سرمقاله فرهیختگان/ کورتکس و توسعه

فرهیختگان/ «کورتکس و توسعه» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم جواد حیدری است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
محسن رنانی اخیراً در رونمایی از کتاب «روایت مسعود» گفت: «همواره مسیر توسعه را باعجله طی کردیم؛ برخی جنبههای توسعه چندصد سال طول میکشد. چندهمسری در اروپا در سال ۱۰۰۰ میلادی ممنوع شد و ازدواج فامیلی در اروپا ۰.۳ درصد است؛ درحالیکه این آمار در کشور ما ۲۵درصد برآورد میشود! این موضوع با تغییرات فیزیولوژیک بر کورتکس مغزی زنان و مردان تاثیر جدی میگذارد؛ کورتکس مغزی اروپاییان نسبت به آسیاییان ضخیمتر است. میدانید که کارکرد عقلانیت فرد از کورتکس مغزی او نشئت میگیرد.»
در نوشتاری کوتاه سعی میکنم سخنان او را تحلیل و نقد کنم.
الف) تحلیل
محسن رنانی در این عبارت، ارتباطی بین توسعه، عوامل فرهنگی (مانند ممنوعیت چندهمسری و کاهش ازدواج فامیلی) و تغییرات فیزیولوژیک مغز (ضخامت کورتکس مغزی) برقرار میکند. ادعاهای کلیدی او به شرح زیر است:
1- زمانبر بودن توسعه: مسیر توسعه باعجله طی شده و برخی جنبههای آن به صدها سال زمان نیاز دارد.
2- تفاوتهای فرهنگی: چندهمسری در اروپا از سال ۱۰۰۰ میلادی ممنوع شده و نرخ ازدواج فامیلی در اروپا ۰.۳ درصد در مقابل ۲۵ درصد در ایران است.
3- تأثیر فرهنگی بر فیزیولوژی: این تفاوتهای فرهنگی بر تغییرات فیزیولوژیک کورتکس مغزی زنان و مردان تأثیر جدی گذاشته است.
4- تفاوت در ضخامت کورتکس: کورتکس مغزی اروپاییان نسبت به آسیاییان ضخیمتر است.
5- ارتباط کورتکس با عقلانیت و توسعه: عقلانیت فرد از کورتکس مغزی نشئت میگیرد و بهطور ضمنی، این تفاوتها بر سرعت و کیفیت توسعه تأثیرگذار بودهاند.
بررسی این پنج ادعا
1- زمانبر بودن توسعه:
ادعای رنانی مبنی بر زمانبر بودن توسعه تا حدی با نظریههای جامعهشناختی و اقتصادی همخوانی دارد. توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی فرایندی تدریجی است که به نهادسازی، آموزش و تغییرات فرهنگی وابسته است. بسیاری از کشورهای اروپایی طی چند قرن از طریق اصلاحات تدریجی و صنعتیشدن به توسعه دست یافتند. بااینحال، رنانی شواهد مشخصی برای «عجله» ایران در مسیر توسعه ارائه نمیکند. بر اساس چه شواهدی ایشان ادعا میکند که ما ایرانیان برای رسیدن به توسعه عجله داریم؟
2- ارتباط عوامل فرهنگی با تغییرات فیزیولوژیک
-ادعای تأثیر ممنوعیت چندهمسری و کاهش ازدواج فامیلی بر تغییرات فیزیولوژیک کورتکس مغزی فاقد پشتوانه علمی معتبر است. علم مدرن مغز و اعصاب و مفهوم نوروپلاستیسیته نشان میدهد تجربیات و محیط میتوانند ساختار و عملکرد مغز را در طول زندگی فرد تغییر دهند، اما این تغییرات معمولاً در سطح فردی و نه جمعیتی رخ میدهند. ایجاد تغییرات ساختاری عمده در مغز یک جمعیت بزرگ (مانند اروپاییان) در بازه چندصدساله، با مکانیسمهای شناختهشده زیستشناسی تکاملی سازگار نیست.
-ازدواج فامیلی میتواند خطر بروز بیماریهای ژنتیکی و اختلالات شناختی را در فرزندان افزایش دهد، اما هیچ شواهد علمی معتبری وجود ندارد که نشان دهد این امر بهطور مستقیم و در مقیاس جمعیتی بر ضخامت کورتکس مغزی تأثیر میگذارد. آمار ارائهشده (۰.۳ درصد در اروپا و ۲۵ درصد در ایران) نیز بدون منبع مشخص ذکر شده و نیازمند تأیید است.
3- ضخامت کورتکس مغزی و عقلانیت
-کورتکس مغزی نقش اساسی در عملکردهای شناختی؛ مانند تفکر، تصمیمگیری و عقلانیت دارد. برخی مطالعات ارتباطی بین ضخامت کورتکس و تواناییهای شناختی نشان دادهاند، اما این ارتباط پیچیده و تحتتأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی متعدد است. هیچ شواهد معتبری وجود ندارد که کورتکس مغزی اروپاییان بهطورکلی ضخیمتر از آسیاییان باشد. تفاوتهای مغزی بین افراد (حتی در یک جمعیت) بسیار بیشتر از تفاوتهای میانگروهی است و همپوشانی قابلتوجهی بین مغز افراد از مناطق مختلف وجود دارد.
-تعمیم ضخامت کورتکس به یک گروه جغرافیایی خاص و ارتباطدادن آن با عقلانیت یا توسعه، از نظر علمی نادرست و سادهانگارانه است. عقلانیت و تواناییهای شناختی حاصل تعامل پیچیده شبکههای عصبی، اتصالات سیناپسی و عوامل محیطی هستند، نه صرفاً ضخامت کورتکس.
4- ارتباط با توسعه
-رنانی بهطور ضمنی ضخامت کورتکس را به عقلانیت و توسعه مرتبط میداند. این ادعا با توجه به فقدان شواهد برای تفاوتهای مغزی بین اروپاییان و آسیاییان و نادیده گرفتن عوامل تاریخی، اقتصادی و سیاسی (مانند استعمار، صنعتیشدن و نهادسازی) بسیار ضعیف است. توسعه یک پدیده چندوجهی است که نمیتوان آن را به یک عامل زیستی تقلیل داد.
ب) نقدهای روششناختی، اخلاقی و اجتماعی
- رنانی هیچ داده یا پژوهش معتبری برای ادعاهای خود (مانند تفاوت ضخامت کورتکس یا تأثیر الگوهای ازدواج بر مغز) ارائه نمیکند. این فقدان شواهد، تحلیل را از نظر علمی بیاعتبار میسازد.
-ادعای برتری ذاتی یک گروه (اروپاییان) بر گروه دیگر (آسیاییان) به دلیل تفاوتهای زیستی ادعایی، به انگارههای نژادپرستانه قرن نوزدهم نزدیک است و میتواند به تقویت کلیشهها و تبعیض منجر شود.
-این تحلیل ممکن است به خودکمبینی فرهنگی و این تصور دامن بزند که پیشرفت صرفاً از طریق تقلید از غرب ممکن است، درحالیکه ظرفیتهای ملی و عوامل تاریخی نادیده گرفته میشوند.
-توسعه محصول عوامل پیچیدهای؛ مانند جغرافیا، تاریخ، نهادها و سیاستهاست، نه صرفاً تفاوتهای زیستی. این تقلیلگرایی، تحلیل را از واقعیت دور میکند.
- نسبتدادن توسعه غرب به برتری ذاتی، نقش استعمار، غارت منابع و ظلم تاریخی را نادیده میگیرد و میتواند به توجیه نابرابریهای جهانی کمک کند.
خلاصۀ کلام
-تحلیل محسن رنانی در مورد ارتباط بین توسعه، عوامل فرهنگی و تغییرات کورتکس مغزی از نظر علمی فاقد پشتوانه است. این تحلیل بهطور سطحی از منطق زیستشناسی تکاملی الهام میگیرد، اما با نظریههای مدرن و پذیرفتهشده داروینی سازگار نیست. بازه زمانی ذکرشده (۱۰۰۰ سال) با سرعت تغییرات تکاملی همخوانی ندارد و ادعاها بیشتر به تفاسیر منسوخ و مشکلساز داروینیسم اجتماعی و ایدههای لامارکی نزدیکند. از منظر اخلاقی و اجتماعی نیز، این اظهارات میتوانند به تقویت تعصبات، خودتحقیری فرهنگی و توجیه نابرابریها منجر شوند. برای تحلیل توسعه، باید به عوامل تاریخی، اقتصادی و اجتماعی توجه کرد و از تعمیمهای زیستی بدون شواهد پرهیز نمود.
-تفکر داروینی، هنگامی که در عرصه سیاست عملی (و نه صرفاً نظری) به کار گرفته شده، اغلب به دو نتیجه منجر شده: به سمت ایدئولوژیهای افراطی مانند فاشیسم یا راستافراطی سوق یافته یا به بنبستهای سیاسی رسیده است. بهعنوانمثال، سوءاستفاده از مفاهیم داروینی مانند «بقای اصلح» در قالب داروینیسم اجتماعی، در برخی موارد تاریخی به توجیه نابرابریهای اجتماعی، استعمار یا حتی سیاستهای تبعیضآمیز و فاشیستی منجر شده است. از سوی دیگر، کاربرد این تفکر در سیاست عملی، به دلیل عدم توانایی در ارائه راهحلهای پایدار و عادلانه برای پیچیدگیهای اجتماعی، گاهی به ناکارآمدی و بنبست سیاسی انجامیده است.
-همچنین ادعاهای افرادی مانند محسن رنانی درباره ارتباط ضخامت کورتکس مغز با رفتارهای سیاسی یا اجتماعی، فارغ از صحت یا سقم علمی آنها، به دلیل فقدان شواهد تجربی قابلاعتماد و عدم ارائه چهارچوبهای عملی برای سیاستگذاری، در نهایت به بنبست در حوزه سیاست عملی منتهی میشود. چنین دیدگاههایی بدون پشتوانه علمی محکم، نمیتوانند مبنای تصمیمگیریهای کلان سیاسی قرار گیرند و اغلب بهجای حل مسائل، به سردرگمی یا انحراف در مسیر سیاستگذاری منجر میشوند.