شام غریبان حسینی؛ هنگامه عزای زینب کبری(س)

ایرنا/ بیرجند - ایرنا - امشب، در دل کویر خراسان جنوبی، شمعها یکییکی روشن میشوند و دلها زیر بار غمی سنگین، بیصدا میگریند. شام غریبان، هنگامهای است که زینب کبری(س) با صبری بینظیر، بار سنگین مظلومیت حسین(ع) را بر دوش کشید و امروز، دلهای عاشقانش در این دیار، آن غم جانکاه را زنده نگه میدارند.
به گزارش ایرنا، امشب، آسمان خراسان جنوبی همانند دلهای مردمانش سنگین و گرفته است. ابرهای غم، آرام و بیصدا در دل شب حرکت میکنند، گویی خود نیز در سوگ مردی نشستهاند که با خون خویش، درسی بزرگ از آزادگی و حقیقت به تاریخ آموخت.
شهرها و روستاها در سکوتی عمیق فرو رفتهاند؛ اما این سکوت مملو از صدای تپشهای قلب عاشقان حسین(ع) است. تپشهایی که گویی با هر ضربان، واگویهای از عشق، دلدادگی، و اندوهی عظیم هستند؛ اندوهی که نسل به نسل، از سینهای به سینه دیگر منتقل شده و اکنون در دل جوانان این سرزمین شعلهور است.
در مساجد و حسینیهها، دریایی از سیاهی موج میزند؛ مردمی که با چشمانی گریان، در مراسم شام غریبان امام حسین (ع) گرد هم آمدهاند تا یاد مظلومیت بیمثال آن روزهای تلخ کربلا را زنده نگه دارند.
در این شب، چهرهها رنگ اندوه گرفتهاند و چشمان هر فرد، آیینهای شده از داغ و اشک. صدای نوحهها، چون زمزمههایی از دل آسمان، در کوچهها و خیابانها میپیچد. صدایی که فراتر از کلمات است؛ نالهای از دل تاریخ، روضهای از جان انسان.
مردم دیار خاوران به ویژه جوانان که از روز اول محرم، سیاهپوش و دلسوخته، در هیئتها سینه زدند و زنجیر بر دوش گرفتند، امشب با چشمهای اشکآلود، بیصدا شمعها را در اطراف مساجد و حسینیهها میچیدند.
بعضی از آنها، حتی حرف نمیزدند؛ فقط با صدای نوحهخوان اشک میریختند و زیر لب زمزمه میکردند: «امشب به صحرا بیکفن جسم شهیدان است، شام غریبان است/ امشب نوای کودکان بر بام کیوان است، شام غریبان است/ بر خاک بیغسل و کفن رعنا جوانانند، خوابیده عریانند/ بر غربت اجسادشان عالم پریشان است، شام غریبان است...»
در این لحظات جانفرسا، هر شمع که روشن میشود، گویی نوری از دل تاریکی به آسمان میتابد. شعلههایشان مثل دستان زینب کبری (س) که به سوی آسمان بلند شده است، نور میتابانند.
شمعهایی که نماد روشنایی و امید در دل تاریکی غم و ماتماند. هر شعله، یادآور آن لحظههای جانسوز است که اهل بیت بیپناه، پس از شهادت مظلومانه حسین بن علی (ع)، زیر آفتاب سوزان کربلا، در میان خاک و خون به اسارت رفتند. شعلههایی که انگار آرام آرام، زبان گرفتهاند و بیصدا روایت میکنند از عطش، از غربت، از یتیمی دختران کوچک و آه زینب کبری.
مساجد و حسینیهها مملو از جمعیتی است که گویی برای دیدن چهره زخمخورده عاشورا آمدهاند. جمعیتی که نه به رسم تکرار، بلکه با دلهایی پر از سوگ و شور، بار دیگر در مقابل مظلومیت خاندان پیامبر (ص) به زانو درآمدهاند.
تصاویر حضرت رقیه (س) که در شام غریبان پس از کربلا، آن دختر خردسال سه ساله، در میان خیمههای ویران، بیپناه و بیتاب، دلها را میسوزاند، بر دیوارها نقش بسته است.
تصاویری که نه تنها دیدگان را خیره میکند، بلکه روح را نیز میلرزاند. مادران کودکانشان را در آغوش میگیرند و ناله میکنند، انگار که صدای گریههای رقیه(س) را میشنوند؛ آن کودکی که در شام اسارت، پس از کشته شدن پدر و برادران، میان قافله اسیران، بیتاب و بیقرار بود. سکوت آن شب، هنوز هم در دل صحرای کربلا میپیچد.
حسینیهها بوی عطر شمع و موم میدهند، این عطر، یادآور همان خاک خشک و آتشگرفته کربلاست که جسم مطهر امام حسین (ع) روی آن به خون نشست و بیکفن ماند.
بویی که در دل عزاداران، تصویری از دشت بلا ترسیم میکند؛ تصویری که با تمام تلخیاش، بار دیگر دلها را به کربلا میبرد، جایی که عشق و ایثار در اوج مظلومیت، تاریخ را متحول کرد.
در این شب تلخ، نوای روضهخوانی برای زینب کبری (س) فضا را آکنده از اندوه میکند؛ زنی که با تحمل همه سختیها، اسارت، و دردهای بیانتها، شمع پایداری و ایستادگی در تاریخ شد.
صدای روضهخوانها، مثل مرثیهای بیپایان، از دل شکسته زینب حکایت میکند. نوحهخوانها با صدایی خسته اما پرصلابت، از زبان حضرت زینب(س) روایت میکنند: «این همه راه دویدم ز پی دلدارم/ به امیدی که در این دشت برادر دارم/ تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم/ فکر همراهی با شمر دهد آزارم/ اسبها پای خود از سینۀ او بردارید/ من هم از این تن بیسر شده سهمی دارم ...»
هر واژه، زخمی تازه است. هر صدا، نالهای از دل کوه صبر زینب(س). زنان عزادار دست بر سینه میزنند و اشکهایشان بیوقفه میبارد. پیرزنی با صورتی چینخورده و دستانی لرزان، بیکلام شمعی در گوشه حیاط مسجد مینشاند.
کودکی در آغوش مادر، با چشمانی درخشان به نور شمعها خیره مانده است، بیآنکه بداند چرا اشک از چشمان مادرش جاریست.
مراسم شام غریبان در خراسان جنوبی، تکرار همان غم و اندوهی است که بیش از ۱۴۰۰ سال پیش بر دلها نشست؛ بازتابی از مظلومیت و صبری است که تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد.
این شب، پیوند دلهای دیروز و امروز است، زنجیرهای از عشق و وفاداری که در دل زمان باقی مانده. شب در سکوت میگذرد، اما هیچ چیز خاموش نمیشود؛ دلها هنوز در تپشاند، اشکها هنوز جاریاند، و روضهها، همچنان از دردی میگویند که التیام ندارد.
در این شب، وقتی شمعها روشن میشوند، گویی همه دلها در کنار هم به یاد حسین (ع) سوخته و میسوزند، و نسیم گرم کویر، پیامآور اندوه بزرگ کربلاست.
اندوهی که با هر نفس، با هر نگاه، و با هر آه، در جان آدمی مینشیند. کربلا، نه فقط در جغرافیا، که در جان این مردمان جا گرفته است. و امشب، این شام غریبان، بهانهایست برای بار دیگر زنده کردن حقیقتی که تا ابد زنده خواهد ماند: «حسین (ع) هنوز در دلهاست.»