌طور کامل از تاریکی خاورمیانه بگریزند.

برخی تحلیلگران بر این باورند که «روایتِ خروج» از خاورمیانه، خود عامدانه به‌عنوان یک ابزار سیاسی و تبلیغاتی ساخته و پرداخته شده است؛ روایتی که هدفش صرفاً اعلام عقب‌نشینی نیست، بلکه بیش از هر چیز تلاشی است برای آزمودن نیت قدرت‌های بین‌المللی‌ای که سودای کنار زدن آمریکا از حوزه‌های نفوذ سنتی‌اش را در سر دارند. در این چارچوب، این روایت برای واشنگتن یک فرصت راهبردی می‌آفریند تا در سایه احساسِ ظاهریِ «غیبت آمریکا»، رفتار قدرت‌های تازه‌واردی مانند چین را در منطقه رصد، سنجش و ارزیابی کند.

هم‌زمان، در وضعیتی که رهبری چین هنوز برای ترک «منطقه آسایش» خود مردد است، تصمیم‌گیران آمریکایی بیش از پیش مشتاق‌اند از نیات و توانمندی‌های واقعی پکن سر درآورند؛ به‌ویژه اگر قرار باشد چین پای در آب‌های متلاطم و پرخطر خاورمیانه بگذارد و نقشی فعال‌تر در این جغرافیای پرریسک بر عهده بگیرد.

در همین چارچوب، استیون سیمون، نویسنده کتاب «توهم بزرگ» بخشی از توضیحات او درباره ریشه‌های خسارت‌های آمریکا در خاورمیانه طی چهار دههٔ گذشته را نقل می‌کند. سیمون عامل تعیین‌کننده را در ناکامی‌های واشنگتن، ناتوانی ایالات متحده در فهم درست واقعیت‌های این منطقه می‌داند و تأکید می‌کند اگر آمریکا می‌خواهد شانسی برای موفقیت پایدار در خاورمیانه داشته باشد، باید از تحمیل سیاست‌های یک‌جانبه خود دست بردارد و در عوض، اولویت را به شنیدن صدای متحدان محلی‌اش بدهد.

با در نظر گرفتن اهمیت ژئوستراتژیک و فرهنگی‌ای که خاورمیانه در خود متمرکز کرده است، اغراق نخواهد بود اگر گفته شود هژمونی جهانی بلندمدت و در دست گرفتن مطمئنِ سکان هدایت نظم بین‌المللی، برای هیچ قدرتی دست‌یافتنی نخواهد بود؛ مگر آن‌که بتواند در بلندمدت بر این منطقه، هژمونی مؤثر و پایدار اعمال کند.

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله