قتل شوهر توسط زن کمبینا

اعتماد/ زن کمبینا که متهم است شوهر جوانش را با ضربه چاقو به قتل رسانده است، پای میز محاکمه رفت.
متهم که زنی ۶۵ساله است شوهر ۴۰سالهاش را به قتل رساند و سپس به جرمش اعتراف کرد.
یک سال و نیم پیش ماموران با تماس بیمارستان در جریان مرگ مردی ۴۰ساله قرار گرفتند که با ضربه چاقو زخمی شده بود. زنی که همراه این مرد بود ژیلا نام داشت. او گفت ضارب خودش است.
ژیلا گفت: فرشاد شوهرم بود. قصدم کشتن او نبود. خواستم از خودم دفاع کنم که این اتفاق افتاد.
ژیلا بازداشت شد و پرونده برای بررسی بیشتر در دادسرا به جریان افتاد. هرچند مادر فرشاد در مقام تنها ولی دم در مراحل بازجویی حاضر نشد و خواسته خود را مطرح نکرد اما دادستانی درخواست قصاص را مطرح کرد و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۷ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی، کیفرخواست علیه متهم خوانده شد. سپس ژیلا در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من در میدان هروی زندگی میکردم. چند سال قبل پدرم فوت کرد و از او برایم یک مینیبوس به جا ماند. دنبال کسی میگشتم که بتواند رانندگی کند و پولی به من بدهد. یکی از آشنایان، فرشاد را به من معرفی کرد. بعد از اینکه سر کار به توافق رسیدیم و مدتی با هم در ارتباط بودیم، به هم علاقهمند شدیم. من و فرشاد عاشق هم شدیم و با اینکه من ۲۵ سال از او بزرگتر بودم با هم ازدواج کردیم. مدتی بعد فهمیدم که فرشاد بسیار شکاک است.
متهم ادامه داد: او خیلی مرا اذیت میکرد. مرتب گوشیام را چک میکرد و میگفت چرا به فلانی پیام دادی یا فلان کار را کردی. ما سر این موضوع با هم درگیر بودیم. روز حادثه از سر کار آمد. من داشتم سالاد درست میکردم و همزمان به پیامی جواب میدادم. دوباره فرشاد به من گیر داد و گفت چرا پیام میدهی. گفتم به تو ربطی ندارد و سر این موضوع جدال لفظی کردیم. فرشاد به من حمله کرد و برای اینکه بتوانم از خودم دفاع کنم حالت تدافعی به خود گرفتم که چاقو به بدنش وارد شد. من اصلاً قصد زدن او را نداشتم. همان لحظه هم با اورژانس تماس گرفتم و سعی کردم کمکش کنم که نشد.
ژیلا گفت: من کمبینا هستم. چشمم آبمروارید دارد و دیدم خیلی کم است. به همین دلیل در آن لحظه اصلاً متوجه نشدم چطور این اتفاق افتاد و ندیدم ضربه به کجا برخورد کرد.
او در پاسخ به این سوال که چرا از فرشاد جدا نشده بود گفت: او نانآور من بود. با مینیبوس کار میکرد و زندگیام از این طریق میگذشت. نمیتوانستم کاری بکنم. مجبور بودم با او زندگی کنم. ولی شکاکی خیلی زیادش همیشه باعث میشد ما با هم درگیر شویم.
سپس خرمشاهی، وکیل متهم، در جایگاه حاضر شد و دفاعایات خود را مطرح کرد، در پایان نیز قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.