پیشنهاد اندیشکده آمریکایی برای تجزیه ایران!

فارس/ دو گزارش تازه منتشرشده از اندیشکدهٔ شورای آتلانتیک ادعا میکنند که جریانهایی در میان اپوزیسیون ایرانی و گروههایی وابسته به بازیگران خارجی خواستار «تمرکززدایی» و استفاده از اختلافات قومیتی برای تضعیفِ یکپارچگی ایراناند.
اندیشکدهٔ شورای آتلانتیک در دو گزارش تحلیلی اخیر خود، به بررسی مواضع گروهها و فعالان تجزیهطلب ایرانی پرداخته و با زبانی کارشناسانه پیشنهاد کرده که تلاش برای تمرکززدایی از ساختار قدرت در ایران و «احقاق حقوق اقلیتهای قومی» میتواند بخشی از رویکردهای راهبردی اپوزیسیون خارجنشین باشد. نویسندگان گزارشها صراحتاً میگویند که ایران را نباید کشوری «تکقومیتی» دانست و بنابراین راهحلهای سادهای چون جایگزینی رهبری یا استقرار یک رژیم جدید را ناکارآمد و غیراجرایی توصیف میکنند.براساس این گزارشها، ادامهٔ عملیاتهای پنهان بازیگرانی مانند اسرائیل در منطقه و نقشآفرینی مستقیم یا غیرمستقیم آمریکا در این حوزه، «بسیار محتمل» ارزیابی شده است. تحلیلگران میافزایند که تمرکز بر گسلهای اجتماعی و قومی ممکن است بهعنوان ابزاری در سیاست خارجی برخی قدرتها بهکار رود؛ اما همزمان هشدار میدهند که چنین راهبردهایی پیچیدگیهای فراوان سیاسی، اجتماعی و امنیتی دارند.
تلاش برای جبران ناکامی بزرگ «زن-زندگی-آزادی»
دیوید اسکلار، نگارنده یکی از این دو گزارش در شورای آتلانتیک از فردی به نام ژیلا مستأجر نام میبرد که به او گفته است: «مخاطبین آمریکایی و نهادهای بینالمللی باید تبعیض و سرکوب علیه اقلیتهای فرهنگی یا مذهبی و قومی در ایران را درک کنند.» ژیلا مستأجر سخنگو و یکی از بنیانگذاران یک سازمان به اصطلاح حقوق بشری در اسلو به نام «سازمان ههنگاو» است. اسکلار در ادامه با اشاره به قائله «زن زندگی آزادی» ادعا میکند که یکی از دیگر فعالان حقوق بشر ایران که در اروپا مستقر است به او توضیح داد: «در جریان اعتراضات زن زندگی آزادی، فعالان ضد-رژیم ایرانی به ما میگفتند که از اختلاف افکنی، دست بردارید. آنها از پافشاری ما بر کُرد بودن جریان اعتراضی انتقاد میکردند. ما اجازه نداشتیم که روایت خاص خود را ذکر کنیم».سپس اسکلار از قول سمیرا قادری، وکیل ساکن آمریکا چنین میگوید: «بسیاری از سلطنتطلبان ایرانی خواهان پایبندی به یک «ایران یکپارچه» به عنوان یک پیششرط برای همکاری، هستند؛ اما کردها این شرط را به مثابه مدل متمرکز ناسیونالیستی تلقی میکنند که همواره ایشان را سرکوب کرده است. اگر حق مردم کرد برای استقلال معنادار، فدرالیسم یا حتی کنفدرالیسم را نپذیریم، هرگونه درخواست یکپارچگی صرفاً به مثابه ابزاری برای استیلا نه اتحاد تلقی خواهد شد.»

اسکلار در ادامه گزارش تحلیلی خود تأکید میکند که تمام فعالان و تحلیلگرانی! که با ایشان صحبت کرده است، از فعالان مخالف جمهوری اسلامی درخواست کردهاند که درخواستهای ایشان را در رابطه با اقلیت کردی ایران بپذیرند و اعتبار بخشند به جای آنکه بر اتحاد و یکپارچگی ایران تأکید کنند.او مدعی است که پس از جنگ 12 روزه، فشار جمهوری اسلامی برای کنترل استانهای کردنشین ایران، بیشتر میشود و به گفتههای شیلان کردپور، فعال مستقر در آلمان اشاره میکند که می گوید: «در روزهای جنگ و بلافاصله پس از جنگ اسرائیل-ایران، سپاه به مناطق کردنشین سرازیر شد تا از شورش معترضین زن زندگی آزادی جلوگیری کند.»
اعتراف به ضرورت براندازی حکومت در جهت تسهیل تجزیه ایران
کارشناس شورای آتلانتیک مدعی است که سیاستگذاران اسرائیلی یا آمریکایی به درستی نمیدانستند که این جنگ تا چه حد میتواند از نظر حقوق بشری بر اقلیتها در جامعه ایرانی، فشار وارد کند و سپس از قول یک تحلیلگر انگلیسی میگوید: «کردها، چه در ایران، عراق، یا سوریه خود را به مثابه متحدین آمریکا و غرب تلقی میکنند و لذا رها کردن این رژیم بر سر قدرت، یک خطای فاجعهبار است. این تحلیلگر انگلیسی در ادامه میگوید: درحالیکه جمهوری اسلامی لطمه سنگینی را متحمل شده، اما ظرف پنج تا ده سال آینده با اتکا بر عواید نفتی، خود را احیا خواهد کرد و غرب و اسرائیل باید یک درگیری بزرگ دیگر را به راه اندازند و احتمالاً باید با کسی روبهرو شوند که پس از آیتالله خامنهای، در جایگاه رهبری قرار میگیرد.» او به صراحت تأکید میکند که در مسیر تحقق اهداف جریانهای تجزیهطلب، جمهوری اسلامی تنها مانع بزرگ و جدی موجود است.
اسکلار از قول یک به اصطلاح فعال بلوچ نیز دعاوی مشابهی را مطرح میکند؛ به گفته او رحیم بندوئی معتقد است که افکار عمومی آمریکایی باید بداند که «ایران یک ملت واحد نیست؛ یک زبان، فرهنگ یا حتی تاریخ واحد ندارد»؛ لذا بندوئی نسبت به راهحلی همچون استقرار یک شاه جدید، چندان خوشبین نیست و مدعی است: «مسئله این است که ما ایران را به عنوان یک کشور چندقومیتی و چند ملیتی یکپارچه نمیپذیریم؛ ما به دنبال یک فدراسیون یا یک کنفدراسیون هستیم و به کمتر از آن راضی نمیشویم. ما خواهان تمرکززدایی هستیم.»درمجموع این تجزیهطلبان در گفتگو با کارشناس شورای آتلانتیک مدعی هستند که مخالفت ایشان نه صرفاً با حکومت جمهوری اسلامی بلکه با «ایران یکپارچه» است. ایشان خواهان جدایی بخشهای مختلفی از جغرافیای ایران به بهانه «تمرکززدایی» هستند تا بتوانند به قول خود «حقوق خود را در مرزهای فدراسیونی یا کنفدراسیونی متعلق به قومیت خاص خود، احیا کنند.» بنابراین تغییر رژیم به تنهایی پاسخگوی نیاز ایشان نیست و ایران حتما باید تجزیه شود.
راهکارهای عملیاتی برای بهرهبرداری از تنوع قومیتی در جهت اهداف آمریکایی-اسرائیلی
محمد صالح در گزارش دیگر شورای آتلانتیک به ارائه راهکار عملیاتی برای بهرهبرداری از این ظرفیتهای قومیتی در جهت اهداف آمریکایی-اسرائیلی پرداخته است. ادعای اصلی او این است که جغرافیای اعتراض در ایران از مرکز فارسنشین به پیرامون چند قومیتی، تغییر مسیر داده است؛ این بدان معناست که در دو دهه اخیر با تقویت روابط میان جریانهای اپوزیسیون خارج نشین و مخالفان داخلی، آگاهی اقوام اقلیت در داخل ایران نسبت به اهداف اپوزیسیون و خواستههای واقعی! افزایش یافته است. بنابراین راهکار اصلی او هم با اتکا بر همین تحولات، تأکید میکند که موفقیت اعتراضات در آینده وابسته به پل زدن میان مرکز و پیرامون و تقویت همبستگی درونقومی در جهت ایجاد استقلال جغرافیایی در مناطق مشخصی از خاک ایران است. به صورت خلاصه راهکاری که این کارشناس شورای آتلانتیک ارائه میکند دو محور اصلی دارد:•
ایجاد شبکه منسجم و فعال میان اپوزیسیون داخلی و خارجی برای هماهنگ کردن اقدامات
• تقویت روابط میان هستههای مرکزنشین و هستههای پیرامونی در جهت یکسان ساختن سیاستها
کارشناس شورای آتلانتیک مدعی است که باید اقدامات هستههای مرکزی در جهت ایجاد آشوب و ناآرامی با اقدامات تجزیهطلبانه در پیرامون کشور، هماهنگ شوند تا بتوانند در هر دو بخش به حداکثر اثرگذاری دست پیدا کنند.