آرزویی تقریبا ناممکن؛ تمایل قالیباف برای پیوستن به پیمان عربستان و پاکستان چه منطقی دارد؟

هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
روحاله نخعی| گاهی بزرگی یک خبر، خود به کار صحتسنجی آن میآید. در سفر اخیر رئیس مجلس به پاکستان، خبری از یک پیشنهاد در حوزه روابط خارجی مطرح شد که اگر جدی باشد، میتواند در عرصه مسائل منطقه تکاندهنده باشد.
رسانهای پاکستانی به نام «جیو» در پی مصاحبهای که با محمدباقر قالیباف داشت اعلام کرد، رئیس قوه مقننه ایران، از تمایل تهران برای پیوستن به پیمان دفاعی عربستان سعودی و پاکستان خبر داده است. به نوشته ایرنا، «قالیباف گفت که ایران را نیز میتوانند به این معاهده اضافه کنند.»
وی تاکید کرد: «کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی نیز همانند ناتو باید یک ارتش مشترک تاسیس کنند.» رئیس قوه مقننه ایران درباره اوضاع غزه نیز هشدار داد:«اعزام نیرو از سوی اعضای کشورهای سازمان همکاری اسلامی به غزه نباید منجر به تقویت تسلط رژیم صهیونیستی شود.»
وی تاکید کرد:«بنابراین هر کشوری از جمله پاکستان اگر نیرو به غزه بفرستد هدف آن فقط و باید حفاظت از فلسطینیان و کمک به غزه باشد.» این البته اولین اظهارنظر اینچنینی درباره پیمان دفاعی عربستان و پاکستان نیست. به نوشته انتخاب، «سرلشکر یحیی رحیمصفوی - فرمانده پیشین سپاه و مشاور عالی فرمانده کل قوا - با اشاره به انعقاد این پیمان دفاعی میان عربستان و پاکستان، تأکید کرد: این پیمان را مثبت ارزیابی میکنیم. پاکستان اعلام کرده کشورهای دیگر هم میتوانند به این پیمان بپیوندند و پیشنهاد میکنم ایران هم به این پیمان بپیوندد.»
خبر صحبت قالیباف در این باره، در رسانههای فارسی چرخید و البته در فضای رسانهای انگلیسیزبان نیز، رسانهای مثل المیادین که به ایران نزدیک است و نیز امواجمدیا که به همان نسبت تمرکزی ویژه بر مسائل ایران دارد، آن را منتشر کردند؛ البته در این میان، محمد مدثر تیپو، سفیر پاکستان در ایران، در مصاحبهای با تابناک، پاسخی محتاطانه به سؤالی درباره امکان پیوستن ایران به این پیمان داد: «این موضوع یک مسئله فنی است. به نظر من باید نشست و در این خصوص فکر کرد و راههایی پیدا کرد. دولتها باید در این خصوص بنشینند و صحبت کنند.»
او همچنین در پاسخ به سؤالی درباره امکان تحقق ایده «ناتوی اسلامی» نیز به همین شکل جواب داد: «پاکستان یک قدرت نظامی بسیار مهم و استراتژیک در منطقه است و کمکهای زیادی به امنیت و ثبات منطقهای کرده است. پاکستان در این زمینه در خاورمیانه ایفای نقش کرده است و خواستار پایان درگیریها بوده است.
وقتی ایران مورد حمله قرار گرفت، از حقوق ایران دفاع کردیم. پاکستان تلاش کرده تا بین کشورهای اسلامی ایجاد همکاری کند. هر اقدامی که به صلح و امنیت منطقهای کمک کند و درگیریها را کاهش دهد مورد استقبال پاکستان است.»
به عبارتی در پاسخ به هر دو سؤال، سفیر پاکستان نه پاسخ مثبت و نه پاسخ منفی داد؛ اما ماجرای پیوستن ایران به چنین پیمانی یا تشکیل چنین ائتلافی، چقدر جدی است؟ یا به تعبیر بهتر به این سؤال میتوان پرداخت که ماجرا چقدر امکان جدیت دارد؟ پیش از بررسی این موضوع، لازم است اصل پیمان دفاعی ریاض و اسلامآباد بررسی شود.
داستان توافق اسلامآباد و ریاض چیست؟
اصل ماجرا چیست؟ ۱۷ سپتامبر، ۲۶ شهریور سال جاری اعلام شد عربستان سعودی و پاکستان پیمان دفاع راهبردی متقابل امضا کردهاند، پیمانی امنیتی که طی آن دو طرف متعهد شدهاند، هر گونه اقدام تهاجمی علیه یکدیگر را، اقدامی علیه خود در نظر بگیرند.
این توافق در سفر شهباز شریف، نخستوزیر پاکستان به ریاض و در دیدار او با محمد بنسلمان، ولیعهد و حاکم دوفاکتوی عربستان سعودی امضا شد. دو کشور، البته دهههاست روابط عمیق اقتصادی، سیاسی، امنیتی و البته مذهبی با یکدیگر داشتهاند.
سابقه همکاری نظامی بین این دو به دهه ۱۹۶۰ برمیگردد. کمتر از دو دهه پس از استقلال پاکستان از قلمرو هندوستان در سال ۱۹۴۷، این کشور که اساساً بخشی از فلسفه تعیین قلمرو آن به دین اسلام برمیگشت، در میانه چالشهای جنگ داخلی یمن و نگرانی عربستان سعودی از ورود مصر به این درگیری، سربازان خود را به جبهههای سعودی فرستاد.
از آن زمان تا امروز، پاکستان به کار آموزش نیروهای نظامی سعودی نیز پرداخته است و چیزی بین ۸ تا ۱۰ هزار نیرو برای ریاض تربیت کرده است. در مقابل عربستان سعودی نیز در دهه ۱۹۷۰ به تأمین مالی برنامه هستهای پاکستان پرداخته است. از سوی دیگر، زمانی که نواز شریف در طول دوران نخستوزیری ژنرال پرویز مشرف، از پاکستان بیرون رفت، عربستان به او پناه داد و به روایتی، ملک فهد مانع از صدور حکم اعدام برای او در پاکستان شد.
خودداریهای پیشین پاکستان
البته در تمام این سالها، پاکستان یک نگرانی مهم از رسمیت بخشیدن به چنین همکاریهایی در بُعد نظامی داشته است: ایران. بخش مهمی از ادراک تهدید عربستان سعودی در طول سالهای اخیر به ایران مربوط بوده است و ایران نیز خود را در مقابل عربستان میدیده. اسلامآباد نگران این بود که اگر بهطور رسمی چنین معاهدهای با عربستان امضا کند، بین خود و ایران تنش ایجاد خواهد کرد، بهعنوان کشوری همسایه که جمعیت عظیم شیعه آن نیز اتصالات مذهبی خود را به ایران دارند.
به همین لحاظ بود که در سال ۲۰۱۵، نواز شریف که دوباره به قدرت بازگشته بود، درخواست ریاض برای پیوستنش به ائتلاف علیه حوثیهای یمن را نپذیرفت، چه آنکه آنجا نیز، موضوع تقابلی بین عربستان و ایران بود و اسلامآباد حاضر نشد خطر این تقابل را قبول کند.
در سال ۲۰۱۹، هند مفاد قانون اساسیاش مربوط به وضعیت ویژه کشمیر را لغو کرد تا آتش زیر خاکستر تنش بر سر این قلمرو بین دهلینو و اسلامآباد، دوباره داغ شود اما در مقابل خودداری پاکستان از ورود به جنگ یمن، ریاض درخواست حمایت سیاسی عمرانخان، نخستوزیر وقت پاکستان را بیپاسخ گذاشت.
پرهیز اسلامآباد از تقابل جدی با تهران و البته پرهیز متقابل ایران از همین تقابل، در تنشهای مرزی دو طرف نیز مشخص است. مرز مشترک دو کشور به لحاظ فعالیت گروههای شبهنظامی مرز ناامنی به حساب میآید و در آن ایران پاکستان را متهم میداند که به گروههای تروریستی ضدایران در خاک خود پناه داده است.
پاکستان نیز، البته اتهام متقابلی را متوجه ایران میداند، هرچند میزان فعالیتهای تروریستی در محدوده استان سیستان و بلوچستان ایران بسیار بیشتر و جدیتر بوده تا اتفاقات مشابه در بلوچستان پاکستان. این تنشها در سال ۱۴۰۲ به زدوخوردی هم منجر شد که در آن، ایران مواضع این گروهها را در پاکستان هدف گرفت و پاکستان نیز به خاک ایران حملهای کرد که آن را به عنوان مقابله با گروههای تروریستی ضد پاکستان در ایران توجیه کرد؛ اما دو کشور به سرعت تنش را متوقف کردند و روابط را به وضعیت عادی برگرداندند.
انگیزههای ریاض و اسلامآباد
نکتهای که در میان ادعای پیوستن ایران به این پیمان را تعجبآور میکند، در بخشی از فلسفه امضای این توافق از سوی عربستان است. عربستان سعودی، سالها بوده که جدیترین تهدید نظامی علیه خود را در تهران میدیده. زمانی که ریاض در یمن درگیر بود، ایران از یمن حمایت میکرد و در همان روند، در سال ۲۰۱۹، به تأسیسات نفتی آرامکو حمله شد و برخلاف انتظار عربستان سعودی، آمریکا هیچ واکنشی علیه تهران نشان نداد.
از سالها پیش در تحلیل راهبرد دفاعی ایران اشاره میشود که اگر آمریکا ایران را هدف بگیرد، یکی از ابزارهای مقابله تهران، هدفگرفتن متحدان آمریکا در منطقه خواهد بود و عربستان در صدر این فهرست قرار دارد. در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران نیز، وقتی آمریکا وارد شد و تأسیسات هستهای ایران را بمباران کرد، ایران پایگاهی از ایالات متحده را در قطر هدف گرفت.
قطر البته بین دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس رابطه بهتری با ایران دارد اما به هر حال، این اقدام، نمودی از همان تحلیل قدیمی بود. ریاض البته در سالهای اخیر، راهبرد خود را در قبال ایران تغییر داده و روند امنتری را با بهبود روابط در پیش گرفته است. یکی از انگیزههای ریاض در روند بهبود روابطی که البته با وساطت چین انجام شد، کاهش همین خطر ترکشهای تقابل ایران و آمریکا بود؛ اما احتمالات نگرانکننده همچنان حذف نشدهاند.
در سمت مقابل نیز البته، درگیری تازه هند و پاکستان در کشور در ماه مه سال جاری میلادی، انگیزه اسلامآباد را افزایش داد؛ بهخصوص که در این درگیری، هند سطح تنش را به سرعت بالا برد و پایگاههای هوایی پاکستان را هدف گرفت و در مقابل نیز پاکستان ناچار شد به سرعت آتشبس پیشنهادی واشنگتن را بپذیرد. این سابقه، نگرانی مؤثری در ذهن پاکستانیهایی میگذارد که درگیری دوباره با هند، زمانی در آینده دور یا نزدیک را احتمالی بسیار قوی میبینند.
حمله به دوحه
آنچه توانست پوشش کافی به این تصمیم برای عربستان سعودی و پاکستان بدهد حملهای دیگر به دوحه بود؛ نه حمله تهران. اسرائیل ۹ سپتامبر، ۱۸ شهریور، دوحه را هدف بمبارانی قرار داد که البته در آن، مقامات حماس مستقر در دوحه کشته شدند.
این حمله، در شرایطی بود که این مقامات مشغول مذاکره با اسرائیل برای توافق آتشبس جنگ غزه بودند؛ بهعلاوه، قطر در حالی خاک خود را هدف بمباران میدید که اساساً میزبانی از رهبران حماس را به درخواست ایالات متحده انجام داده بود.
دوحه البته از حامیان اصلی حماس بوده و هست اما در سال ۲۰۱۳، در مصاحبه مقامی قطری با رسانه آلمانی اشپیگل اعلام شد که واشنگتن، در سال ۲۰۱۱ و در زمان دولت باراک اوباما، از قطر درخواست کرده پایگاهی برای رهبران حماس ارائه کند تا ارتباط و تماس با این گروه ممکن شود و از سال ۲۰۱۲، در نتیجه همین درخواست، خالد مشعل و دیگر مقامات حماس که به سبب اعمال محدودیتهای اسرائیل، امکان حضور در فلسطین را نداشتند، به قطر رفتند.
دولت دونالد ترامپ البته بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل را مجبور به عذرخواهی کرد و فرمانی برای دفاع از قطر امضا کرد؛ اما اصل این واقعه، نگرانیهای دول حاشیه خلیج فارس را درباره آسیب جانبی تنشها، دوباره بالا برد؛ بهخصوص که دو حوزه اصلی کسب درآمد این کشورها، حوزههای انرژی و گردشگری بودهاند و هر دو بهشدت در مقابل تهدیدات امنیتی آسیبپذیرند.
عربستان در تمام این سالها، در بحثهای مربوط به توافق دفاعی با پاکستان، موضوع را اسرائیل و نه ایران عنوان میکرد تا به همان دغدغههای اسلامآباد و دیگران در افکار عمومی اسلامی رسیدگی کرده باشد. حمله اسرائیل به دوحه در همین روند، پوشش کافی را به ریاض و اسلامآباد داد که چنین توافقی، به بهانه این نگرانی که البته پایهای در واقعیت هم دارد، سرانجام حاصل شود. فاصله زمانی اندک بین حمله اسرائیل و اعلام این توافق، از ۹ سپتامبر تا ۱۷ سپتامبر، خود نشانهای از این موضوع است.
در حاشیه این توافق، البته رسماً بحث بازدارندگی هستهای ذکر نشده اما مواضع دو طرف، اشاراتی به این نیز داشتند که در دفاع از عربستان سعودی، پاکستان گزینه سلاحهای هستهای را نیز دارد. این ادعا، اگر حقیقت داشته باشد، این پیمان مهم را بسیار جدیتر میکند؛ اما ماجرا چقدر جدی است؟ از همین جا میتوان شروع کرد که مقامات پاکستان، کمی بعد از این اشاره، عقب کشیدند.
واقعیت محدودیتهای پیمان عربستان و پاکستان
درباره خود این توافق و امکانات اجرای آن نیز بحثهایی مطرح بوده است که اولین نشانه آن در همین موضعگیری روبهعقب مقامات پاکستانی قابل رؤیت است. برخی تحلیلگران در واکنش به اعلام خبر امضای این پیمان نوشتند که دو طرف، آنقدر که از ظاهر چنین توافقی برمیآید نمیتوانند روی آن حساب باز کنند.
اندیشکده سلطنتی خدمات متحد برای مطالعات دفاعی و امنیتی مستقر در بریتانیا، در این باره مینویسد: «پاکستان عقلاً نباید اعتماد بیش از حدی به این پیمان تازه با ریاض داشته باشد. حمایت اقتصادی ریاض برای اقتصاد شکننده پاکستان حیاتی و هر گونه حمایت سیاسی عربستان سعودی نیز مورد نیاز است؛ اما عربستان سعودی و هند از روابطی کاملاً خود بهرهمند هستند و ریاض بدون دلیل کافی این روابط را قربانی نخواهد کرد... بهعلاوه، سعودیها باید متوجه باشند که پاکستان تردید بسیاری در این خواهد داشت از سلاحی علیه ایران استفاده کند یا حتی جنگندههایی مسلح به سلاح هستهای را برای این هدف در اختیار سعودیها قرار دهد.»
به عقیده این اندیشکده، کاربرد اصلی این توافق در افزودن یک لایه پیچیدگی بیشتر و در نتیجه بازدارندگی بیشتر است؛ به عنوان مثال، هند انتظار نخواهد داشت اگر با پاکستان درگیر شود، سربازان یا جنگندههای سعودی را در مقابل خود ببیند اما متوجه این خواهد بود که با حمله به پاکستان، روابط خود با سعودی را در معرض خطر جدی قرار میدهد.
از سوی دیگر، اندیشکده «مؤسسه خاورمیانه» نیز در یکی از تحلیلهای خود در این باره تذکر میدهد که سروصداها درباره این پیمان را نباید اینقدر جدی گرفت: «تحلیلگران باید کمی در این باره آرامتر پیش بروند. عملیکردن بازدارندگی گسترده، بهشدت کار سختی است... هنوز بهشدت مبهم است که اسلامآباد به تهدیدات نظامی که عربستان سعودی واقعاً با آنها مواجه است، چگونه واکنش نشان خواهد داد.
به همین اندازه، معلوم نیست ریاض که روابط اقتصادی قابلتوجهی با هند دارد، در دور بعدی تبادل آتش هند و پاکستان چگونه عمل خواهد کرد.» این مقاله در توضیح بخشی از انگیزه ریاض از امضای این توافق اشاره میکند «عربستان سعودی در سایه حمله اسرائیل به قطر، دارد به ایالات متحده علامت میدهد که اگر واشنگتن نمیتواند اسرائیل را مهار کند که دیگر متحدان آمریکا را بمباران نکند، [ریاض] گزینههای دیگری هم برای شراکت امنیتی دارد.»
ایران، متحد نظامی عربستان و پاکستان؟
حال با چنین شرایطی، مسئله پیوستن ایران به این توافق را روشنتر میتوان بررسی کرد. آیا اساساً امکان چنین توافقی در این مقطع وجود دارد؟ همه شواهد، از جمله روند منتهی به امضای خود این پیمان نیز حاکی از این هستند که چنین ایدهای، چه در قالب پیمانی سهجانبه چه در قالب ایده ناتوی اسلامی، فعلاً شاید در حد رویایی دور از دسترس باشد.
هیچ منطق و سابقهای نمیتواند توجیه کند که در این مقطع، عربستان و پاکستان بخواهند چنین امتیازی به ایران بدهند که تعهدی دفاعی در قبال تهران برای خود بسازند. حتی از زاویهای دیگر میتوان ادعا کرد ایران هم چالشهایی جدی در ارائه چنین تعهدی در سازوکار سیاست خارجی و منطقهای خود خواهد داشت که امضای توافقی این چنین را برای تهران نیز ناممکن میکند.
متحدان بزرگترین دشمن ایران
اولین چالش در فلسفه چنین تعاملی است. طبق این ادعا، ایران بناست از اسلامآباد و ریاض تعهد بگیرد که اگر هدف حمله قرار گرفت، این دو به دفاع از او بشتابند. در وهله کنونی، جدیترین تهدید علیه ایران، از سوی واشنگتن است یا حداکثر از مهمترین متحد واشنگتن در منطقه یعنی اسرائیل. عربستان سعودی و پاکستان، هر دو متحدان ایالات متحده هستند.
عربستان سعودی چند سالی است که در تلاش برای امضای توافقات امنیتی بیشتر با آمریکاست و در دوران ریاستجمهوری ترامپ نیز، اقدامات بیشتری در جهت نزدیکی بین دو پایتخت انجام داده است. همین حالا یکی از موضوعات روی میز دو طرف، توافقی امنیتی و دفاعی بین دو طرف است. یکی از سوژههای مورد بحث در این توافق نیز، خواست آمریکا برای عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل است و در مقابل، شرط سعودیها در این باره که تعیین تکلیف کشور فلسطین باشد.
پاکستان نیز همواره رابطه با واشنگتن را در چارچوب سیاست خارجی خود داشته و اخیراً در دولت ترامپ نیز، با ارائه پیشنهاداتی از جمله شراکت در احداث بندری تازه و نیز توافقی جدید در حوزه مواد معدنی نادر، به دنبال تقویت و گسترش این روابط بوده است. ایالات متحده روابط تجاری و اقتصادی گستردهای با پاکستان دارد و بزرگترین مقصد محصولات پاکستانی است. همزمان، منبع مهم سرمایهگذاری خارجی در پاکستان نیز هست.
ژوئیه سال جاری، توافق تجاری دوجانبهای بین این دو کشور در واشنگتن امضا شد. این توافق در سفر محمد اورنگزیب وزیر دارایی و اسحاق دار، وزیر خارجه پاکستان به آمریکا منعقد شد. دو طرف در حوزههای امنیتی و دفاعی، نظامی و دیپلماتیک نیز همکاریها و روابط گستردهای داشته و دارند.
در چنین شرایطی، امضای چنین پیمانی بین این سه کشور یعنی ریاض، تهران و اسلامآباد اعلام آمادگی کنند که در بزنگاه حادثه، یا در مقابل مهمترین متحد آمریکا در منطقه قرار گیرند، یا در مقابل خود ایالات متحده و با سلاحهایی که بخش عمدهای از آنها از آمریکا میآید، به مقابله با سلاحهایی که خود آمریکا به کار گرفته بروند.
چنین پیمانی برای ایجاد بحران جدی در روابط این دو کشور با متحد مهمشان، حتی نیاز به اجراییشدن هم ندارد و امضای آن، بلکه گفتوگوی جدی درباره آن کافی است که خشم واشنگتن را برانگیزند؛ بهخصوص در دوران رئیسجمهوری با خلقوخوی ترامپ.
دشمنان دوستان ایران
مهمترین دغدغه پاکستان در این توافق، تنشهایش با هند است. احتمال اندکی میرود که جایی در آینده، این دو کشور دوباره با هم درگیر نشوند. ایران روابط خود را با هند دارد؛ روابطی که باعث شده است ایران در شرق دریای عمان، در نزدیکی پاکستان، دشمن قدیمی این کشور را وارد توافقات تجاری و عمرانی در چابهار کند و به این ترتیب دغدغهای به دغدغههای پاکستان درباره هند نیز اضافه کند.
در دنیای غیرغربی شاید هیچ کشوری به اندازه هند به اسرائیل، دشمن مهم ایران در منطقه، نزدیک نیست؛ اما این هم باعث نشده ایران از تعاملات اینچنینی با هند صرفنظر کند. درستی یا نادرستی راهبرد ایران در قبال هند خود بحث جداگانهای است؛ اما امضای چنین پیمانی از سوی ایران، به معنای اعلام آمادگی تهران برای این خواهد بود که ناگهان تمام این تعاملات را کنار بگذارد و به مقابله نظامی با هند برود؛ تبعات چنین تقابلی بر روابط ایران با دیگر متحدان هند به جای خود.
از طرف دیگر، مهمترین دردسر امنیتی عربستان در سالهای اخیر در منطقه، از یمن آمده است و هنوز هم بین این دو صلح و صفا برقرار نیست. امضای پیمانی اینچنینی به این معنا خواهد بود که ایران در میانه تقابلهای ریاض و صنعا، باید در مقابل حوثیهای یمن وارد اقدام نظامی شود؛ همان حوثیهایی که ایران مهمترین حامیشان بوده و هست. چنین چیزی در حد ابتدائیات و بدیهیات با تناقض مواجه میشود و همزمان سؤال دیگری درباره روابط ایران و عربستان ایجاد میکند.
چرا عدم تعرض نه؟
طبیعیترین پیامد مطرحشدن چنین ایدهای از سوی تهران این برداشت است که ایران به بهبود روابط خود با عربستان سعودی و تعاملات مثبت سیاسی و حتی نظامی، مایل است. همزمان، ایران و عربستان مدتهاست خود را دو سوی تنشهای منطقه دیدهاند و تنها اخیراً به لطف تشدید تحرکات منفی، حملات و نسلکشی اسرائیل است که دغدغهای مشترک بین دو پایتخت مهم خاورمیانه ایجاد شده است.
اگر وضعیت در منطقه به شکلی تغییر کرده که ایران بتواند تا این حد به عربستان نزدیک شود، چرا ناگهان به مرحله پیمان دفاع مشترک بجهند؟ علاوهبر تعاملات و توافقات بسیار در حوزههای دیگر، در همین حوزه سیاسی و نظامی، ایده امضای پیمان عدم تعرض مدتهاست در ایران مطرح بوده و البته هیچ وقت پیگیری جدی نداشته. چرا ایران با عربستان و بلکه دیگر کشورهای منطقه که نزدیک به عربستان هستند، پیمان عدم تعرض امضا نکند؟ چنین اقدامی تحولی بزرگ در راستای امنیت منطقه و گامی جدی در مسیر بهبود تاریخی روابط بین دو طرف خواهد بود و بخش مهمی از ادراک تهدید دو طرف را کم میکند.
چرا ایدههای دیگر در توافقات امنیتی در منطقه پی گرفته نشوند؟ اگر تهران آماده است به ریاض تعهد دهد که در دفاع از او وارد عمل شود، چرا همین انگیزه و دغدغه صرف تعاملاتی برای حل تنشهای متعدد در دیگر نقاط منطقه، از یمن گرفته تا لبنان نشود؟ چرا استحکام روابط تازه احیاشده افزایش نیابد؟ اگر دلیل و علتی برای عدم مطلوبیت یا عدم امکان هر کدام از این ایدهها وجود دارد، چطور ممکن است با وجود این علل و دلایل، از ایده سنگینی مثل پیمان دفاع مشترک حتی حرف زد؟
چالش احتمالی با قانون اساسی
در این میان، یک موضوع دیگر هم بر سر راه چنین ایدهای مانع میافکند. چنین پیمانی، ممکن است اساساً در مسیر تصویب به مانع شورای نگهبان قانون اساسی برخورد کند و به لحاظ داخلی هم ناممکن باشد، چراکه اصل ۱۵۳ فصل ۱۰ قانون اساسی ایران را میتوان حامل ممنوعیت تصویب پیمانی اینچنینی با کشورهای دیگر دانست.
این اصل میگوید: «هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است.» با یک تفسیر احتمالی از این قانون، پیمان دفاع راهبردی متقابل، عملاً نیروها و تجهیزات نظامی ایران را در اختیار کشوری بیگانه قرار میدهد و از این رو، این احتمال وجود دارد که امضای چنین توافقی برای دولت، ممکن نباشد؛ هرچند علاوهبر تفسیر متفاوت احتمالی در شورای نگهبان، ممکن است ملاحظه مصالح نهادهای مسئول از جمله مجمع تشخیص را قانع کند که اجازه چنین اقدامی را بدهند، اما با شرحی که رفت، بعید به نظر میرسد استدلالی پذیرفتنی بر پایه مصلحت نیز بتوان برای این ایده عجیب ارائه کرد.
تصویرسازی کنش
در مجموع، چنین اقدامی برای عربستان سعودی و پاکستان دردسرها و چالشهای بسیار ایجاد میکند اما منفعتی هم ندارد. دغدغهای از ریاض و اسلامآباد با توافق اینچنینی با ایران رفع نمیشود، بلکه دغدغههایی تازه هم برایشان اضافه خواهد شد، چون با طرفی وارد چنین پیمانی میشوند که احتمال بسیار بیشتری برای درگیری در چالشی نظامی دارد و البته، اساساً فعلاً از اهداف اصلی مسیرهای ثباتزدایی در منطقه است.
اینکه ایران در معرض چنین فشارها و تهدیدهایی هست، خود یکی از دلایل آن است که دیگرانی مثل عربستان و پاکستان احساس نیاز میکنند، استحکامات امنیتی خود را تقویت کنند. در چنین شرایطی، ذات مطرحشدن این ایده از سوی قالیباف، به نظر در ادامه رفتارهایی در سیاست خارجی است که بیش از کنش واقعی، ارائه تصویری از تلاش و کنش در سیاست خارجی ایران هستند. در عین حال، این حرف از رئیس مجلس، دو گزینه احتمالی را پیش رو قرار میدهد:
این اقدامی شخصی یا حتی موضعی در لحظه از قالیباف بوده است. در این صورت باید پرسید آیا فردی در جایگاه ریاست مجلس که چند دوره مدعی ریاستجمهوری نیز بوده تا این حد باید نسبت به واقعیتهای تاریخی و جاری منطقه بیاطلاع باشد؟ یا آیا میل همواره قالیباف برای اعلام موجودیت در صحنه سیاست خارجی باعث شده چنین ایدهای را مطرح کند تا به نظر برسد سفر او به کشور همسایه در مسیر ایدههایی بزرگ و در جستوجوی دستاوردهایی کلیدی انجام شده؟ آیا ماجرایی شبیه به ماجرای سفر پردردسر او به روسیه در سال ۱۳۹۹ در جریان است؟
این موضعگیری از سوی قالیباف از منظومه راهبردی سیاست خارجی ایران میآید. پس از وقوع جنگ ۱۲ روزه و بهخصوص پس از اعلام فعالشدن سازوکار ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران، دستگاه دیپلماسی ایران، دچار انفعال بوده است و در عین حال، با موضعگیریهای پراکنده و اشارات بعضاً ناهمگون، نمایشی از فعالیت اجرا شده است، شاید به این انگیزه که فشارها بر این دستگاه کم شود.
به نظر میرسد فعلاً در رابطه با آژانس، در تعامل با غرب، در تعامل با دوستان و دشمنان، مبنا این است اقدام عملی خاصی صورت نگیرد. سخنگوی وزارت خارجه هر هفته همزمان از تمایل و عدم تمایل ایران به گفتوگو با طرفهای غربی و مشخصاً آمریکا میگوید.
در موضوع اسرائیل، مقامات یکی در میان از ضربات حاصل از جنگ میگویند یا از شکست مطلق طرف مقابل و پیروزی تمامعیار ایران. در موضوع گذرگاه زنگزور، رئیسجمهور مسعود پزشکیان از مردم و نخبگان میخواهد حساس نباشند. در پرونده سوریه، ایران تماشاچی است.
علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی سفر لبنان خود را طوری پی میگیرد که اصل لزوم سفر محل بحث میشود. هرازگاهی هم خبر تحویل سوخوی روسیه به ایران دوباره سرچشمههای اخبار میشود و بعد از هیاهوی بسیار، آرامآرام، بدون هیچ اثری از تحقق، دوباره به دریا برمیگردد. وزارت خارجه نیز فعلاً در استانها فعالتر است تا کشورها.
خارج از ایران و داخل ایران، بسیاری با این سؤال مواجهاند که ایران در عرصه سیاست خارجی و در مواجهه با واقعیتهای جدید و چالشهای تازه، چه میکند و چه میخواهد بکند؟ بسیاری از ناظران، جواب این سؤال را نمیدانند.
















