مورد عجیب کودکآزاری؛ روایت رنج یک فرزندخوانده

اعتماد/ روزنامه اعتماد گزارشی از یک کودکآزاری عجیب دارد.
چند روز قبل، زن جوانی با حالتی مضطرب و چهرهای آشفته به کلانتری 142 کن مراجعه و ماجرای زندگی خود را اینطور تعریف کرد: «من و برادرم از کودکی بسیار به هم نزدیک بودیم. سالها گذشت و ما متوجه شدیم او و همسرش نمیتوانند صاحب فرزند شوند و شرایط روحیشان به شدت به هم ریخته است. مدام گریه میکردند و از درمانهای بینتیجه خسته شده بودند. این وضعیت آنقدر برایم ناراحتکننده بود که بعد از صحبت با همسرم، تصمیم گرفتیم وقتی فرزندمان به دنیا آمد، او را در اختیار برادرم قرار دهیم تا مانند فرزند خود بزرگش کند؛ هم از خون خودمان باشد و هم آنها از تنهایی دربیایند.»
این زن در ادامه گفت: «جلسهای خانوادگی گذاشتیم و موضوع را مطرح کردیم. برادرم و همسرش از خوشحالی اشک میریختند، چون سالها منتظر چنین فرصتی بودند، هیچ اعتراضی نکردند و حتی نگذاشتند موضوع به جایی برسد که برگه یا قراردادی بنویسیم. بین ما اعتماد کامل بود. قرار گذاشتیم که هر زمان دوست داشتیم، بتوانیم بچه را ببینیم و کنار او باشیم. فرزندم که متولد شد، او را به برادرم سپردیم. اوایل همه چیز خوب پیش میرفت و حتی خودشان از ما میخواستند به دیدن بچه برویم، اما هر چه کودک بزرگتر شد، رفتار همسر برادرم تغییر کرد.»
او گفت: «وقتی بچه حدود شش، هفت ساله شد، احساس کردیم همسر برادرم دیگر تمایلی به دیدار ما ندارد. کمکم تماسهایش را قطع کرد و بهانه میآورد. وابستگی شدیدی نسبت به کودک پیدا کرده بود و میترسید ما او را از آنها پس بگیریم. این نگرانی به قدری در او شدید شد که به جنون و بدرفتاری کشیده شد؛ حتی اجازه نمیداد برادرم درباره ما صحبت کند.»
طبق گفته این زن، زمانی که کودک ۱۲ ساله شد، مادر اصلی حقیقت ماجرا را برایش بیان کرد. او در این باره گفت: «وقتی به پسرم گفتم من مادرت هستم، همسر برادرم عصبی شد و فریاد زد. درگیری شدیدی داخل خانه اتفاق افتاد و برادرم نمیتوانست او را کنترل کند. از همان زمان رفتارهای تند و خشن او نسبت به کودک شروع شد. او از روی ترس و وابستگی، بچه را کتک میزد و تهدید میکرد که اگر من را ببیند، جانش به خطر میافتد.»
این زن گفت: «چند ماه بعد متوجه شدیم که کودک به شدت افسرده، مضطرب و گوشهگیر شده است. او حتی در مدرسه هم با کسی صحبت نمیکرد. معلم موضوع را با برادرم در میان گذاشت و پیشنهاد کرد به مشاور مراجعه کنند. در جلسات مشاوره، بچه حقیقت را گفت و مشخص شد مادرخواندهاش مدتهاست او را تهدید و زندانی میکند تا با ما ارتباط نگیرد.»
پس از اطلاع از موضوع، زن جوان به همراه همسرش و با استناد به نظریه مشاور، از همسر برادرش به اتهام کودکآزاری شکایت کرد.