واکاوی روانشناسانه خاموشی «قلقلی»

خراسان/ ویدئویی از «شهرام لامسی» که مورد بیمهری مادرش قرار گرفته، پربازدید شده؛ چگونه زخمهای کودکی سرنوشت ما را شکل میدهد؟
به تازگی ویدئویی از «شهرام لامسی» بازیگر شخصیت محبوب «قلقلی» در فضای مجازی دست به دست شد؛ همان پسرک صداوسیما که بیش از چند دهه با پانتومیم و شیرینکاریهای کودکانهاش نسلها را خنداند. او در این ویدئو از بیمهریها و سختیهایی گفت که از سوی مادر تجربه کرده بود: «من به دنیا آمدم و پسر شدم. مادرم از همان لحظه با من قهر کرد و به من شیر نداد چون خیلی دوست داشت که دختر داشته باشد. همسایهها و صاحبخانه به من قندآب میدادند که زنده بمانم. در ۱۴ سالگی، پدر و مادرم از هم جدا شدند. پدرم زن گرفت و ماهی ۱۵ تومان بابت خرجی من به مادرم میداد اما مادرم این پول را خرج خودش میکرد. بعدها هم من را از خانه بیرون کرد و مجبور بودم شبها در ژیان دوستم بخوابم». این صحبتها دوباره یک بحث قدیمی را زنده کرد: چگونه زخمهای کودکی میتوانند سرنوشت هنری و شخصی ما را شکل دهند؟
پانتومیم قلقلی چیزی فراتر از شوخی کودکانه بود
از نگاه روان شناسی دلبستگی (Bowlby)، اولین سالهای زندگی، صحنه تمرین اعتماد و عشق بیقید و شرط است. اگر کودک در این سالها بیمهری یا بیتوجهی ببیند، نخستین زخم روانیاش «نادیدهگرفتهشدن» است؛ یعنی این حس که «صدای من ارزش شنیده شدن ندارد». کودک برای بقا، راههای دیگری میسازد: یا سکوت و کنارهگیری، یا جستوجوی راههای غیرکلامی برای جلب توجه. این جاست که نقش «قلقلی» معنایی نمادین پیدا میکند. پسری که صدایی ندارد و ناچار است با حرکات و ژستها حرف بزند، انعکاسی از همین تجربه کودکی است: وقتی صدا شنیده نشود، بدن به فریاد بدل میشود. پانتومیم قلقلی چیزی فراتر از شوخی کودکانه بود؛ او تصویری ناخودآگاه از کودکی خودش را روی صحنه میآورد.
طنز یکی از «مکانیسمهای دفاعی» روان است
از دیدگاه روانکاوی، طنز و خنده یکی از «مکانیسمهای دفاعی» روان است. رنجها در قالب کمدی نرم و قابلتحمل میشوند. لامسی با کاراکتری بیصدا، اما پرتحرک، توانست زخم شخصیاش را به خنده جمعی بدل کند. او با همان چیزی که در خانه کودکیاش محروم مانده بود(یعنی شنیده شدن) به محبوبترین چهره کودکانه دهه شصتی های تلویزیون بدل شد. این تضاد جالب مادری که او را نشنید، اما میلیونها کودک در سراسر ایران به او گوش دادند موجب شد که او اگر چه در خانه خاموش ماند اما در حافظه جمعی پرصدا بماند.
قلقلی از دل زخم سرمایه ساخت
نقش «قلقلی» برای شهرام لامسی مصداق همین معنایی بود که روانشناسان اگزیستانسیال مثل ویکتور فرانکل میگویند که انسان میتواند با معنا دادن به رنج، از دل زخم سرمایه بسازد، او درد بیمهری را به نمادی از شادی بدل کرد که اگرچه برای خودش بازآفرینی دردناک، اما برای نسلها تجربهای شیرین بوده و هست. سرگذشت «قلقلی» به ما یادآوری میکند که پشت نقاب خنده، گاهی کودکی ایستاده که روزی شنیده نشده است.
به تصویرکشیدن رنجِ نادیدهگرفتن
شاید راز ماندگاری چنین کاراکتری هم همین باشد: او بخشی از رنج مشترک همه ما را بازی میکرد؛ رنجِ نادیدهگرفتن و آرزوی ساده شنیده شدن. بیمهری و بیتوجهی مادر، بهویژه در سالهای اولیه رشد، یکی از عمیقترین زخمهای روانی است. کودک نیازمند انعکاس عاطفی و پذیرش بیقید و شرط است تا حس ارزشمندی و اعتمادبهنفسش شکل بگیرد. وقتی مادر این انعکاس را ندهد، کودک معمولا با احساس نادیدهگرفتهشدن و بیصدایی درونی بزرگ میشود. در چنین وضعی، کودک یاد میگیرد که نیازها و خواستههایش یا شنیده نمیشوند یا ارزش بیان ندارند. در نهایت، میتوان گفت شهرام لامسی با ایفای نقش قلقلی، سکوت زخمخورده کودکیاش را به صدای جمعی یک نسل تبدیل کرد. او شاید در خانه بیمحبت ماند، اما در حافظه جمعی ایرانیان، به محبوبترین «پسرک بیصدا» بدل شد.