
«طلاق» تنها خواسته زنی که سالها با نفرت زندگی کرد

اعتماد/ آتنا میگوید روزگار سختی را پشت سر گذاشته و بسیار تحمل کرده و حالا تصمیم به طلاق گرفته است.
این زن میانسال برای اعتمادآنلاین از دلایل طلاق میگوید.
*چند سال است ازدواج کردهای؟
29 سال پیش ازدواج کردم. وقتی سال آخر دبیرستان بودم.
*شوهرت را دوست داشتی؟
نه.
*پس چرا ازدواج کردی؟
به اجبار پدرم ازدواج کردم.
*پدرت او را از کجا میشناخت؟
از اقوام دور ما بود. ما زندگی فقیرانهای داشتیم. با اینکه درسم خیلی خوب بود و میتوانستم کنکور شرکت کنم و دانشگاه قبول شوم ولی پدرم تصمیم گرفت من را شوهر دهد.
*مقاومت نکردی؟
سلاح من فقط گریه کردن بود. ماهها گریه کردم و از او خواستم این کار را نکند اما پدرم گفت دختر باید زود شوهر کند.
*پدرت چه کاره بود؟
بنا بود. اصلا درکی از زندگی من نداشت.
*به هر حال ازدواج کردی. رابطهات با شوهرت چطور بود؟
من هیچ وقت او را دوست نداشتم. وقتی هم ازدواج کردم این را گفتم. باز خودش خواست پای سفره عقد بنشینیم.
*حالا چرا میخواهی طلاق بگیری؟
من سه بچه برای او به دنیا آوردم. بچههایم بزرگ شدند. دو دختر دارم که اجازه ندادم بلایی که پدرم سر من آورد، شوهرم سر بچهها بیاورد. دخترها درس خواندند و حالا خودشان خانه و زندگی دارند. پسرم هم سر کار میرود. من هم میخواهم طلاق بگیرم و زندگی خودم را بسازم.
*حالا به میانسالی رسیدهای. اختلاف خاصی هم با شوهرت نداری. چرا میخواهی طلاق بگیری؟
من حالا زورم میرسد که زندگی خودم را داشته باشم. برای همین طلاق میگیریم. او با پدرم دست به یکی کرد که من را به زور پای عقد بنشاند. حالا که پیر شده زورش نمیرسد و تازه زمینگیر هم شده است.
*چرا زمینگیر شده است؟
چند سال است ام اس گرفته. مریضیاش پیشرفت کرده و حالا نمیتواند خوب راه برود. دیگر خودش میداند. من سالها با نفرت زندگی کردم.
*خرج زندگیات را چطور میدهی؟
به هر حال از پس خودم برمیآیم.
*بچههایت چه میگویند؟
به آنها ربطی ندارد. این زندگی من است.










